
از آن زمان تاکنون اطلاعات بیشتری پیرامون این پرونده منتشر نشده است. خود نوراللهی یک کلمه هم در این رابطه حرف نزده و توضیحات جسته و گریخته کادرفنی هم شفاف و متقاعدکننده نبوده است.
با این حال آنچه در واقعیت جریان دارد، سوختن و از بین رفتن بهترین روزهای بازی یک هافبک استاندارد و توانمند است؛ بازیکنی که جای خالی او در میانه میدان به وضوح به چشم میخورد. تقریبا اجماع کلی به بین کارشناسان وجود دارد که نوراللهی در صورت دعوت به تیم ملی میتوانست مفید باشد، اما این فرصت از دست رفت. او مفت و مجانی جام ملتهای آسیا را از دست داد و حالا حتی بیم آن میرود که شانس حضور در جامجهانی را هم نداشته باشد و دوران فوتبال ملیاش به طور کامل به پایان برسد.
قطعا، قطعا و باز هم قطعا باید با پدیده بازیکنسالاری برخورد شود و هیچ تردیدی در این زمینه وجود ندارد. هر کسی تخلف کرده باشد، باید تاوانش را بدهد و حفظ همین قاعده میتواند به رشد و پیشرفت هر تیمی کمک کند. با این حال مورد احمد نوراللهی از جهات مختلف عجیب است؛ اول اینکه این بازیکن واقعا سابقه بدی در فوتبال ایران ندارد و تا به حال کسی صدای بلند او را هم نشنیده. از سوی دیگر در همین تیم ملی و با هدایت همین کادرفنی، اتفاقات به مراتب بدتری رخ داده که کل مردم هم آن را دیدهاند، اما با خاطیان سرشناس برخوردی صورت نگرفته.
به عنوان مثال میشود به خودداری سردار آزمون و سامان قدوس از حضور در اولین اردوی تیم ملی زیر نظر امیر قلعهنویی اشاره کرد، یا سفر بحثبرانگیز مهدی طارمی به تهران برای عقد یک قرارداد تبلیغاتی، در آستانه آغاز جام ملتهای آسیا. خب اگر در این موارد هم برخورد قاطع با ستارهها صورت میگرفت، میشد گفت مجموعه تیم ملی بنا را بر مقابله با بازیکنسالاری گذاشته، اما وقتی توپ و تشر فقط نصیب نوراللهی کمحرف و کمحاشیه میشود، جای بحث باقی میماند.
از اینها که بگذریم، در هر مقطعی ممکن است بین کادرفنی و برخی بازیکنان سوءتفاهم به وجود بیاید و این مساله، هزینههای هنگفتی به تیم تحمیل کند. اینجا دیگر هنر «مدیریت» است که وارد شود و طوری که نه اقتدار مربی زیر سوال برود و نه بازیکنسالاری ریشه بدواند، معضل را حل کند. یک مثال بسیار خوب در این مورد، رفتار محمد دادکان، رئیس اسبق فدراسیون فوتبال ایران در مورد خداداد عزیزی و وحیدهاشمیان است. سال ۸۳ هر دوی این بازیکنان به دلایل مختلف از تیم ملی جدا افتاده بودند.
ایران هم در مرحله پیشمقدماتی جامجهانی ۲۰۰۶ به دلیل باخت خانگی غیرمنتظره مقابل اردن در آستانه حذف بود. دادکان بدون این که به شأن برانکو ایوانکوویچ، سرمربی وقت تیم ملی خدشه وارد شود، هر دو بازیکن را به تیم ملی برگرداند و درخشش آنها موجب پیروزی بر اردن و بعدتر قطر شد. به این ترتیب تیم ملی از ظرفیتهایش استفاده کرد و از فاجعه حذف زودهنگام از مسابقات انتخابی نجات یافت. وحید هاشمیان بعدها در این مورد گفت: «مهمترین گل ملیام را در همان مسابقات به قطر زدهام. بعد از دادکان، بدترین آدمها وارد فوتبال ایران شدند.» آیا وحید اشتباه میکند؟ احتمالا نه!