دشواری تصمیمات سیاسی، ضرر کوتاهمدت یا نفع بلندمدت
عصر ایران؛ مجتبی خانیان- در بسیاری از حوزههای سیاستگذاری، تصمیمهایی وجود دارد که در نگاه اول برای مردم سخت، پرهزینه و حتی غیرقابلقبول به نظر میرسد؛ تصمیمهایی که موجب فشار اقتصادی کوتاهمدت میشوند، اما اگر درست اجرا شوند میتوانند آیندهای پایدارتر، سلامت اقتصادی بیشتر و یک ساختار اجتماعی منسجمتر ایجاد کنند.
نمونه روشن این دسته تصمیمات، حذف یارانهها، واقعیسازی قیمت انرژی، اصلاحات مالیاتی، یا تغییر در نظام بازنشستگی است.
از سوی دیگر، برخی سیاستها دقیقاً برعکس عمل میکنند: در کوتاهمدت جذاب، شیرین و محبوب هستند، اما در بلندمدت هزینههای سنگینی بر اقتصاد و جامعه تحمیل میکنند؛ مانند پرداخت نقدی یارانهها بدون پشتوانه تولیدی، افزایش دستوری حقوق بدون توان مالی دولت، یا تثبیت مصنوعی نرخ ارز.
مشکل اصلی در چنین تصمیماتی، شکاف میان منفعت کوتاهمدت و بلندمدت است.
مردم معمولاً تأثیرات ملموس و فوری را میبینند: افزایش هزینهها، کاهش قدرت خرید یا دشواریهای گذار اقتصادی.
در مقابل، وعدههای بلندمدت—مثل ثبات اقتصادی، کاهش کسری بودجه یا ایجاد شغلهای پایدار—برای بخش زیادی از جامعه نامحسوس، دور از دسترس و حتی مبهم است.
به همین دلیل، پذیرش اینگونه تصمیمات معمولاً با مقاومت عمومی همراه میشود، حتی اگر کارشناسان اقتصادی بر ضرورت آن توافق داشته باشند.
در مورد حذف یارانهها، بسیاری از کشورها تجربه مشابهی داشتهاند. یارانه گسترده انرژی یا کالاهای اساسی، در ابتدا راهی ساده و سریع برای حمایت از مردم محسوب میشود. اما ادامه آن در طول زمان باعث مصرف بیرویه، قاچاق، اتلاف منابع، ورشکستگی بودجه دولت و ناتوانی در سرمایهگذاریهای زیرساختی میشود.
پرداخت نقدی یارانهها نیز همین ویژگی را دارد: در ظاهر حمایت مستقیم از مردم است، اما اگر از محل درآمد پایدار تأمین نشود، در نهایت به تورم بالاتر، کاهش ارزش پول و وابستگی همیشگی مردم به کمکهای دولتی منجر میشود. در نتیجه، سیاستی که در کوتاهمدت شیرین به نظر میرسد، در بلندمدت یکی از عوامل اصلی بحران اقتصادی خواهد شد.
در چنین شرایطی، دولتها وظایف دشواری بر عهده دارند. نخستین وظیفه، صراحت و صداقت در گفتوگو با مردم است. بسیاری از نارضایتیها نه بهخاطر اصل سیاست، بلکه بهخاطر «بیاعتمادی» نسبت به نیت دولت یا ترس از آینده شکل میگیرد. اگر مردم بدانند هزینهای که امروز میپردازند واقعاً قرار است به نفع آنها تمام شود، اگر دولت برنامه روشن، زمانبندی مشخص و گزارش شفاف ارائه کند، مقاومت عمومی به شدت کاهش مییابد. دوم، دولت باید سیاستهای جبرانی هوشمند اجرا کند؛ نه پرداخت پول نقد بدون هدف، بلکه حمایت هدفمند از اقشار واقعاً آسیبپذیر، تا گذار از دوران اصلاحات بدون فشار بیش از حد بر طبقات ضعیف سپری شود. سومین وظیفه، توزیع عادلانه سختیها است. یعنی جامعه باید احساس کند که هزینه اصلاحات فقط بر دوش مردم عادی نیست و دولت نیز ریختوپاشها، فساد و هزینههای غیرضروری را حذف کرده است.
اما وظیفه مردم چیست؟ در چنین دورههایی، مهمترین رفتار جامعه، سنجش تصمیمات نه از روی هیجان، بلکه با نگاه کارشناسی و بلندمدت است. در بسیاری از کشورها، مردم میدانند که برخی اصلاحات اقتصادی ناگزیر است، حتی اگر برای مدتی باعث سختی شود. در اروپا وقتی سن بازنشستگی افزایش مییابد یا قیمت انرژی واقعی میشود، اعتراضاتی شکل میگیرد، اما جامعه بهطور کلی میپذیرد که این تصمیمات برای حفظ آینده کشور ضروری است. در شرق آسیا مردم معمولاً بر پایه اعتماد عمومی بالا و نظم اجتماعی، با دولتها همکاری میکنند و نقش خود را در ثبات آینده کشور جدی میگیرند. در کشورهای آمریکای لاتین، هر جا اصلاحات همراه شفافیت بوده، مردم آماده پذیرش دورههای سختی شدهاند. به عبارت دیگر، مردم در دنیا زمانی تصمیمات سخت را میپذیرند که اعتماد واقعی به دولت وجود داشته باشد.
در نهایت، تجربه جهانی نشان میدهد هرگاه دولتها تصمیمهایی بگیرند که ظاهر آن ساده و دلنشین است اما واقعیت آن بر پایه منابع اقتصادی واقعی نیست، نتیجه نهایی بحران مالی، تورم بالا و درماندگی اجتماعی خواهد بود.
برعکس، تصمیمات سختی که با برنامهریزی دقیق، عدالت در اجرا و گفتوگوی صادقانه با مردم همراه باشد، حتی اگر در ابتدا تلخ و دشوار باشد، به آیندهای پایدارتر و عادلانهتر ختم میشود.
پیشبردن این مسیر نیازمند تعامل هردو طرف است: دولت باید شفاف، مسئولانه و عادلانه عمل کند؛ مردم نیز باید به جای تمرکز صرف بر امروز، نگاهی بلندمدتتر به سرنوشت اقتصادی و اجتماعی کشور داشته باشند.
تنها در چنین بستری است که تصمیمات سخت میتوانند به نتایج مثبت و پایدار تبدیل شوند، نه به بحرانهای جدید.
پیشنهادی باخبر
تبلیغات


