ماجرای عروسی دختر ۸ ساله؛ تکرار روایت‌های تلخ
کد خبر: ۹۲۸۰۷۲

ماجرای عروسی دختر ۸ ساله؛ تکرار روایت‌های تلخ

ماجرای عروسی دختر ۸ ساله؛ تکرار روایت‌های تلخ

لباس عروس، داماد خیالی و دختری ۸ ساله؛ ویدئویی که در چند ثانیه اول، حافظه جامعه را به یکی از تلخ‌ترین روایت‌های کودک‌همسری می‌برد. اما این‌بار قرار نیست عقدی واقعی ثبت شود؛ داماد، اهداف کودک است و مادرزن بلاگر!

فرارو-  کودک همسریِ بیش از ۲۷ هزار دختر در بازه‌ای یک ساله به ثبت رسیده. چندی پیش نیز ویدئویی پربازدید، جشنی نسبتا مجلل را نشان می‌داد که در آن دخترکی ۸ ساله با لباس عروس سفید، در کنار مردی حدودا ۴۰ ساله ایستاده. 

به گزارش فرارو، مادر دختر ۸ ساله می‌گوید: «از آنجایی که من به عنوان مادر سنا خانم ۱۴ سالگی ازدواج کردم، که اتفاقا تصمیم درستی گرفتم…» صحبت‌های مادر پیش می‌رود و کمی بعد، مشخص می‌شود مردی که دست دختر را گرفته، پدر اوست. این مراسم عروسی صرفا سناریوی خانواده‌ای است که می‌خواهند جشن تولدی به یاد ماندنی برای دخترشان برگزار کنند.

سنا، در این مراسم نقشی متفاوت از مبینا به خود گرفته. نقش هدفمند بودن. مادر او می‌گوید دامادِ امشب، اهداف سناست. بنابراین جامعه درحال تولید نقشی جدید برای دختران و زنان نسل آینده است. اما مساله‌ای که این سناریوپردازی را حائز اهمیت می‌کند علت برگزاری این مراسم توسط مادر سنا به عنوان یک بلاگر است. آیا این سناریوها واقعا به دنبال فرهنگ‌سازی امری جدی هستند یا درگیر تعداد لایکی که قرار است دریافت کنند؟

جامعه نویسنده‌ی نقش دختران؛ مبینا و سنا

مبینا زارع، دختر ۲۰ ساله‌ای که چندی پیش توسط شوهر سابقش به قتل رسید، در سن ۱۴ سالگی ازدواج کرده بود. پدرش در مصاحبه‌ای روزنامه‌ای پس از این اتفاق با ابراز پشیمانی گفت: «در خاندان ما رسم است که دختر را سیزده، چهارده سالگی شوهر می‌دهند، اما هیچ کدام خوشبخت نشده‌ و همه با شکست مواجه شده‌اند.» بنابراین مبینا متحمل نقشی شد که خانواده‌ برای او تعیین کرده بودند؛ نقش همسر. نقشی که به زعم امیرحسین صفدری، پژوهشگر علم حقوق: «حکم به پایان ناگهانی کودکی داده و با باز‌داشتن کودکان از رشد فیزیولوژیکی و جسمی لازم برای آمادگی ذهن و جسم و فکرشان برای تبدیل‌شدن به همسرانی بالغ، والدینی آگاه و در کل شهروندانی کنشگر، آنها را با بی‌رحمی تمام وارد دنیای بزرگسالی می‌کند.»

اما مساله مورد توجه فراتر از تعیین نقش‌ها در سطح جامعه رفته و ماهیت وجودی شخص را نشانه می‌گیرد. اگر گمان  بر این باشد که وجود انسان مقدم بر ماهیت اوست، ماهیت مبینا پیش از آن‌که بتواند به‌عنوان یک سوژه‌ی آگاه، امکان انتخاب داشته باشد پیشاپیش تعیین شده.

مادر سنا هم در سن ۱۴ سالگی ازدواج کرده ولی علی‌رغم مبینا از زندگی خود رضایت دارد. با این وجود در مراسم نمادین ازدواج دخترش اشاره می‌کند که سنا قرار نیست مثل من ۱۴ سالگی ازدواج کند. او امروز به عقد اهدافش در می‌آید و سوگند یاد می‌کند که به آن متعهد و پایند باشد. بنابراین سنا نقشِ دختر هدفمند را برعهده می‌گیرد. اما آیا این انتخاب اوست؟

در ظاهر، روایت تغییر کرده؛ سنا نه همسر بلکه دختری هدفمند است. اما پرسش وجودی برای او همچنان پابرجاست. والدینی که سوار بر موج مقابله با کودک‌همسری شده‌اند، از زاویه‌ای دیگر همان منطق را تکرار می‌کنند.

در ثانیه‌های ابتدایی ویدئوی موجود، مخاطبی که پیش‌تر خبر مرگ مبینا را شنیده، احتمالا با خود بیاندیشد که چرا در حالی که جامعه شاهد چنین اتفاقاتی است این واقعیت اجتماعی را بازتکرار می‌کند؟ پس از گذشت چند ثانیه وقتی پرده از واقعیت این مراسم برداشته می‌شود، او ابتدا نفس راحتی می‌کشد و بعد واکنش نشان می‌دهد.

با وجود واکنش‌های متفاوت که گاه مثبت و گاهی منفی هستند، باید توجه داشت که تعریف نقش زن و دختر در جامعه، در طول تاریخ همواره بازتابی از ساختار قدرت، فرهنگ و نظم اجتماعی بوده. در بسیاری از جوامع، از جمله ایران، نقش زن سال‌ها در محور خانه‌داری و مادر بودن تعریف می‌شد. اما امروز، با تغییرات فرهنگی، شرایط اقتصادی و اجتماعی، نقش او ظاهراً بازتعریف شده و با واژه‌هایی چون استقلال، خودشکوفایی و هدفمندی توصیف می‌شود.

اما آیا این تغییر، همواره به معنای کسب اختیار و آزادی به شکل واقعی است؟ به گفته جامعه‌شناسان برخی از این نقش‌های جدید، به جای آزادسازی زنان، شکل تازه‌ای از انتظارات را بر آنها تحمیل و آنان را دچار تعارض می‌کنند. انتظاراتی که زیر ظاهری مدرن و بزک شده قرار گرفته و به نوعی او را درگیر انتخابی اجباری کرده است. به قول سیمون دوبوار، فیلسوف اگزیستانسیالیست: «هیچ‌کس زن زاده نمی‌شود، زن می‌شود.» این «شدن» معمولاً حاصل آزادی نیست، بلکه نتیجه‌ی آموزش، انتظار و هنجار است. حالا زن شدن مبینا از مسیر کودک‌همسری عبور داده شده. درواقع، او پیش از آن‌که به‌عنوان یک فاعلِ آگاه شکل بگیرد، به دیگری برای مرد بدل شده. در مورد سنا و نقش مدرنش هم همانطور که دوبوار هشدار می‌دهد حتی نقش‌های ظاهراً پیشرو هم می‌توانند شکل تازه‌ای از محدودسازی باشند.

نقش دختر هدفمند که به سمت آن پرتاب شده، می‌تواند فقط نقش مدرنِ همان دیگری‌بودن باشد؛ برای خانواده، برای نمایش اجتماعی، برای الگوسازی در شبکه‌های اجتماعی. بنابراین او نه سوژه‌ی مستقل، بلکه در نسبت با انتظارات دیگران قرار گرفته و مرکز تصمیم‌گیری، بیرون از خودِ فرد است.

بنابراین، نمونه‌هایی مانند مبینا زارع و سنا، هرچند در ظاهر دو موقعیت کاملا متفاوت‌اند و یکی در تضاد کامل با دیگری است اما هر دو در نقطه‌ای مشترک می‌شوند؛ نقش آنان توسط دیگران تعریف شده، نه خودشان.

فضای مجازی نویسنده نقش مردم

پیش‌تر یاد شد که والدین سنا، به خصوص مادر او که بلاگر است، سوار بر موج مقابله با کودک‌همسری شده‌. کنش او به شکلی جدید تزئین شده. اما چرا بلاگرها به هر ریسمانی چنگ می‌زنند؟ در درجه اول آنان در جامعه امروز ایران حاضر هستند و دغدغه مردم را می‌شناسند. حال وقتی روایتی از جنس دغدغه مردم دارند، آن را بیان می‌کنند تا همذات‌پنداری مخاطب را بخرند. درواقع بلاگر برای بقا باید احساسات قوی تولید کند چراکه سوژه‌های خنثی با واکنش مواجه نخواهند شد. بنابراین دغدغه‌های اجتماعی  شبیه به کودک‌همسری، بدن زن، هویت کودک دقیقا همان نقاط حساس‌اند. پس حرکت به سمت این موضوعات الزاماً از آگاهی رادیکال نمی‌آید، بلکه از الگوریتم فضای مجازی و جامعه شکل می‌گیرد.

در سال‌های اخیر، بلاگرها تقریباً تمام ایده‌های ممکن، از جشن تعیین جنسیت تا جشن طلاق و جشن اولین روز قاعدگی را مصرف کرده‌اند. اکنون برای تولید محتوا، تولید خاطره و متفاوت بودن به سوی سناریوهایی پیش می‌روند که گاه با مفاهیم حساسی چون کودک‌همسری، نقش‌پذیری جنسیتی و هویت کودک بازی می‌کنند. در این میان کنش مادر سنا نه در مقام مبارزه ساختاری با کودک‌همسری بلکه در قالب تصویر، سناریو، لباس، موسیقی و روایت اینستاگرامی رخ می‌دهد. اینجا مسئله این نیست که نیت او خوب است یا بد؛ مسئله این است که کنش اجتماعی به کالا تبدیل شده.

در این میان، جامعه هنوز آماده نیست. اقتصاد توجه بلاگرها را به سوی بازتولید چالش‌هایی سوق داده که ممکن است در ظاهر بی‌خطر به نظر برسند، اما در عمل سلامت روانی و جسمی افراد و در نهایت کلیت جامعه را هدف می‌گیرند. این روند به‌تدریج می‌تواند به بازتعریف هنجارها بینجامد و حتی نقش‌های تازه‌ای برای انسان‌ها تعیین کند. اما اقتصاد توجه چیست؟ بلاگرها برای فعالیت خود لزوماً به منابع گسترده مادی یا اطلاعاتی نیاز ندارند؛ آنچه آنان را پیش می‌راند، عطش توجه است. توجهی که از طریق آن درآمدزایی می‌کنند و هم‌زمان داده تولید می‌شود.

همان‌گونه که هربرت سایمون، جامعه‌شناس و اقتصاددان، تاکید می‌کند: «انبوه اطلاعات، فقر توجه تولید می‌کند.» نمونه‌ای روشن از این فرایند را می‌توان در رواج جشن تعیین جنسیت دید؛ آیینی که پیش‌تر وجود نداشت، اما فضای مجازی توانست آن را به یک هنجار اجتماعی بدل کند. از این‌رو بعید نیست در آینده‌ای نه‌چندان دور با جشن تعیین نقش نیز مواجه شویم. غافل از آنکه پذیرش نقش و شکل‌دهی به ماهیت «خود» برای دستیابی به برتری، نیازمند سفری درونی و تدریجی است؛ سفری شبیه به سفر قهرمانی در قصه‌ها.

اما، علی‌رغم گذشته که ارائه هرگونه محتوایی، از نوشتاری گرفته تا تجسمی و تصویری، از صافی نگاه یا نگاه‌هایی متخصص رد می‌شد و با وجود این فیلتر‌ها همچنان اشتباهات خاص خود را داشت، حالا هر فرد در اجتماع، تریبون و فضایی برای سخن گفتن دار.  اگرچه این مساله انقلابی بزرگ برای از بین بردن مرز خود/دیگری و آمدن از حاشیه به مرکز است و اگرچه برای اولین بار تمام «دیگری‌ها» می‌توانند صدایی برای سخن گفتن داشته باشند، اما خطرات آن برای آینده جامعه از نگاه‌ها پنهان می‌ماند. خواه سخن آنان شنیده، خواه در میان هزاران محتوای تولید شده دفن شود.

به گفته پیر بوردیو، جامعه شناس و مردم‌شناس: «نقش‌های اجتماعی، بی‌طرف نیستند؛ آن‌ها حامل قدرت نمادین هستند.» بنابراین وقتی بلاگری دختر هدفمند را به نمایش می‌گذارد، در حال طبیعی‌سازی یک انتظار و نقش جدید برای وجودی است که هنوز ماهیتش شکل نگرفته چراکه سنا تنها ۸ سال دارد.

نویسنده : طناز سادات حسینی فر
ارسال نظرات
خط داغ

پیشنهادی باخبر