زیدآبادی، حسن روحانی و دولت خاتمی
احمد زیدآبادی در نوشتۀ اخیر خود فقط حسن روحانی را نقد نکرده بلکه از خودش هم انتقاد کرده است چراکه میگوید "حادثۀ دوم خرداد" و "شکلگیری دولت سید محمد خاتمی در ایران"، خطر حملۀ نظامی آمریکا به ایران را "در آن مقطع" خنثی کرد.
عصر ایران؛ هومان دوراندیش - احمد زیدآبادی در واکنش به سخنان اخیر حسن روحانی نوشته است:
«شیخ حسن روحانی حرفهای مهمی را که بعضا جنبۀ افشاگرانه دارند، مطرح کرده است. او با تشریح داستان انفجار در پایگاه آمریکایی در ظهران عربستان و قصد دولت کلینتون برای حملۀ نظامی به خاک ایران در اواخر دهۀ 70، نقش دیپلماتیک خود را برای خنثیسازی این تهدید برجسته کرده است. واقعیت اما این است که آنچه خطر حملۀ نظامی آمریکا به ایران را در آن مقطع خنثی کرد، حادثۀ دوم خرداد سال 76 و شکلگیری دولت سید محمد خاتمی در ایران بود که از یک طرف دولت کلینتون را نسبت به تشنجزدایی در روابط کشورش با ایران امیدوار کرد و از طرف دیگر، سعودیها را در مورد تغییر سیاست جمهوری اسلامی در منطقه دلگرم ساخت. تلاشهای دیپلماتیک در سایۀ رویداد دوم خرداد به نتیجه رسید وگرنه شانسی برای موفقیت آن نبود! چرا آقای روحانی این واقعیت را در اظهارات خود نادیده گرفته است؟»
جاری شدن جملات فوق بر قلم جناب زیدآبادی از این حیث جالب است که ایشان همیشه منتقد انتخاب خاتمی به مقام ریاست جمهوری در سال 76 بوده و مکررا گفته است در آن مقطع ناطق نوری باید رئیسجمهور میشد نه خاتمی. مثلا آقای زیدآبادی در اردیبهشت 1399 در مصاحبه با روزنامۀ اعتماد چنین گفته است:
«من به واقع از همان سال 76 ... هم ترجیحم این بود که ناطق نوری رئیسجمهور شود و قدرت یک پارچه به دست اصولگرایان بیفتد... آنها که نوشتههای مرا دنبال میکنند میدانند ترجیعبند تمام تحلیلهای من ضرورت یکپارچگی قدرت در دست اصولگرایان بوده است.»
اما نقد زیدآبادی به سخنان اخیر حسن روحانی، دلالتی جز این ندارد که اگر در سال 76 عقل سیاسی اکثریت مردم ایران مثل عقل سیاسی خود آقای زیدآبادی عمل میکرد و "حادثۀ دوم خرداد سال 76 و شکلگیری دولت سید محمد خاتمی در ایران" رقم نمیخورد، "خطر حملۀ نظامی آمریکا به ایران" نیز "خنثی" نمیشد و "تلاشهای دیپلماتیک در سایۀ رویداد دوم خرداد" به نتیجه نمیرسید.
در واقع زیدآبادی در نوشتۀ اخیرش، فقط حسن روحانی را نقد نکرده بلکه از خودش هم انتقاد کرده است چراکه میگوید در نیمۀ دوم دهۀ 1370 عدم "شکلگیری دولت سید محمد خاتمی در ایران"، کشور را گرفتار جنگ میکرد؛ آن هم در شرایطی که قدرت نظامی ایران در حد سال 1404 نبود و کشوری که قرار بود به ایران حملۀ نظامی کند نیز، نه اسرائیل که آمریکا بود. بنابراین، فارغ از عملکرد خاتمی در مقام رئیسجمهور، باید گفت "در آن مقطع" "عدم یکپارچگی قدرت در دست اصولگرایان"، کشور را از خطر جنگ نجات داد؛ در حالی که زیدآبادی در آن مقطع ترجیحش این بود که "قدرت یکپارچه به دست اصولگرایان بیفتد".
ضمنا این فقط حسن روحانی نبود که "تلاشهای دیپلماتیک"اش "در سایۀ رویداد دوم خرداد به نتیجه رسید"، بلکه خود آقای زیدآبادی هم شهرت و اعتبار و بلکه هستی سیاسیاش را مدیون "رویداد دوم خرداد" و "شکلگیری دولت سید محمد خاتمی" است.
در سال 76 اگر ناطق نوری رئیسجمهور میشد، اساسا "روزنامههای دوم خردادی" پدید نمیآمدند و آقای زیدآبادی از رسانه های رسمی و عمومی خارج و سردبیر روزنامۀ "مناطق آزاد" نمی شد و این امکان را نمی یافت که بعد هم در آن "فضای باز سیاسی" چه به عنوان روزنامهنگار و چه به عنوان فعال سیاسی بتواند قلم بزند و موضعگیری کند والبته به بهای زندان چند ساله ولو با شهرت.این هم از عجایب است که شهرت و صدای بلند خود را مدیون عدم یکپارچگی قدرت در دست اصولگرایان باشی ولی به بانگ بلند، از ضرورت یکپارچگی قدرت در دست اصولگرایان دفاع کنی.
البته آقای زیدآبادی میتواند بگوید اگر یک "خطای ملی"، یعنی رای مردم به خاتمی در سال 76، در شهرت سیاسی من مؤثر بوده، دلیلی ندارد من از آن خطا دفاع کنم. چنین پاسخ محتملی، منطقی است ولی اصل کلام این است که رای مردم ایران به خاتمی، دست کم از نظر زیدآبادیِ مخالف جنگ (نه سلطنتطلبانِ مدافع جنگ)، نادرست نبوده؛ چراکه به قول خود جناب زیدآبادی، آن رأی و دولت برآمده از آن رأی، خطر جنگ را از سر ایران در اواخر دهۀ 1370 دور کرد. بنابراین زیدآبادی هم مثل روحانی نباید این "واقعیت" را نادیده بگیرد. و اگر نادیده نمیگیرد، بد نیست توضیح بدهد چرا سه دهه است افسوس به قدرت نرسیدن ناطق نوری را میخورد. به ویژه اینکه ناطق در سال 76 کاندیدای مطلوب تندروهایی بود که کلا بوی جنگ میدهند!
نکتۀ بعدی دربارۀ نقد زیدآبادی به روحانی، باز هم به قصۀ "جنگ" مربوط است. احمد زیدآبادی در دی ماه 1398 در مصاحبه با سایت زیتون، در پاسخ به این نکته که منتقدین شما «میگویند شما با جنگ و انقلاب و ادامۀ حضور اصلاحطلبان در ساخت قدرت مخالفید و توصیهتان این است که ایران را به کلی بدهیم دست تندروها، بلکه گشایشی حاصل شود»، چنین پاسخ داد:
«مگر این دوستان در جهت جنگ (کدام جنگ؟) یا انقلاب کاری میکنند؟ همۀ همّشان تا کنون شراکت در قدرت بوده است که من ناقد آنم. به هر حال من تحلیل خاص خود را از شرایط دارم و طبیعی است که بر اساس آن عمل و دیگران را نقد کنم.»
در واقع آقای زیدآبادی حتی در آغاز زمستان 1398 هم وقوع جنگ را در افق سیاست خارجی کشور نمیدید؛ بنابراین عجیب نیست که در آغاز بهار 1376 نیز قادر به درک چنین خطری نبوده و ترجیحش شکلگیری دولت ناطق نوری بوده نه "شکلگیری دولت سید محمد خاتمی".
اما الان، بعد از جنگ دوازده روزه، دیگر کسی نمیتواند بگوید "کدام جنگ؟" خطر جنگ، از تیر ماه 1375 که انفجار در پایگاه نیروهای آمریکایی در شهر خُبَر عربستان رخ داد و 19 سرباز آمریکایی کشته شدند، ایران را تهدید میکرد. پیروزی سیاستمدار غربگرایی مثل خاتمی در انتخابات دوم خرداد 76، در کاهش خطر جنگ موثر بود و سه سال بعد از انفجار خُبَر هم، که افبیآی رسما ایران را مسئول بمبگذاری اعلام کرد، روابط ایران و غرب "در سایۀ رویداد دوم خرداد" و "شکلگیری دولت سید محمد خاتمی" چنان بهبود یافته بود که خطر بالقوۀ جنگ قابلیت بالفعلشدن پیدا نکرد.
حتی اگر واقعۀ خُبَر را نادیده بگیریم، باید گفت از وقتی که جورج دابلیو بوش در 29 ژانویه 2002 ایران را در کنار کره شمالی و عراق جزو "محور شرارت" قلمداد کرد، تا همین امروز، خطر جنگ همواره ایران را تهدید کرده است. اصولگرایانِ مخالف روحانی، در دهۀ 1390 دائما چنین خطری را انکار میکردند و احمد زیدآبادی هم که مدافع دیرپای "یکپارچهشدن قدرت در دست اصولگرایان" بوده، شاخکهای سیاسیاش مثل اصولگرایان قادر به تشخیص خطر جنگ نبوده. و به همین دلیل در سال 1376 ترجیح میداد ناطق نوری رئیسجمهور شود و در سال 1398، حدود دو هفته قبل از حملۀ موشکی ایران به پایگاه عینالاسد، میگفت "کدام جنگ؟" اما الان دیگر همۀ منکران واقفاند که قبلا دربارۀ کدام جنگ هشدار داده میشد. و متاسفانه هیچ بعید نیست جنگی که اخیرا رخ داد، اشانتیون جنگ اصلی بوده باشد.
البته ممکن است زیدآبادی در دفاع از نظر خودش دربارۀ انتخابات دوم خرداد، بگوید آن انتخابات میتوانست با مشارکت گستردۀ مردم به پیروزی ناطق نوری بینجامد و در این صورت باز آمریکا با دولتی طرف بود، مورد حمایت اکثریت چشمگیر مردم ایران؛ و در این صورت باز هم حملۀ نظامی به ایران منتفی میشد.
اما همه میدانیم که اگر سخنان خاتمی در مردم مؤثر نمیافتاد، 80 درصد از واجدین حق رأی در انتخابات شرکت نمیکردند. در این صورت کاندیدای جناح راست، که نمایندۀ وضع موجود بود و برای مردم جاذبۀ چندانی نداشت، با رأی نه چندان قابل توجهی پیروز میشد و پیروزی ناطق با رأیی پایین در انتخاباتی با مشارکت نه چندان گستردۀ مردم، برای ایران مصونیتی در برابر جنگ ایجاد نمیکرد.
در همان مصاحبه مذکور با روزنامۀ اعتماد (اردیبهشت 1399)، زیدآبادی در پاسخ به این سؤال که «تا به حال پيش آمده است كه بعضی از نظرات اصلی خودتان را در دو دهه اخير اشتباه ارزيابی كرده باشيد؟»، گفته است: «نه، يادم نمیآيد كه پيش آمده باشد! چون تصور میكنم كه اشتباه نبودهاند! البته ارزيابیهای مقطعی بسياری بوده كه اشتباه بوده و من هم از اعتراف به اشتباه بودن آنان طفره نرفتهام.»
اینکه آقای زیدآبادی 33 سال پس از دوم خرداد هنوز اصرار داشت نظرش در خصوص ترجیح ناطق به خاتمی نادرست نبوده، قاعدتا یک "ارزیابی مقطعی" نبوده و آن رأی را باید جزو "نظرات اصلی" وی قلمداد کرد. البته در سال 99 هنوز کار به جنگ نکشیده بود و شاید به همین دلیل آقای زیدآبادی الان "حادثۀ دوم خرداد" و شکلگیری دولت سید محمد خاتمی" را در پرتو جنگ اخیر، متفاوت از قبل ارزیابی میکند.
ولی اگر نظر احمد زیدآبادی دربارۀ دوم خرداد و دولت خاتمی هنوز مثل سابق است، در واقع او خودش به مدلول اصلی نقدش به حسن روحانی، اعتقادی ندارد! اگر رأی چشمگیر مردم در انتخابات دوم خرداد رافع خطر حملۀ نظامی آمریکا به ایران بوده، پس چه جای انتقاد از آن رأی تاریخی و روی کار آمدن دولت اصلاحطلب خاتمی؟
بنابراین، با توجه به نقد اخیر زیدآبادی بر سخنان روحانی، به نظر میرسد که آقای زیدآبادی بهتر است یکبار برای همیشه بپذیرد که در سال 76 "عقل سلیم" مردم ایران، از حیث پاسداشت منافع ملی، تشخیص و عملکرد بهتری نسبت به "نگاه متفاوت" ایشان داشته است و آن "ترجیعبند" عجیب تحلیلهای سیاسیاش را هم کنار بگذارد زیرا در دورۀ ریاست جمهوری ابراهیم رئیسی معلوم شد موانع دموکراتیزاسیون در ایران، با "یکپارچگی قدرت در دست اصولگرایان" برطرف نمیشوند.
پیشنهادی باخبر


