«سقط جنین» سیاسی در یکقدمی تولد؛ ۱۵ سرزمینی که تا مرز «کشور شدن» رفتند و بازگشتند
عصرایران؛ محمد حسن گودرزی- تولد یک کشور جدید، معادلهای چندمجهولی است که حل آن تنها با صندوق رأی و خواست مردم ممکن نیست. نیمهی پنهان و بیرحم ماجرا، در گرو زور بازوی نظامی، شریانهای اقتصادی و از همه مهمتر چراغ سبز قدرتهای جهانی است.
تاریخ معاصر پر از پروندههایی است که در آنها شور ناسیونالیستی و پرچمهای برافراشته، درست در لحظه آخر به صخره سخت واقعیتهای ژئوپلیتیک برخورد کرده و متلاشی شدهاند. در این گزارش، ۱۵ نمونه برجسته از سرزمینهایی که همه چیز برای کشور شدن داشتند اما در نهایت، رویایشان یا در نطفه خفه شد و یا در میدان جنگ بر باد رفت را مرور میکنیم.
۱. ایالات کنفدراسیون (آمریکا، ۱۸۶۱)
جدیترین خیز برای تجزیه در تاریخ غرب، نه در اروپا که در ایالات متحده برداشته شد. ۱۱ ایالت جنوبی قانون اساسی خود را نوشتند، جفرسون دیویس را به کاخ ریاستجمهوری فرستادند و شهرریچموند را به عنوان پایتخت انتخاب کردند.
ماجرا فراتر از یک شورش ساده بلکه جنگ دو سبک زندگی بود: جنوبِ کشاورزی و بردهدار در برابر شمالِ صنعتی. این دولت نوپا چهار سال جنگید و ارتشهای بزرگی را به میدان آورد، اما در نهایت حریف ماشین جنگی، جمعیت و صنعت ایالتهای شمالی نشد. شکست جنوب میخ آخر را بر تابوت تجزیهطلبی در آمریکا کوبید و این اصل نانوشته را تثبیت کرد که پیوند ایالتها ابدی و غیرقابل فسخ است.

۲. استرالیای غربی (استرالیا، ۱۹۳۳)
ایالت استرالیای غربی که خود را زیر بار فشار تعرفههای گمرکی و بیتوجهی دولت مرکزی له شده میدید، ساز جدایی کوک کرد. نتیجه رفراندوم ۱۹۳۳ شوکهکننده بود: ۶۶ درصد مردم (دو سوم جمعیت) قاطعانه رأی به خروج از فدراسیون استرالیا و بازگشت به قیمومت بریتانیا دادند. اما این «رأی دموکراتیک» به در بسته خورد.
پارلمان بریتانیا اعلام کرد طبق قانون اساسی استرالیا، لندن دیگر نقشی در استرالیا ندارد و دخالتی در امور داخلی این کشور نمیکند. دولت مرکزی استرالیا هم با ترکیبی از بیتوجهی به نتیجه رفراندوم و البته دادن برخی امتیازات اقتصادی، پرونده را به تدریج بایگانی کرد تا رأی مردم عملاً به تاریخ بپیوندد.
۳. جمهوری مهاباد (ایران، 1945)
در هرجومرج پس از جنگ جهانی دوم و زمانی که متفقین ایران را اشغال کرده بودند، قاضی محمد با استفاده از خلاء قدرت در تهران و حمایت مستقیم شوروی، در مهاباد اعلام جمهوری کرد. دولتی با کابینه و پرچم که زبان کردی را هم رسمی کرد، اما به معنای واقعی کلمه حیاتش در دست استالین بود. قوامالسلطنه (نخستوزیر وقت) با یک بازی دیپلماتیک استادانه و وعده (توخالی) نفت شمال، روسها را راضی کرد پشت قاضی محمد را خالی کنند. به محض خروج ارتش سرخ، جمهوری مهاباد که توان ایستادگی در برابر ارتش ایران را نداشت، پس از ۱۱ ماه منحل شد. این اتفاق نشان داد دولتهای کوچکِ متکی به قدرتهای بزرگ، معمولاً اولین قربانیانِ معاملاتِ همان قدرتها هستند.
۴. ایالت کاتانگا (کنگو، ۱۹۶۰)
تنها ۱۱ روز از جشن استقلال کنگو گذشته بود که «موسی چومبه» با حمایت کمپانیهای معدنی بلژیک و تفنگداران غربی، ثروتمندترین بخش کشور را جدا کرد. کاتانگا معدن مس، کبالت و اورانیوم بود و جداییاش به معنی ورشکستگی کامل کنگو بود. سازمان ملل در اقدامی که کمتر سابقه داشت، برای حفظ یکپارچگی کنگو نیروی نظامی فرستاد. کلاه آبیها وارد جنگ شدند و پس از سه سال جنگ، دولت شورشی را منحل کردند تا نقشهی کنگو دستنخورده باقی بماند.
۵. جمهوری بیافرا (نیجریه، ۱۹۶۷)
قوم ایگبو در جنوب شرقی نیجریه که منابع نفت این کشور قرار داشت، جمهوری بیافرا را تأسیس کردند؛ با پول ملی، پرچم و حتی شناسایی از سوی چند کشور آفریقایی. اما پاسخ دولت مرکزی نیجریه، محاصرهای مرگبار با حمایت تسلیحاتی همزمان بریتانیا و شوروی بود. استراتژی سلاح گرسنگی جان بیش از یک میلیون غیرنظامی را گرفت. پس از ۳۰ ماه مقاومت، بیافرا در قحطی و خون سقوط کرد تا ثابت شود نفت همانقدر که میتواند عامل استقلال باشد، میتواند بلای جان هم بشود.
۶. تامیل ایلام (سریلانکا، ۱۹۸۳-۲۰۰۹)
در شمال و شرق سریلانکا، «ببرهای تامیل» چیزی فراتر از یک گروه چریکی ساختند. آنها برای دو دهه یک «دولت در سایه» واقعی را اداره میکردند که نیروی دریایی، نیروی هوایی سبک، بانک و دادگاه خودش را داشت. اما تکیه بیش از حد به عملیاتهای انتحاری و نظامیگری، آنها را وارد فهرست سیاه تروریستی جهان کرد. سال ۲۰۰۹، ارتش سریلانکا با چراغ سبز ضمنی قدرتهای جهانی و حمایت چین، در عملیاتی بیرحمانه آخرین بازماندگان تامیل را در نوار ساحلی محاصره و قتلعام کرد تا پرونده این دولت دوفاکتو برای همیشه بسته شود.
۷. جمهوری کراینای صرب (کرواسی، ۱۹۹۱-۱۹۹۵)
وقتی یوگسلاوی تکهپاره شد، صربهای ساکن کرواسی هم اعلام استقلال کردند. «جمهوری کراینا» چهار سال دوام آورد زیرا از حمایت بلگراد برخوردار بود. همین حمایت پاشنه آشیل آنها شد. لحظهای که اسلوبودان میلوسویچ زیر فشار غرب حمایتش را قطع کرد، کار کراینا تمام شد. ارتش کرواسی در «عملیات طوفان» تنها طی ۴ روز طومار این جمهوری را در هم پیچید و ۲۰۰ هزار صرب آواره شدند.
۸. جمهوری آرتساخ (قرهباغ، ۱۹۹۱-۲۰۲۴)
ارامنه قرهباغ پس از فروپاشی شوروی جمهوری خودشان را ساختند و ۳۰ سال هم آن را اداره کردند، اما هیچ کشوری در جهان (حتی خود ارمنستان) آنها را به رسمیت نشناخت. دلارهای نفتی آذربایجان و تغییر موازنه قدرت، ورق را برگرداند. پس از جنگ ۲۰۲۰ و محاصره ۹ ماهه گذرگاه لاچین، باکو ضربه نهایی را در سپتامبر ۲۰۲۳ وارد کرد. رئیسجمهور آرتساخ فرمان انحلال جمهوری را امضا کرد و بیش از ۱۰۰ هزار نفر خانه و کاشانه اجدادی را ترک کردند تا یکی از قدیمیترین مناقشات قفقاز با حذف کامل یک طرف دعوا، به پایان برسد.
۹. جمهوری چچن ایچکریا (روسیه، ۱۹۹۱-۲۰۰۰)
ژنرال «جوهر دودایف» پس از فروپاشی شوروی، استقلال چچن را اعلام کرد و در جنگ اول (۱۹۹۶-۱۹۹۴)شکستی سنگین به ارتش روسیه تحمیل کرد و باعث عقب نشینی مسکو شد. اما پیروزی در جنگ به معنی موفقیت در دولتسازی نبود. چچنِ مستقل به سرعت به خانه آدمربایان و جهادیها تبدیل شد. حمله آنها به داغستان، بهانه به ولادیمیر پوتینِ داد. در جنگ دوم، روسیه پایتخت (گروزنی) را با خاک یکسان کرد تا مطمئن شود چیزی از جمهوری جداییطلب باقی نمیماند.
۱۰. جمهوری تاتارستان (روسیه، ۱۹۹۲)
تاتارستان در قلب روسیه راه متفاوتی رفت. در رفراندوم ۶۲ درصد مردم به استقلال رأی دادند. اما مسکو که خطر فروپاشی کل فدراسیون را حس میکرد، به جای بمب، با «پیشنهاد معامله» جلو آمد. طی پیمانی در سال ۱۹۹۴، مسکو اختیارات وسیع اقتصادی و حق فروش نفت را به تاتارها داد و آنها از استقلال کامل دست کشیدند. یک «برد-برد» موقت که البته سالها بعد پوتین به تدریج تمام آن امتیازات را پس گرفت.

۱۱. کبک (کانادا، ۱۹۹۵)
مردم ایالت فرانسویزبان کبک پای صندوق رأی رفتند و نتیجه نفسها را در سینه حبس کرد: کمپین ماندن در کانادا تنها با اختلاف کمتر از یک درصد (۵۰.۵۸ در برابر ۴۹.۴۲) پیروز شد تا سرنوشت یکی از وسیعترین کشورهای جهان با کمتر از ۵۵ هزار رأی تغییر کند. کانادا بعد از این شوک، قوانین سختگیرانهای وضع کرد تا دیگر هیچ رفراندومی با چنین اکثریت شکنندهای نتواند کشور را تکه تکه کند.
۱۲. جمهوری آزواد (مالی، ۲۰۱۲)
طوارق صحرانشین شمال مالی را تصرف و کشور «آزواد» را اعلام کردند. اما متحدانشان (گروههای تندروی اسلامگرا) خیلی زود علیه خود آنها کودتا کردند و منطقه را به پایگاه تروریسم تبدیل نمودند. همین تغییر فاز باعث شد فرانسه تحت عنوان مبارزه با تروریسم به مالی لشکرکشی کند. رویای کشور مستقل طوارق، در کمتر از چند ماه زیر چکمه سربازان فرانسوی و جهادیها له شد.
۱۳. اسکاتلند (بریتانیا، ۲۰۱۴)
همه چیز قانونی و دموکراتیک بود. لندن اجازه داد و اسکاتلند رأیگیری کرد. اما ۵۵ درصد مردم به استقلال «نه» گفتند. ابهام درباره واحد پول و هراس از دست دادن ثبات اقتصادی بریتانیا باعث شد اسکاتلندیها امنیت موجود را به وعدههای استقلال ترجیح دهند. با این همه در سالهای اخیر با توجه به خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا بار دیگر تلاش برای برگزاری رفراندوم مجدد جدی شده است.
۱۴. کردستان عراق (۲۰۱۷)
اقلیم کردستان که سالها عملاً مستقل بود، تلاش کرد با رفراندوم این وضعیت را رسمی کند. رأی ۹۲ درصدی «آری» پشتوانه محکمی بود، اما بارزانیها مخالفت یکپارچه همسایگان (ایران و ترکیه) و دولت مرکزی عراق را دستکم گرفته بودند. بغداد با استفاده از فرصت و شکاف بین احزاب کردی، کرکوک (قلب نفتی منطقه) را پس گرفت. رفراندوم نه تنها به استقلال نرسید، بلکه باعث شد کردها بخشی از دستاوردهای قبلی را هم از دست بدهند.
۱۵. کاتالونیا (اسپانیا، ۲۰۱۷)
درست چند روز بعد از کردستان عراق، کاتالونیا هم ساز جدایی زد. پارلمان پس از رفراندوم اعلام استقلال کرد، اما همه چیز درست پیش نرفت. استقلال طلبان روی حمایت اتحادیه اروپا حساب کرده بودند، اما بروکسل قاطعانه از مادرید حمایت کرد. دولت اسپانیا به سرعت خودمختاری کاتالونیا را تعلیق و رهبران جداییطلب را بازداشت کرد.
پیشنهادی باخبر
تبلیغات


