سه دلیل حمایت کشورهای عربی از مذاکرات هستهای ایران و آمریکا
تحلیلگران معتقدند عربستان و امارات با حمایت از حق غنیسازی ایران، در واقع به دنبال کسب همین حق برای خود هستند. این کشورها دریافتهاند که تشدید تنش هستهای به نفع اسرائیل است و ثبات منطقهای را تهدید میکند.
به گزارش گروه بینالملل خبرگزاری تسنیم، عملیات طوفان الاقصی و سلسله نبردهای متعاقب آن در غرب آسیا، منجر به دگردیسی تدریجی در جایگاه قدرتهای منطقهای و بازتعریف محورهای نفوذ در حوزه خاورمیانه و شمال آفریقا (منا) شده است. این تحولات بهویژه در چارچوب ژئوپلیتیک شرق مدیترانه و تغییر مدل حضور ایران و محور مقاومت، از اهمیت راهبردی برخوردار است.
تحولات بزرگی مانند تغییر نظام سیاسی در سوریه، نبرد گسترده در جبهه لبنان، فرسایشی شدن جنگ غزه و در نهایت تقابل کمسابقه میان ایران و رژیم صهیونیستی از جمله رخدادهای مهم پس از عملیات هفتم اکتبر حماس در منطقه است. در این یادداشت سعی خواهیم کرد به بررسی ابعاد این تغییرات و تأثیر آن بر موازنه قوای منطقهای بپردازیم.
در چهار دهه اخیر، دولت سوریه تحت حکومت خاندان اسد، یکی از ارکان اصلی نفوذ ایران در جهان عرب محسوب میشد. این کشور بهعنوان کریدور لجستیکی، امکان انتقال تسلیحات، نیروهای نظامی و کمکهای مالی از ایران به حزبالله لبنان را فراهم میکرد. با این حال فرسایش ناشی از درگیریهای طولانیمدت با رژیم صهیونیستی و تشدید جنگ داخلی سوریه، منجر به تضعیف جایگاه این کشور بهعنوان سنگر مقاومت شد. در پی این تحولات، سوریه پس از سقوط بشار اسد به محور کشورهای سازشکار سنی- محور اخوانی پیوست و بازتنظیم نظم منطقهای را رقم زد.
از محور اخوانی تا بلوک محافظهکار سنی
ترکیه با بهرهگیری از دکترین نو عثمانیگرایی با حمایت اطلاعاتی و نظامی از گروههای مسلح در حلب موفق شد حضور خود در شمال سوریه را تثبیت کند. این اقدام همراه با حمایت کشورهای عربی سنی (بهویژه اردن)، منجر به تضعیف دولت اسد و تغییر مدل نفوذ مقاومت در سوریه شد. در نتیجه آنکارا به یک بازیگر کلیدی در شرق مدیترانه تبدیل شد و از مزیت ژئوپلیتیک در مسائل امنیتی و ترانزیتی بهرهمند گردید. این تغییر از آن جهت اهمیت دارد که ترکها یکی از رقبای کلیدی ایران در مسیر بازتنظیم نظم خاورمیانه و قرار گرفتن در مسیرهای ترانزیتی هستند. این رخداد میتواند کفه ترازو را به نفع آنکارا سنگینتر کند.
عربستان سعودی و امارات نیز با استفاده از این فرصت، جایگاه خود را در معادلات منطقهای ارتقا دادند. این کشورها با حمایت از گروههای مخالف دولت اسد، تلاش کردند حکومتی همسو با منافع خود در دمشق ایجاد کنند. همزمان، قطر نیز با حفظ روابط با ترکیه و اخوانالمسلمین، به بازیگری مؤثر در تحولات سوریه تبدیل شد.
در دوره پیش از طوفان الاقصی، کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس در مواجهه مستقیم با محور مقاومت (مانند حملات پهپادی نیروهای مسلح یمن به تأسیسات نفتی آرامکو و فرودگاه ابوظبی) به این نتیجه رسیدند که قدرت بازدارندگی ایران و متحدانش را دستکم گرفتهاند. این امر منجر به تغییر راهبرد آنها از تقابل به تنشزدایی شد. کشورهای عربی با درک آسیبپذیری خود در جنگ نامتقارن، از طریق مکانیسمهای دیپلماتیک مانند گفتگوهای بغداد و توافق پکن، به دنبال کنترل تنشها با ایران بودند. هدف آنها انجماد تنشها و انتقال رقابت به عرصههای اقتصادی و سیاسی بود.
حمایت از مذاکرات هستهای تهران- واشنگتن
نکته جالب توجه تغییر موضع کشورهای عربی از مخالفت به حامی توافق هستهای است. تحلیلگران معتقدند عربستان و امارات با حمایت از حق غنیسازی ایران، در واقع به دنبال کسب همین حق برای خود هستند. این کشورها دریافتهاند که تشدید تنش هستهای به نفع اسرائیل است و ثبات منطقهای را تهدید میکند.
امارات و قطر با میانجیگری در مذاکرات غیرمستقیم تهران و واشنگتن، بهعنوان کانال ارتباطی عمل کردهاند. حتی دونالد ترامپ در سفر به دوحه از نقش سازنده قطر در فرآیند صلح تقدیر کرد. این نشاندهنده تغییر پارادایم در روابط ایران و کشورهای عربی است. یکی از تحولات کلیدی، تغییر در همکاری سنتی لابیهای عربی و اسرائیلی در مقابل ایران است. در حالی که پیش از این، این دو جریان علیه منافع ایران همسو بودند، اکنون شاهد واگرایی منافع هستیم.
کشورهای عربی در سالهای اخیر به درک عمیقتری از تحولات منطقهای رسیدهاند که آنها را به بازنگری در سیاستهای خود واداشته است. نخست اینکه کشورهای مزبور متوجه شدهاند که سیاستهای تهاجمیتر اسرائیل و ترکیه، بهویژه در تشدید تنشهای منطقهای، عمدتاً به نفع تلآویو و آنکارا بوده و نه کشورهای عربی، زیرا این تنشها اغلب به بیثباتی منطقهای منجر شده و منافع این کشورها را تهدید میکند.
دوم، آگاهی فزایندهای از همسرنوشتی با ایران در بحرانهای امنیتی شکل گرفته است؛ برای مثال، بسته شدن تنگه هرمز یا حمله به تأسیسات هستهای ایران، مانند نیروگاه بوشهر، نهتنها ایران، بلکه کل منطقه را با پیامدهای اقتصادی و امنیتی شدیدی مواجه میکند، از جمله اختلال در صادرات انرژی و تشدید ناامنی.
سوم، کشورهای عربی بهمنظور کاهش وابستگی به ایالات متحده، که گاهی سیاستهایش با منافع منطقهای آنها همخوانی ندارد، به دنبال تنوعبخشی به متحدان خود هستند و روابط با قدرتهای دیگر مانند چین، روسیه یا حتی تقویت همکاریهای منطقهای را در دستور کار قرار دادهاند. این تحولات نشاندهنده رویکردی عملگرایانهتر و تلاش برای حفظ منافع ملی در برابر پیچیدگیهای ژئوپلیتیکی منطقه است.
پیامدهای این تغییرات عبارتاند از؛ کاهش فشار لابی عربی بر کنگره آمریکا برای مخالفت با توافق هستهای، تقویت چانهزنی ایران در مذاکرات بینالمللی و افزایش احتمال شکلگیری کنسرسیومهای منطقهای (مانند پیشنهاد کنسرسیوم هستهای در جنوب ایران).
تحولات پس از طوفانالاقصی نشاندهنده گذار ژئوپلیتیک در غرب آسیا است. اگرچه محور مقاومت با چالشهای جدی مواجه شده، اما تغییر موضع کشورهای عربی از تقابل به همکاری، فرصتهای جدیدی برای ایران ایجاد کرده است. در این میان هوشیاری راهبردی و انعطافپذیری دیپلماتیک میتواند تضمینکننده منافع ملی ایران در نظم نوین منطقهای باشد. به عنوان مثال توسعه دامنه نفوذ رژیم صهیونیستی و ترکیه در منطقه شرق عربی گزینه مطلوب مقاومت و کشورهای محافظهکار سنی نیست. این وضعیت میتواند برای تهران امکان بازیگری ایجاد کرده و کشور را در موقعیت تهاجمی در مقایسه با سایر رقبای منطقهای قرار دهد.
نویسنده: محمد بیات، کارشناس مسائل خاورمیانه
انتهای پیام/