مقتل شهید سیدحسن نصرالله در ضاحیه بیروت

رسانه KHAMENEI.IR به مناسبت تشییع شهیدان سیدحسن نصرالله و سیدهاشم صفی‌الدین، در مجموعه گزارش‌هایی به روایت گوشه‌هایی از حال و هوای شهر بیروت در ایام تشییع دو دبیرکل شهید حزب‌الله لبنان می‌پردازد.

به گزارش مشرق، روزنگاری KHAMENEI.IR از حال و هوای روزهای تشییع شهیدان سیدحسن نصرالله و سیدهاشم صفی‌الدین در بیروت را در ادامه می خوانید:

«تهران به ملاقات مجروحان پیجری‌ ما هم بروید!» یا «تهران به ملاقات مجروحان پیجری‌ ما هم رفتید؟!» پیرمرد شیعه لبنانی شبیه چنین جمله‌ای به ما می‌گوید. او انگلیسی نمی‌داند و من عربی! پیشانی‌اش را می‌بوسم و می‌گویم: «رفته‌ام!» دیلماج عربی‌بلد ما که شکسته‌بسته مفاهیم را انتقال می‌دهد رابط بین من و اوست. حرفم را ترجمه می‌کند. پیرمرد صمیمانه تشکر می‌کند. تکمیل می‌کنم که نه فقط امثال من بلکه فرزندان سیدقائد هم به نمایندگی از ایشان به ملاقات جانبازان پیجری رفته‌اند. دعای عافیت و سلامتی می‌کند و بعد از تعمیر شیشه‌بالابر ماشین و در نهایت هم راهی‌مان می‌کند سمت نبطیه؛ منطقه مرجعیون واقع در جنوب استان بقاع در جنوب‌شرقی لبنان و هم‌مرز با فلسطین اشغالی.

یکی از مهم‌ترین مناطقی که در جنگ اخیر توسط قوای زمینی و زرهی ارتش عبری اشغال شد. در نهایت البته عقب‌نشینی کردند. صبح اطلاع دادند که مشکل مجوزهای امنیتی حل شده و می‌توانیم با همراهی نیروهای حزب‌الله راهی جنوب و مناطق مرزی شویم و حالا هم توی جاده بیروت-صیدا هستیم. منطقه شیعه‌نشین ضاحیه و معدود ساختمان‌هایی که به‌طور نقطه‌ای هدف حمله قرار گرفته‌اند را اگر از بیروت فاکتور بگیریم دیگر در پایتخت اثر چندانی از جنگ به چشم نمی‌خورد. توی مسیر هشتاد نود کیلومتری از بیروت به سمت مرز اما هر قدر به جنوب که نزدیک‌تر می‌شویم آثار تخریب هم بیشتر می‌شود. نمادی از حدّت و غلظت مقاومت در برابر دشمن. هر جا مقاومت بیشتر بوده، ضربه دشمن هم سنگین‌تر تا به‌زعم خودش به مخاطب داخل لبنان بفهماند اگر از مقاومت فاصله بگیری در امن و امانی.

بماند که در میانه‌های مسیر شهری مانند صیدا که عقبه اجتماعی و سیاسی جریان‌های ناهمسو با مقاومت مانند ۱۴ مارس و مورد حمایت کشورهایی مانند عربستان هم محسوب می‌شوند، حتی از ترکش بمباران و انفجار هم در امان بوده‌اند. به روستای طیبه در سه چهار کیلومتری مرز با فلسطین اشغالی که می‌رسیم توقف می‌کنیم برای نماز. نیروی زمینی ارتش عبری برای گرفتن جای پا، تعدادی از مناطق را در حاشیه نوار مرزی اشغال کرده و خودش را تا طیبه هم رسانده بود. درگیری در این مناطق بین رزمندگان مقاومت و ارتش صهیونی بعضاً نفر به نفر بوده. سقف بخش زیادی از ساختمان‌های روستا یکجا آمده روی زمین. بین کوه ویرانه‌ها، راه باز کرده‌اند برای تسهیل در رفت و آمد. بقیه خودشان را آماده نماز می‌کنند. من و دو عکاسِ همراه اما ولو می‌شویم میان حجم تخریب و ویرانی‌ها.

فارسی در میانه معرکه

میان ویرانی‌های یکی از ساختمان‌ها چشمم می‌خورد به کتاب‌های ورق ورق شده‌ و نیم‌سوخته‌ای که لابلای سنگ و بتون و فلز و میل‌گرد در هم پیچیده شده و پخش و پلا، این طرف و آن طرف توی چشم است. همه‌جور کتابی هم هست از قرآن و مفاتیح و ارتباط با خدا گرفته تا کتب عربی و دیوان سروده‌های فارسی اقبال لاهوری شاعر پاکستانی و جانستان کابلستان رضا امیرخانی. فارسی، محملی شده برای اینکه اندیشه‌های اخلاقی ابیات اقبال و شرح سفر یک نویسنده ایرانی به یک کشور دیگر فارسی‌زبان راهی پیدا کند به یک جامعه عرب‌زبان و تا پشت دروازه‌های فلسطین اشغالی بیاید جلو. فرانسوی‌ها و انگلیسی‌ها بعد از جنگ جهانی اول نشسته و منطقه را از شبه‌جزیره هند و پاکستان و افغانستان تا شامات و عراق و سوریه خط‌کشی کرده بودند.

حالا اما صفحات ورق ورق شده سروده‌های شاعری پاکستانی که به زبان فارسی شعر می‌گوید در ویرانه‌های سواحل شرقی مدیترانه پشت دیوارهای سرزمین‌های اشغالی نشان می‌دهد که زور چنگال ماشین کشتار صهیون به اندیشه مترقی انسانی و تمدنیِ فرهنگی که از یک جایی به بعد اراده کرده جلوی مغول‌های مدرن بایستد دست رد بزند. تصاویر امام و آقا (به تعبیر خودشان سیدقائد) و حاج قاسم و دکتر چمران و امام موسی صدر در منازل ویران‌شده شیعیان در جنوب لبنان، تداوم همان ورق‌پاره‌های قرآن و مفاتیح است و سروده‌های یک شاعر پاکستانی و سفرنامه افغانستانِ یک نویسنده ایرانی و دیگر کتاب فارسی هم مکمل این دو.

زبان، سپهری شده که معانی یک جهان‌بینی در خود جریان بدهد و هر انسان دلبسته این معانی را دور خود جمع می‌کند. پس عجیب نخواهد بود که تصویر فرشچیان روی تک‌ستون باقیمانده در میان ویرانی‌های ساخت اسرائیل خودنمایی کند. پس عجیب نخواهد بود که روی حجم عظیم سقف‌هایی که از شدت انفجار یکجا روی زمین رمبیده‌اند، تصاویر شهدا و نمادهای مقاومت ضدصهیونی بروید و آنقدر از هر انسان زیباشناسی دل ببرد که عکاس کاردرست زنجانی همراه‌مان با آن لهجه شیرین ترکی که نصف دنیا را گشته و در نیمی از درگیری‌های این سوی کره زمین حضور داشته با هیجان دکمه شاتر را فشار دهد و بگوید «کاراکتر من همین پرتره‌های شهید است که دارند روی ویرانی‌ها به ما لبخند می‌زنند. انگار که زنده‌اند!»

این حاصل دموکراسی اسرائیل است

در عدیسه روستایی چسبیده به مرز، تقریباً هیچ بنای سالمی باقی نمانده. ارتش اشغالگر تا سه چهار روز گذشته اینجا بوده و به تازگی عقب کشیده. یک زن و مرد از خودرو پیاده ‌شده و جلوی یکی از ویرانی‌ها ایستاده و به ترکیب درهم و تکه‌تکه شده و درهم فرو رفته بتون و میل‌گرد و پرده مبل و اسباب بازی بچه‌هایشان نگاه می‌کنند. جلو می‌روم و می‌پرسم اهل عدیسه‌اید؟ خوشبختانه انگلیسی بلد است. از عالم خودش بیرون می‌آید به کوه ویرانه‌ای که روبرویش ایستادیم اشاره می‌کند و می‌گوید: «This was my house!» حجم تجهیزات آویزان از ما آنقدر تابلو هست که مرد و همسرش بفهمند اعضای یک تیم رسانه‌ای هستیم. زبان مرد ناگهان باز می‌شود و سپهر معنایی که چند سطر بالاتر توصیف کردم جاری می‌شود توی عباراتی که ظاهرشان فقط انگلیسی‌ست وگرنه باطن‌شان همان ابیات اقبال لاهوری و تصاویر خمینی کبیر(ره) و سیدحسن نصرالله است:
«این ]ویرانی‌ها[ حاصل دموکراسی اسرائیل است! اسرائیل جنایتکار است اما ما برگشتیم و الان اینجا هستیم!» در ادامه سخنگوی ارتش صهیونی را مخاطب قرار می‌دهد و می‌گوید: «هی! صدای من را می‌شنوی؟! ما برگشتیم و الان در عدیسه هستیم! تو و اسرائیل جنایتکارید! قاتل زنان و کودکان هستید! همه چیز را حتی خانه‌ها و سنگ‌ها را تخریب و ویرات می‌کنید اما با همه اینها ما برگشتیم و الان اینجا هستیم. دوباره اینجا را می‌سازیم و دوباره اینجا زندگی می‌کنیم.» ته جملاتش هم چند فحش چارواداری ناجور می‌دهد. تعبیر مرد در دشمنی اسرائیل حتی با سنگ‌ها و خانه‌ها برایم عجیب بود. مرد شیعه اینجا و بیخ گوش اسرائیلی‌ها تا کنه جنس صهیونیسم را لمس کرده و دیده. تازه دو زاری درخت‌های از ریشه درآمده برایم جا می‌افتد. ارتش اشغالگر هنگام عقب‌نشینی، جاده‌ها را تخریب، پارک بازی بچه‌ها را با بولدزر شخم زده و حتی درخت‌ها را از ریشه در آورده.

حیات واقعی این آدم‌ها اما بر همه اینها می‌چربد. این را می‌شود از تصاویر شهدایی فهمید که به تعبیر دوست عکاس‌مان دارند روی ویرانی‌ها به ما لبخند می‌زنند؛ می‌شود از روی دیوارنوشته‌های لبیک یا حسین روی عدیسه و کفرکلا و خیام فهمید؛ می‌شود از روی نوشته «اگر زیر این حجم سنگ و ویرانی دفن شویم اما فلسطین را ترک نمی‌کنیم» فهمید که روی آوارها خودنمایی می‌کند؛ می‌شود از روی عبارت لبیک یا نصرالله و لن تسقط الرایه(پرچم نخواهد افتاد) فهمید؛ می‌شود از روی ضربدر قرمزی فهمید که روی عبارت «Israel forever» زده‌اند. عبارتی که اشغالگران موقع عقب‌نشینی روی دیوارهای کفرکلا نوشته‌ بودند. می‌شود از وضعیت شهرک‌های صهیونیست‌نشینی فهمید که چند صدمتر آن سوی دیوار حائل هنوز عموماً تخلیه‌اند اما این طرف این مرد و زن شیعه دارند برای ارتش اشغالگر رجز می‌خوانند که تو رفتی اما ما دوباره برگشتیم و اینجا را دوباره می‌سازیم و اینجا دوباره زندگی می‌کنیم. سه چهار روز قبل ارتش عبری موقع عقب‌نشینی به خیال خودش ‌خواسته زهر آخر را هم بریزد. روی دیوارها نوشته «Nasrellah Dead» غافل از آنکه اینجا همه زنده‌اند. نه فقط نصرالله که مغنیه هم زنده است، قاسم سلیمانی هم زنده است و از همه مهم‌تر خمینی(ره) هم زنده است.

پانوشت: عنوان گزارش برگرفته از بخشی از سروده اقبال لاهوری است که ورق‌های کتاب سروده‌هایش میان ویرانه‌های حاصل از بمباران دشمن صهیونی در روستای طیبه به چشمم خورد:

شاعر ناله مستانه در صحرای محشر چه می‌خواهی؟!

تو خود هنگامه‌ای هنگامه دیگر چه می‌خواهی؟!

پیشنهادی باخبر