چرا هیچ فیلمساز بینالمللی از مسیر جشنواره جهانی فجر به ایران نرسید؟
انتقال جشنواره جهانی فیلم فجر به شیراز در ظاهر باید فرصتی تازه برای احیای اعتبار بینالمللی سینمای ایران محسوب میشد، اما نبود شفافیت در اهداف، کمبود ارتباط با مخاطبان و مدیریت غیرثابت، موجب شده است که این جابهجایی نیز نتواند معنایی تازه برای رویداد خلق کند.
پرسش نخست همچنان همان پرسش قدیمی است؛ جشنواره جهانی فیلم فجر دقیقاً برای چه برگزار میشود و چرا نتوانسته نقش واقعی خود را در معرفی سینمای ایران ایفا کند؟
در حالی که جشنوارههای بینالمللی معتبر جهان بر اساس ثبات هویت مکانی و سیاستهای رسانهای حرفهای شناخته میشوند، جشنواره جهانی فیلم فجر سالهاست با جابهجاییهای مکرر چه از نظر زمانی و چه از نظر مکانی، سکوت خبری و سیاستهای نامنسجم رو به رو است.
حتی مهمترین وعده بنیانگذاران این جشنواره یعنی ایجاد پل ارتباطی میان فیلمسازان جهان و ظرفیتهای تولید سینمای ایران تاکنون به نتیجهای نرسیده و هیچ فیلمساز شناخته شدهای از مسیر این رویداد به پروژهای مشترک در ایران ترغیب نشده و هیچ بازار واقعی فیلم از دل این ساختار شکل نگرفته است.
این در حالیست که کشورهایی با جشنوارههای کوچکتر توانستهاند با رویکردی هدفمند، سرمایهگذاران و سازندگان بینالمللی را جذب کنند و سینمای خود را وارد جریان تولید جهانی کنند.
نبود اکران استانی یکی از انتقادهای ثابت این رویداد همچنان بدون پاسخ مانده است. در شرایطی که جشنواره ملی فیلم فجر با وجود تمام انتقادات امکان مشاهده آثار را در سراسر کشور فراهم میکند. جشنواره جهانی همچنان محدود به سالنهای رسمی و دعوتشدگان باقی مانده است. نتیجه آن حذف نسل جوان از امکان گفتوگو با سازندگان آثار و بیتأثیر ماندن جشنواره در شکلگیری گفتمان سینمایی در بین جوانان با استعداد استانها است.
به همان اندازه که سیاست «جهانی بودن» ادعا شده این رویداد، حتی در سطح ملی نیز نتوانسته جایگاه خود را تثبیت کند؛ سکوت رسانهای پیرامون جشنواره نیز وضعیت را پیچیدهتر کرده است.
در سالهایی که روایت رسانهای قدرت اصلی جشنوارهها را میسازد. از کن و ونیز گرفته تا بوسان و قاهره، جشنواره جهانی فجر همچنان یکی از کم شنیدهترین رویدادهای فرهنگی کشور است.
بخشهای خبری، آن روایت منسجمی از اهمیت جشنواره ارائه نمیکنند و همین خلأ اطلاعرسانی شکاف میان جشنواره و جامعه سینمایی را عمیقتر ساخته است.
اگر رویدادی در سطح جهانی برگزار میشود اما حتی مخاطبان داخلی از زمان و کیفیت اجرای آن اطلاع کافی ندارند چگونه میتوان انتظار داشت در جهان دیده شود؟
به این معضلات باید نبود ثبات مدیریتی و تغییر ساختارهای پی در پی را نیز افزود؛ مشکلی که اجازه نداده جشنواره به هویت پایدار برسد. هر دوره با تغییر مدیر یا رویکرد بخشی از مسیر گذشته نادیده گرفته شده و تلاش برای ساختن برند فرهنگی مستقل ناکام مانده است. این ناپایداری از طراحی برنامهها تا انتخاب فیلمها و حتی دعوت از میهمانان را با تأثیرات مستقیم مواجه کرده و موجب شده جشنواره مانند رویدادی در حال آزمایش دائمی دیده شود.
اکنون که پس از بیش از چهل دوره از برگزاری جشنواره به شیراز منتقل شده فرصتی برای باز اندیشی فراهم است اما این فرصت تنها زمانی معنا خواهد داشت که تعریف روشنی از هدف، ساختار و چشمانداز جشنواره ارائه شود.
آیا قرار است جشنواره جهانی فیلم فجر ویترین سینمای ایران در دنیا باشد؟ آیا میخواهد مشارکت فیلمسازان بین المللی را جذب کند؟ یا اینکه میخواهد نقشی فرهنگی در گردشگری و دیپلماسی هنری ایفا کند؟ یا قصد دارد در همین مسیری که سالیان سال رفته است همچنان طی طریق کند؟
پاسخ به این پرسشها باید شفاف، قابل ارزیابی و متکی بر برنامهای بلندمدت باشد.
جشنواره جهانی فیلم فجر میتواند به جایگاهی معتبر تبدیل شود اما مسیر پیش رو نیازمند شفافیت، ثبات، توجه به مخاطب، تقویت ارتباط رسانهای و باز تعریف کامل اهداف و هویت برند است.
آنچه امروز روشن است این است که ادامه روند فعلی تنها به تداوم کم شنیده و کم اثر ماندن این رویداد خواهد انجامید؛ رویدادی که با وجود نام بزرگ «فجر» همچنان فاصله زیادی با استانداردهای یک جشنواره جهانی دارد.
انتهای پیام/
پیشنهادی باخبر
تبلیغات




