چرا پیامبر(ص) به «فقر» افتخار میکند؟

به گزارش صد آنلاین، مرحوم حضرت آیت الله صافی گلپایگانی در نوشتاری به حدیث «الفقر فخری» پرداختند و در پاسخ به این سؤال که این آیا حدیث «اَلْفَقْرُ فَخْرِی» منسوب به رسول اکرم صلی الله علیه و آله است و در پاسخ به سوالی در همین رابطه « در احادیث بی شمار دیگری از جمله دعای بعد از نماز ایام مبارک رمضان آمده است که: «اَللَّهُمَّ أَغْنِ کلَّ فَقِیرٍ»، اگر فقر، مایه افتخار و مباهات باشد، چگونه در دعای مذکور برای برطرف شدن آن دعا شده است؟ آورده اند:
جواب: روایت «الْفَقْرُ فَخْرِی» تفسیرهای متعدّد دارد: یکی فقر و حاجت تمام ماسوی الله و موجودات عالم امکان به خداوند متعال است که در این میان، فقر انسان ها به واسطه آنکه لیاقت کسب فیض و انوار رحمت الهیه را بیشتر دارند، زیادتر است.
یک دانه جوی کوچک به مقدار گنجایش خود به آب محتاج است و نمی توان گفت او به مقدار آبی که در نهر بزرگ و شطّ و دریا می گنجد نیاز دارد. همچنین نهر بزرگ، نسبت به شطّ و دریا. و در مثال دیگر، یک اطاق چهار در دو، به فرشی در همین طول و عرض نیاز دارد و به فرش شش در چهار نیاز ندارد؛ اما اطاق شش در چهار، به فرش شش در چهار نیاز دارد. خلاصه همه به این معنی فقیرند و آنکه فقرش بیشتر باشد افضل و اشرف است.
بنابراین حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله فقر و حاجتش به خدا از همه بیشتر است و بدان علّت بر همه فخر و فضیلت دارد. وجود او گنجایش و ظرفیت علوم و فیوضی را که هیچ مخلوقی ظرفیت استعداد آن را ندارد، داراست.
او که خاتم الانبیا است به دینی مثل اسلام که اکمل و خاتم ادیان است و به کتابی مثل قرآن که معجزه خالده باقیه است، نیازمند است و انبیای دیگر این نیازمندی را نداشتند.
او بر تمام جامعه بشریت تا روز قیامت، نبوت دارد و آنچه را به آن احتیاج دارند باید از قوانین کافیه و تعالیم عالیه داشته باشد.
در واقع عائله او تا انتهای دنیا همه اَبنای بشرند؛ و شاید این معنا و نکته ای باشد که از آیه کریمه «وَوَجَدَک عَائِلاً فَأَغْنَی» استفاده می شود. آنکه ده نفر یا صد هزار، یا یک میلیون یا یک میلیارد عائله داشته باشد، به قدر آنها باید قوت و غذا تهیه کند؛ اما آنکه همه، عائله او هستند باید قوت همه را بدهد که خداوند متعال، همه نواحی فقر را برطرف کرده، زمینه های کسب ربط و اتّصال او را با خودش از موهبت های خود پر کرده و آن حضرت را غنی ساخت.
وقتی که فقر الی الله باشد، خداوند متعال ـ که فیاض علی الاطلاق است ـ عطا می فرماید. پس این جهت فقر، فخر است؛ فقر حضرت خاتم الانبیا صلی الله علیه و آله به خدا بر انبیای دیگر فخر است. فقر انبیا و اولیا نسبت به دیگران فخر است. فقر انسان که بیشتر و گسترده تر از فقر حیوان و نبات و جماد است، فخر است و مابه الامتیاز او از حیوان، همین فقر است. بنابراین، هم «الْفَقْرُ فَخْرِی» تفسیر می شود و هم «الَلَّهُمَّ أَغْنِ کلَّ فَقِیرٍ» معنی می شود که دعا برای این است که هر فقیری را به قدر رفع فقرش عطا فرماید.
البته در اینجا نکات بلند عرفانی مدّ نظر است که مجال بیان و شرح و تفصیل آنها نیست؛ و خلاصه اینکه انسان ذاتاً به خداوند متعال محتاج و دائم الاحتیاج است و همواره بقای او و هرچه دارد و همه جهاتش، وابسته به امداد غیبی است. بنابراین احتیاج به خدا داشتن و فقر به او، فخر است؛ و از خدا طلب رفع حاجت و فقر کردن نیز، دعا و عرض حاجت و اظهار فقر و نیاز است.
معنای دیگر که از فقر در این جملات، محتمل است، همان فقر عرفی و نداشتن ثروت و مال و منال دنیوی است که اگر این معنی محتمل باشد، مثل خبر «الْفَقْرُ فَخْرِی» و همچنین «اَللَّهُمَّ أَحْینِی مِسْکیناً، وَأَمِتْنِی مِسْکیناً، وَاحْـشُرْنِی فِی زُمْرَهِ الْـمَسَاکینِ» و اخبار دیگر که در مدح فقرا رسیده، با مثل دعای «اَللَّهُمَّ أَغْنِنی مِنَ الْفَقْرِ» یا «أَغْنِ کلَّ فَقِیرٍ» و مذمّت هایی که از ثروتمندی و توانگری شده ـ که حتی یکی از اموری را که نسبت موت قلب است همنشینی با اغنیا شمرده اند ـ به ظاهر با هم توافق ندارند.
همان طور که اشاره کرده اید بسا موجب این توهّم می شود که در این احادیث به تمکن و قدرت مالی و اقتصادی جامعه توجه نشده و بلکه ترغیب و تشویق به کم کاری و ترک تلاش و سعی و کوشش شده است. پس چه بهتر که کارگری که می تواند روزانه چهار ساعت و یا بیشتر کار کند، اگر نیاز مادّی و معیشتی او به دو ساعت کار رفع می شود، به همان اکتفا کند؛ یا کشاورزی که می تواند چنان مهارت و سعی نماید که محصول بیشتر و فراوان تر به دست آورد، به همان مقدار رفع نیازش قانع شود که در خطرات معنوی و اخلاقی غنا و مال و منال، گرفتار و مبتلا نشود.
با اینکه معلوم است چنین برداشت و درکی از حیات و زندگی برای خود شخص هم بگوییم خطر نداشته باشد، برای دیگران و برای تمام جامعه خطرات گوناگون اقتصادی دارد.
قناعت به این مفهوم، هم برای دنیا و هم برای آخرت مردم زیان بخش است. این یک فکر صوفیانه و به اصطلاح عارفانه است که از «شیخ شهاب الدین عمر سهروردی» (که غیر از سهروردی مقتول است) نقل شده که در کتاب عوارف المعارف با صراحت، مردم را به گدایی می خواند، با این توجیه که سالک الی الله برای اینکه از یاد خدا غافل نشود باید معاش خود را از طریق گدایی به دست آورد و به اصطلاح امروز زندگی انگلی داشته باشد.
بدیهی است این فرهنگ، فرهنگ و تعلیم و شریعت اسلام و دینی که می گوید: «اَلْکادُّ عَلَی عِیالِهِ کالْـمُجَاهِدِ فِی سَبِیلِ اللهِ» نیست؛ و فرهنگ تصوّف و به اصطلاح عارفانه است.
بنابراین، حتماً از این احادیث و ادعیه، معانی عالی و جامعی در نظر است که با هیچ یک از این مصالح مهم اقتصادی و اجتماعی که حیات و عزّت جوامع به آنها بستگی دارد نه فقط برخورد ندارد، بلکه در مسیر تأمین این مصالح است.
آنچه ـ علی العجاله ـ با عدم فرصت عرض می شود این است که: اولاً، در اسلام از بیکاری و فقر خود خواسته و سربار بودن بر دیگران و بی نقش و بی اثر بودن در جامعه بسیار نکوهش شده است؛ و اظهار فقر و حاجت به دیگران بدون ضرورت های عرفی و طمع به این و آن مذموم و عیب و خلاف عزّت و کرامت معرفی شده است و از تکدّی و دریوزگی و سؤال با توان کار و امکان رفع نیاز نهی شده است. انسان باید شرعاً و اخلاقاً در جامعه اثر داشته باشد و در برابر منافعی که از دیگران می برد به آنها منفعت مناسب برساند؛ و الا این هم خود یک نوع تضعیف است که شخص از افرادی که به آنها طرف معاشرت و معاصرت است استفاده کند و به آنها یا اصلاً فایده ندهد یا کمتر از توان خود فایده بدهد. و اگر بگوییم مستقیماً زیر مذمّتی که در آیه کریمه «وَیلٌ لِلْمُطَفِّفینَ» از کسانی که کم می دهند و زیاد می گیرند نباشد از آن هم نباید خارجشان بشماریم.
بنابراین، مراد از این روایات و ادعیه مدح از فقر و حاجت خودخواسته ـ که در اثر بیکاری و تن پروری و بی توجهی و عدم احساس مسئولیت اجتماعی و شرعی می باشد ـ نیست؛ و برای این صنف از فقرا باید از خداوند متعال، طلب هدایت و توفیق رفتن دنبال کار و عمل نمود.
در دیوان منسوب به حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام است:
لَـنَقْلُ الصَّخْرِ مِنْ قُلَلِ الْجِبَالِ أَحَبُّ إِلَی مِنْ مِنَنِ الرِّجَالِ
یقُولُ النَّاسُ لِی فِی الْکسْبِ عَارٌ فَقُلْتُ الْعَارُ فِی ذُلِّ السُّؤَالِ
***
هرکه نان از عمل خویش خورد منت از حاتم طایی نکشد
این معنای قناعت و معنای اعتماد به نفس و ذلّت نپذیری است.
اما فقرهای قهری که افرادی به طور ناخواسته به آن مبتلا می شوند که مثل بی نیازی لازمه این عالم طبیعت و مادّه و مدّت است؛ دو اصل از نوامیس مهم و امور اساسی نظام این عالم است که بدون آن هرگز بشر به این کمالات و مراحل ترقّی و تمدّن نمی رسد.
فقر اشخاص به یکدیگر و به موادّ این عالم، همه اموری است که اگر نبود حتی مظاهر عالم طبیعت نیز در معرض زوال و فنا قرار می گرفت.
اطّلاع بیشتر از خواصّ کاینات این جهان همه بر اثر فقر فراهم شده است و اگر نبود، این عالم ناقص و ناتمام بود.
مسائل مهم در ارتباط با رزق و روزی و رغبت های اشخاص به شغل های گوناگون همه از اسرار و آیات عالم خلقت است.
بنابراین، این فقر هم لازمه حیات بشر و هر حیوان و جنبنده است که در عرف ما بیشتر مظهر آن فقر مالی و نداشتن یا کم داشتن وسایل معیشت ـ از خوراک و پوشاک و مسکن و… ـ است؛ و مسکین و فقیر بیشتر به این اشخاص اطلاق می شود.
این فقر و فقیر است که در برابر غنا و غنی قرار دارد و به این جهت، هر کدام قشری خاص از جامعه شمرده می شوند.
در این نگاه است که بسیار به فقرا توجه می شود و از لحاظ نفسانی و روانی و اینکه این فقر موجب طغیان و سرکشی بشر نشود و به تملّق و ذلّت وادار نگردد، راهنمایی های لازم شده است؛ و هم برای آنکه در جامعه او را از غنی کمتر نگیرند و محرومیت هایی بیش از آنچه اقتضای ذاتی فقر است برایش ایجاد نشود، به او توجه شده است.
اگرچه فقیر هم باید صابر و شکیبا باشد و در برابر شداید مقاومت نماید، با این وجود، خطرات فقر کمتر از غنا و توانگری است؛ بالأخره حالت نیاز او به خدا بیشتر است؛ از خدا بیشتر حاجت می خواهد و اعتماد و توکل او به خدا است و خدا را نوعاً کمتر از غنی فراموش می کند. از این جهت است که این حال، محبوب بندگان خاصّ خدا است و شخص شخیص و شاخص حضرت خاتم الانبیا صلی الله علیه و آله از خدا این را می خواست و «اَللَّهُمَّ أَحْینِی مِسْکیناً، وَأَمِتْنِی مِسْکیناً، وَاحْشُرْنِی فِی زُمْرَهِ الْـمَسَاکینِ» را می خواند. و آن حضرت و پسر عمّ و برادرش، امیرالمؤمنین علیه السلام به معاشرت و همنشینی با فقرا رغبت داشتند.
وقتی اربابان ثروت و مغروران به مال و جاه و منال دنیا ـ که مجالست با فقرا را برای خود عیب و عار می شمردند ـ پیشنهاد کردند که رسول خدا صلی الله علیه و آله پذیرایی هایش را از مردم تقسیم کند که فقرا در مجلس اغنیا حضور پیدا نکنند، این آیه نازل شد: «وَاصْبِرْ نَفْسَک مَعَ الَّذینَ یدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدَاهِ وَالْعَشِی یرِیدُونَ وَجْهَهُ وَلَا تَعْدُ عَینَاک عَنْهُمْ تُرِیدُ زِینَهَ الْـحَیاهِ الدُّنْیا وَلَا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَنْ ذِکرِنَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ وَکانَ أَمْرُهُ فُرُطاً».
با این طبقه نشستن و به سراغ فقیر و بیمار و دل شکسته رفتن آن قدر برای هر شخص، فواید تربیتی و اخلاقی دارد که بیان آن، شرح مفصّل لازم دارد. اسلام به این معنی توجه دارد که به فقیر ـ که به فقر خود ناخواسته گرفتار است ـ بی احترامی نشود و حق برادری اسلامی و انسانی او محفوظ باشد؛ و غنی را برای مالش تواضع و رعایت ننمایند که «مَنْ تَوَاضَعَ لِغَنِی طَلَباً لِـمَا عِنْدَهُ ذَهَبَ ثُلُثَا دِینِهِ».
از سوی دیگر در غنا و توانگری و ثروتمندی خطراتی است که غنی باید بسیار تربیت شده و مسلّط بر نفس خود باشد که بتواند خود را از آن خطرات حفظ کند؛ تا حدّی که در احادیث است که فرمودند: «اِسْتَعِیذُوا بِاللهِ مِنْ سَکرَهِ الْغِنَی فَإِنَّ لَهُ سَکرَهً بَعِیدَهَ الْإِفَاقَهِ». شخص غنی باید مواظب باشد که گرفتار مستی مال و ثروت و غرور و فخر و مباهات به آن نگردد. البته این دسته از اغنیا نیز در فضیلت، کمتر از فقرای صابر و شاکر نیستند و ملاک در فضیلت هر دو، شخصیت ایمانی و روحی و اخلاقی است. با این ملاحظات، گاه شخص سالک، فقر را دوست می دارد و گاه هم برای رفع آن دعا می کند؛ زیرا از خطر آن که «کادَ الْفَقْرُ أَنْ یکونَ کفْراً» می ترسد و بیمناک است که مبادا نتواند در مقابل فشار امتحان و کلاس فقر مقاومت کند.
بنابراین، به طور مطلق، فقر نه مطلوب است و نه مبغوض، غنا و ثروت نیز به طور مطلق نه محبوب است و نه مردود.
این برداشت های اخلاقی و تربیتی غیر از مسائل اقتصادی رسمی و عمل و کار و تلاش است. برداشت و درک مسلمانان نیز از این معانی و تعالیم، صحیح و مستقیم بوده است و اهداف و مقاصد، وجه این گونه اعمال و حسن و قبح آن را تعیین می نماید.
در احادیث قریب به این مضمون هست که هر کس برای اینکه معیشت خود و عائله اش را تأمین نماید تلاش نماید و به آن وسعت دهد، خدا را با چهره ای مانند ماه شب چهارده ملاقات می کند.
حال اگر برای خودکفایی جامعه مسلمین و برای بی نیاز شدن مسلمانان از کفّار و بیگانگان و نیز برای افزایش قوّت و قدرت اسلام تلاش کند، خدا را با چه روی درخشان و تابناکی ملاقات خواهد نمود.
امثال حقیر را حق بیان و توصیف آن قدر و منزلت عظیم نیست.
بنابراین در روایات معتبر است که امیرالمؤمنین علیه السلام از کدّ یمین و عرق جبین خودشان هزار بنده خریدند و در راه خدا آزاد کردند و چشمه ها و چاه های متعدّد را حفر نمودند؛ و بر فقرای مسلمانان صدقه و وقف قرار دادند.
با این تعالیم، مسئله عمل جلو می رود نه قناعت، که همان رضایت به مقداری است که با کار و تلاش نصیب می شود و قطع طمع از دیگران می باشد. و روایاتی که در مدح فقر و سفارش از فقرا وارد است، با این معانی عالی منافات ندارد.
البته حبّ دنیا و مال اندوزی و انفاق نکردن آن در راه خدا مذموم است تا آنجا که فرمودند: «حُبُّ الدُّنْیا رَأْسُ کلِّ خَطِیئَهٍ». در حدیث است که اگر کسی برای اینکه مال و ثروت بیندوزد کار کند تا به واسطه آن بر دیگران فخر کند و بزرگی بفروشد و آن را وسیله تحقیر مردم قرار دهد خدا را در حالی ملاقات می کند که به او غضبناک است.
این تعالیم، هر کدام به نقطه خاصّی از ضعف فرد یا اجتماع نظر دارد و منظور، بر طرف کردن آن ضعف است.
دین اسلام دینی کامل و جامع است؛ به همه جا نگریسته، و همه جا را زیر نظر قرار داده است. فرد و اجتماع، روح و جسم، ظاهر و باطن، تربیت و مال و فقر و غنی، و همه استعدادات و توانایی های بشر و مصالح و مفاسد امور را در نظر داشته و در این رشته فقر و غنا، غنی ترین و یگانه مکتب انسان ساز است.
در این مسائل و نکات بسیاری که در آنها است باید بیشتر از اینها بررسی و دقت نماییم و بیشتر، آنها را در عمل، نصب العین قرار دهیم تا انسان اسلامی و مسلمان حقیقی باشیم.
امید است خداوند متعال، همه ما را شکرگزار نعمت اسلام و احکام نورانی آن قرار دهد و روزبه روز بر هدایت و تعهد و التزام ما به این دین حنیف بیفزاید. قال الله تعالی: «وَالَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَـنَهْدِینَّهُمْ سُبُلَـنَا وَإِنَّ اللهَ لَـمَعَ الْـمُحْسِنِینَ»./ حوزه
پیشنهادی باخبر
تبلیغات