همسر شهید قهاری: زندگی ما در هجرت سپری شد
فرحناز رسولی همسر سردار شهید سعید قهاری و روای کتاب «همسفر آتش و برف» در بیان جزئیاتی از چگونگی تدوین این کتاب و خاطراتی از همسرش و در گفتوگو با میزان، بیان داشت: این کتاب حاصل نزدیک به یکسال حضور مستمر همکاران موسسه روایت فتح، زیر مجموعه سپاه پاسداران در منزل ما بود و پس از آن آقای خضری این روایات را به اثر مکتوب تبدیل کردند.
وی افزود: روایت داستان از زمان کودکی بنده آغاز میشود و در ادامه به شرح شروع زندگی مشترک، فرزند دار شدنمان و مهاجرت شهر به شهرِ ما میپردازد.
خانم رسولی ادامه داد: شهید قهاری از فرماندهان قدیمی جبهه و جنگ بودند که سابقه ۳۰ سال خدمت داشتند. ایشان متولد همدان بودند اما از آنجایی که یک فرمانده عملیاتی بودند در تمام دوران خدمتشان همیشه در غربت، هجرت و شهرهای ناامن مرزی حضور داشتند و از این رو به «مهاجر عاشق» معروف شدند و حتی مستندی با همین عنوان نیز برای معرفی شخصیت ایشان ساخته شد.
همسر شهید قهاری اظهار داشت: در روزهای ابتدایی بعد از انقلاب، ایشان با تعدادی از بچههای قدیمی همدان، سپاه همدان را تشکیل دادند و در واقع ایشان یکی از هستههای اصلی تاسیس سپاه در همدان بودند. در سال ۵۹ که حضرت امام دستور تشکیل بسیج مستضعفین را دادند، شهید قهاری بسیج همدان را راه اندازی کردند و خود مسئولیت آن را بر عهده گرفت و ۱۵ هزار نفر از جوانان انقلابی (دختر و پسر) همدان را جذب نمودند که هم اکنون نیز قرارگاهی به نام ایشان (قرارگاه شهید قهاری) در همدان فعالیت دارد.
رسولی در ادامه تشریح کرد: بعد از این مقطع، ایشان به دستور سپاه همدان، سپاه نهاوند را تشکیل دادند و اولین فرمانده سپاه نهاوند میشوند و بعد از یک سال و نیم فعالیت در این منطقه، ایشان به فرمان شهید بروجردی فراخوانده میشوند تا به کردستان بروند تا اینکه ایشان به شهرستان ما، شهرستان سُنقُر از توابع کرمانشاه که در آن زمان به شدت با حزب کوموله و دموکرات درگیر و ناامن بود میآیند و از آنجایی که از نظر فنون نظامی فرد توانمندی بودند تقریباً به مدت ۳ سال فرماندهای سپاه سنقر را بر عهده داشتند و امنیت را در آنجا ایجاد کردند و در همین جا بود که با هم ازدواج کردیم و فرزند اول ما در همین جا به دنیا آمد.
وی افزود: بعد از این مقطع، ایشان را برای فرماندهی تیپ و سپاه جوانرود که منطقه مرزی بسیار ناامن و بدون امکانات به طوری که حتی آب نداشت و اکثر روزها آب قطع بود فراخواند که در این زمان فرزند اول ما ۴ ماهه بود. با توجه به اینکه این منطقه بسیار ناامنبود ایشان دائم دنبال کار نظامی و عملیاتی بودند و همزمان در دو جبهه عراق و جبهه ضد انقلاب (کوموله و دموکرات) درگیر بودند اما از آنجایی که ما اعتقادی ازدواج کرده بودیم، سازش میکردم، گِلهگی نداشم و مطالباتم نیر در حد معمول و خورد و خوراک بود.
همسر شهید ادامه داد: در جایی که ساکن بودیم تلویزیون نداشتیم و چون بنده چادری بودم و منطقه هم به ضد انقلاب آلوده بود خیلی به بیرون از خانه نمیرفتم لذا سرگرمی برای من و فرزندم وجود نداشت و حتی پوشک بچه نیز پیدا نمیشد اما امروز شاهد هستیم که جوانرود تبدیل به شهری تفریحی، توریستی و مرکز خرید شده که از تمام ایران برای خرید به آنجا میروند. یکی دو سال را در آنجا گذراندیم و بعد از اینجا بود که حاج سعید را برای فرماندهی سپاه پاوه فراخواندند که شهر بسیار ناامنی بود.
وی بیان کرد: در این زمان فرزندم ۳ساله بود. خانهای که در آنجا ساکن شدیم خانه قدیمی داخل حیاط سپاه بود، بقیه پرسنل غیر بومی سپاه در خانههای سازمانی مستقر و از ما دور بودند ولی از آنجایی که همسر بنده فرمانده سپاه بود و به خاطر اینکه ما امنیت داشته باشیم در آنجا ساکن شدیم اما آن خانه تنها اسمش خانه بود و در اصل لانه موش بود و از هر طرف موش وارد آنجا میشد چون زیر زمین آنجا انبار سپاه بود و تمام وسایل خراب را در آنجا ریخته بودند. هر چه با این موشها میجنگیدیم و آنها را میکشتیم باز جمعیت آنها کم نمیشد. تصور کنید یک زن جوان در غربت با یک بچه کوچک و همسری که دائماً در ماموریت بود و در شهری که یک شهر مرزی دغدغه دار و مسئله دار بود چقدر میتواند سخت باشد.
رسولی با اشاره به سختیهای زندگی و غربت گفت: فقط خداوند عالم باید اَجر بدهد والا اگر بخواهیم پذیرفتن این همه سختی را با مادیات دنیوی مقایسه کنیم دنیا را هم به آدم بدهند ارزشی نخواهد داشت. این معامله با خداوند است و نمیشود آن را با دنیا و مادیات آن سنجید.
همسر شهید قهاری ادامه داد: زمانیهایی هم که حاج سعید برای دیدن ما به خانه سر میزد طوری بود که آرامش نداشت، همکاران او به جلوی در خانه میآمدند و او را میخواستند. از شدت خستگی وعدم استراحت کافی چشمهایش باز نمیشد و تمام صورتش زرد بود؛ ایشان عنوان میکرد منطقه ناامن است و وقت استراحت نیست و اگر من یک دقیقه غفلت کنم بچههای مردم شهید و جانباز میشوند. حاج سعید حتی الامکان ما را راضی نگه میداشت تا بتواند به کارهای اداری، نظامی و عملیاتی خود برسد.
وی افزود: بعد از پاوه، به همراه ایشان به مریوان، ثلاث باباجانی، سنندج، ارومیه، آذربایجان غربی، کرمانشاه، یزد و مجدداً به ارومیه برگشتیم که این بار ایشان در جایگاه فرمانده لشکر در زمان بازگشت از عملیاتی به همراه ۱۴ تن دیگر از دوستان با حزب پژاک درگیر شدند و در محلی به نام جهنم دره با تیر مستقیم دشمن در تاریخ ۱۴ اسفند ۱۳۸۵ به درجه رفیع شهادت نائل آمدند.
رسولی خاطر نشان کرد: مقصود از نگارش کتاب جدای از آگاهی بخشی به مردم و نسل جوان، ترویج فرهنگ استقامت، شجاعت، ایثارگری، خودباوری، عشق به وطن و شهادت است. مردم و خصوصاً نسل جوان امروز ما باید متوجه باشند در برههای از زمان ما جوانانی داشتیم که همانند آنها به همه مواهب و مادیات دنیوی نیاز داشتند ولی چون کشور و اسلام به ایثارگری آنان نیاز داشته در دفاع از کشور وارد میدان شدند تا یک کشور، ملت و عقیده پابرجا بماند و الحمدالله در سایه ایثارگریهای جوانان این مملکت، امروز ۴۷ سال است که جمهوری اسلامی سرافراز و پایدار مانده است.
انتهای پیام/
پیشنهادی باخبر
تبلیغات




