داستان ظریف

داستان ظریف

رسانه قطری با مرور زندگی سیاسی وزیر خارجه پیشین ایران نوشت: ظریف، دیپلماسی را ابزار فرهنگی برای بازسازی تصویر ملی می‌دید، نه صرفاً وسیله‌ای برای مذاکره سیاسی.

به گزارش ایسنا، وبگاه شبکه الجزیره در یادداشتی به بیان فراز و فرودهای زندگی سیاسی «محمد جواد ظریف» وزیر امور خارجه پیشین ایران پرداخته است.

بخش‌هایی از این یادداشت به شرح زیر است:

هوای تالارهای بزرگ جشن در هتل کوبورگ وین در میانه ژوئیه ۲۰۱۵ آکنده از خستگی بود.

چندین ماه بود که دو مرد ــ همتایانی غیرمنتظره از دو کشوری که هر یک دیگری را در روایت‌های سیاسی خود دشمنی دیرینه و سرسخت می‌دانست ــ درگیر جدالی دیپلماتیک و فرساینده بودند.

یکی «جان کری» بود، وزیر خارجه بلندبالای ایالات متحده با پیشینه‌ای اشراف‌منشانه در دیپلماسی و دیگری «محمدجواد ظریف» وزیر خارجه ایران، مردی کوتاه‌تر و فربه‌تر که پیراهنی سنتی بی‌یقه معروف در ایران به یقه دیپلماتیک بر تن داشت و همواره لبخندی بر لب می‌نشاند.

هر یک از آن دو مرد، دیگری را تنها با نام کوچک صدا می‌زد؛ یکی می‌گفت: «جواد»، و دیگری پاسخ می‌داد: «جان». این صمیمیتِ ظاهری اندکی عجیب می‌نمود؛ زیرا آن دو، در حقیقت، رقیبانی سرسخت بودند. بااین‌حال، لبخند طبیعی و بی‌تکلّفِ ظریف ــ در برابر لبخندِ کری که چنان می‌نمود گویی پنجاه سال پیش، زمانی که در دانشگاه ییل تحصیل می‌کرد، آن را تمرین کرده است ــ برای دیپلماتی کهنه‌کار چون او، شگفت‌انگیز بود.

ظریف هرگاه گفت‌وگوها بر سر سانتریفیوژها، غنی‌سازی اورانیوم، یا پروتکل‌های بازرسی سازمان ملل و اروپا به نقطه تنش می‌رسید، با شوخی‌ای فضا را نرم‌تر می‌کرد. همین ویژگی باعث شد کری درباره همتای ایرانی خود چنین بگوید: «او مذاکره‌کننده‌ای سخت‌گیر و تواناست؛ میهن‌دوستی که در هر گام از مذاکرات برای باورهایش جنگید.»

اما کری نیمهٔ دیگر شخصیت ظریف را نیز از یاد نبرد و افزود: «در پایان هر نشست، همیشه با هم می‌خندیدیم و لبخند می‌زدیم.»

ظریف شباهتی به چهرهٔ متعارف سیاستمدار ایرانی ندارد چرا که سوابق انقلابی، به‌طور سنتی، بخشی از مسیر بیشتر مسئولان در این جایگاه بوده است.

بااین‌حال، صعود استثنایی ظریف، از پیشینه‌ای متفاوت، او را به یکی از برجسته‌ترین دیپلمات‌های تاریخ جمهوری اسلامی بدل ساخت.

داستان ظریف
قدم زدن ظریف و کری در ژنو

رشد در ایران و بالندگی در آمریکا

داستان محمدجواد ظریف با فصلی طولانی از سکوت آغاز می‌شود. مردی که در سال ۱۹۶۰ در خانواده‌ای مذهبی، ثروتمند و از نظر سیاسی محافظه‌کار در تهران زاده شد، دوران کودکی خود را در انزوا و احتیاط سپری کرد.

پدرش تاجری دیندار از اصناف بازار بود و مادرش از قشر سنتی و اصیل شهر به شمار می‌رفت.

در کتاب خود با عنوان «آقای سفیر»، ظریف با طنزی ظریف می‌نویسد: «من حاصل تلاقی دو خیابانم؛ یکی خیابان جمهوری و دیگری خیابان دانشگاه.»

جمله‌ای که برای آنان که تهران را می‌شناسند، از همان آغاز، تنشِ خلاق میان سنت و مدرنیته را که سراسر زندگی او را همراهی کرده است، به‌خوبی خلاصه می‌کند.

در خاطراتش، تصویری تیره از کودکی خویش ترسیم می‌کند؛ کودکی منزوی از جهان، بی‌دوست و بی‌رغبت به شرکت در عروسی‌ها یا گردهمایی‌های خانوادگی. تا پانزده یا شانزده‌سالگی، همان‌گونه که می‌گوید، هرگز موسیقی نشنیده بود: «اگر رانندهٔ تاکسی موسیقی پخش می‌کرد، می‌گفتیم لطفاً خاموشش کنید.»

در جایی دیگر می‌نویسد که در خانه‌ای بزرگ شد که نه تلویزیون داشت، نه رادیو، و نه حتی روزنامه‌ای.

پدرش تاجری موفق از نسلی دیگر بود؛ پنجاه سال از او بزرگ‌تر، مذهبی و به‌غایت محافظه‌کار. با این‌حال، پیوند ظریف با سیاست از مسیر پدر یا خانواده و دوستان شکل نگرفت، بلکه در قلمرو اندیشه زاده شد.

در دههٔ ۱۹۷۰، سال‌های نوجوانی او هم‌زمان با خیزش سیاسی نسل جوان ایران بود؛ اما برخلاف بسیاری از هم‌سالانش، به خیابان نرفت و به کنش سیاسی مستقیم نپیوست. او بیش‌تر جذب مباحث فکری و دینی شد، به‌ویژه آثار متفکر و جامعه‌شناس ایرانی، علی شریعتی، که اندیشه‌هایش دربارهٔ اسلام، نسل آن روز ایران را به شور آورده بود.

از خلال نوشته‌های شریعتی بود که ظریف با مفهوم انقلاب آشنا شد؛ اما این آشنایی نه از مسیر هیجان انقلابی، بلکه در قالبی نظری و منظم شکل گرفت. از این‌رو، باور او به انقلاب، نه برخاسته از احساسات جوانی یا موجی مردمی، بلکه تعهدی فکری و عقلانی بود.

در گفت‌وگویی با فصلنامهٔ «مطالعات بین‌المللی» در تهران در سال ۲۰۱۵، ظریف گفت که در همان سال‌ها دریافت که «قدرت، لزوماً به معنای سلطه نیست، بلکه تواناییِ اثرگذاری است.» جمله‌ای ساده که بعدها بنیان نگرش او به سیاست بین‌الملل شد.

در سال ۱۹۷۷، در هفده‌سالگی، ظریف از آن زندگی درون‌گرای ایرانی به سوی جهان جدیدی رهسپار شد و به ایالات متحده رفت.

در دبیرستانی در سان‌فرانسیسکو تحصیل کرد و سپس وارد دانشگاه ایالتی سان‌فرانسیسکو شد، جایی که مدرک کارشناسی و کارشناسی ارشد خود را در رشتهٔ روابط بین‌الملل گرفت.

در آمریکا، نخستین بار با نظریه‌های اندیشهٔ غربی ــ از واقع‌گرایی تا لیبرالیسم ــ آشنا شد، اما چنان‌که بعدها گفت: «در هیچ‌یک از آن‌ها حقیقت مطلقی ندیدم؛ بلکه ابزاری برای فهم قدرت بودند.»

او سپس تحصیلات خود را در دانشگاه دنور ادامه داد و دومین مدرک کارشناسی ارشد و دکترای خود را دریافت کرد. رسالهٔ دکترای او عنوان «تعامُل میان مشروعیت و نظم در سیاست بین‌الملل.» را داشت.

در همان روزهایی که در کالیفرنیا تحصیل می‌کرد، شاه سرنگون شد و آیت‌الله العظمی «سید روح‌الله خمینی» به ایران بازگشت.

اما فاصلهٔ جغرافیایی مانع از آن نشد که او از جریان انقلاب جدا بماند. از دور، تحولات کشورش را دنبال می‌کرد و در انجمن اسلامی دانشجویان در آمریکا و کانادا فعال شد. در فعالیت‌های فکری و تبلیغیِ حامی انقلاب مشارکت داشت و نمایندهٔ محلی در کنسولگری ایران در سان‌فرانسیسکو شد.

وظیفه‌ای که برای خود تعریف کرده بود روشن بود؛ «نظارت کند تا دیپلمات‌های ایرانی از مسیر انقلاب اسلامی منحرف نشوند.»

ظریف خود می‌گوید که آغاز مسیر دیپلماتیکش «اتفاقی» بوده است.

در سال ۱۹۸۲، جمهوری اسلامیِ تازه‌تأسیس به‌شدت به نیروهایی نیاز داشت تا در هیئت نمایندگی ایران در سازمان ملل متحد در نیویورک خدمت کنند.

انقلاب، وزارت خارجه را از دیپلمات‌های دوران شاه پاک‌سازی کرده بود؛ کسانی که در غرب آموزش دیده بودند و تا آخرین لحظه پشتیبان شاه مانده بودند، تا آن‌گاه که کشور علیه او شعله‌ور شد.

اما این پاک‌سازی، خلأیی عظیم بر جای گذاشت.

از همین‌رو، محمدجواد ظریف ــ که آموزش رسمی دیپلماتیک ندیده بود ــ به چهره‌ای کمیاب و ارزشمند بدل شد؛ زیرا انگلیسی را به‌نحوی بی‌نقص سخن می‌گفت، تحصیلات دانشگاهیِ غربی داشت، و از همه مهم‌تر، غرب را می‌شناخت بی‌آن‌که در آن حل شود.

تجربهٔ ظریف در ایالات متحده به او امکان داد تا درکی عمی ق از سازوکارهای قدرت و ابزارهای سلطه در غرب پیدا کند، همراه با احساسی به‌هم‌پیوسته از بیگانگی فرهنگی و روحی؛ با این حال، هرگز مجذوب غرب نشد.

او این دیدگاه را در مصاحبه‌ای با شبکهٔ الجزیره در سال ۲۰۱۵ چنین خلاصه کرد: «در آمریکا آموختم که غرب قدرتمند است، اما شکست‌ناپذیر نیست. هر تمدنی نقطهٔ کور دارد، و نقطهٔ کور غرب، باور به برتری اخلاقی خود است.»

در مجموع، می‌توان گفت ذهنیت سیاسی ظریف از سه منبع اصلی شکل گرفت:

  • ۱. تحصیلات دانشگاهی غربی که ابزار تحلیل و نقد را به او داد؛
  • ۲. تجربهٔ دیپلماتیک در سازمان ملل که او را با واقعیت قدرت در جهان آشنا کرد؛
  • ۳. ریشه‌های فرهنگی ایرانی-اسلامی که به دیدگاه او بعد اخلاقی و انسانی بخشید.

شاید همین نکته کلید فهم شخصیت محمدجواد ظریف باشد، کسی که توانست بیش از چهار دهه در قلب دیپلماسی ایران باقی بماند و در رأس آن قرار گیرد. ظریف در غرب غوطه‌ور شد، اما تقریباً سی سال زندگی مداوم در ایالات متحده او را آمریکایی نکرد؛ بلکه او را کارشناس آمریکا و دیپلماتی آگاه به غرب ساخت، کسی که با غرب از موضع برابر مذاکره می‌کند. شاهد این مدعا، تکرار مکرر خود اوست که «سبک زندگی غربی حتی پس از تمام این سال‌ها همچنان برایم غریب است.»

داستان ظریف
ظریف، سفیر وقت ایران در سازمان ملل به همراه عراقچی و متکی

دشمن محترم

وقتی محمدجواد ظریف در اواخر دههٔ ۱۹۸۰ به ایران بازگشت، کشور در مرحلهٔ بازسازی سیاسی پس از انقلاب قرار داشت و سیاست خارجی‌اش هنوز بین ایدئالیسم انقلابی و واقع‌گرایی عمل‌گرا در نوسان بود.

ظریف به‌سرعت به وزارت خارجه پیوست، که در آن زمان درگیر شرایط جنگ ایران و عراق و تحت تأثیر دیدگاه‌های امنیتی بود که تفکر سیاستمداران را شکل می‌داد.

ظریف کار خود را در وزارت خارجه با ادارهٔ امور بین‌الملل آغاز کرد و سپس به عضویت هیئت نمایندگی دائم ایران در سازمان ملل متحد در نیویورک منصوب شد، در زمانی که تهران در تلاش بود تصویر خود را پس از انقلاب در عرصهٔ بین‌المللی ترمیم کند.

در خاطراتش در کتاب «آقای سفیر» می‌نویسد: «در نیویورک دریافتم که سیاست خارجی تنها مربوط به قدرت نیست؛ بلکه روایت داستان نیز اهمیت دارد. کسی که داستان خود را بهتر روایت کند، در افکار عمومی پیروز است.»

دوران طولانی ظریف در هیئت ایران در سازمان ملل، که از سال ۱۹۸۲ آغاز شد و او از مشاور محلی مبتدی به معاون نماینده دائم و سپس به سطح سفیر ارتقا یافت، تجربه‌ای نادر در گرداب‌های دیپلماسی جهانی پس از انقلاب برای او به‌شمار می‌رفت.

در آن سال‌های نخست، هیئت ایرانی کاملاً منزوی بود. ظریف یادآور می‌شود: «دیپلمات‌های دیگر حتی برای نوشیدن چای با ما در سالن‌ها یا راهروها آمادگی نداشتند.»

با این حال، ظریف به‌تدریج جایگاهی ویژه برای خود ایجاد کرد. در سال ۱۹۹۱، در مذاکرات محرمانه برای آزادی گروگان‌های آمریکایی در لبنان شرکت کرد و موفق شد، تا نشان دهد که مذاکره‌کننده‌ای هوشیار و واقع‌گراست.

ایرانی‌ها، از طریق دیپلمات‌هایی چون ظریف، روایت همدلانه با ایران در برابر عراق صدام حسین را تثبیت کردند، که به تصویب قطعنامهٔ شورای امنیت برای پایان جنگ ایران و عراق در ژوئیهٔ ۱۹۸۷ انجامید.

به مرور زمان، ظریف در واشنگتن و نیویورک شهرتی برای جدیت، هوشمندی و دسترسی آسان به دست آورد، برخلاف بسیاری از مقامات درون ساختار حکومتی ایران که غالباً بر گفتمان سیاسی عمومی کشور تسلط داشتند.

در سال ۱۹۸۹، هم‌زمان با تغییر فضای سیاست خارجی و آغاز مرحلهٔ «بازسازی»، ظریف به تدریج در پست‌های مختلف هیئت ایران در سازمان ملل ارتقا یافت تا اینکه به معاون نماینده دائم ایران رسید و بعدها به عنوان معاون وزیر امور خارجه در امور حقوقی و بین‌المللی منصوب شد.

در این دوران، او در تدوین اسناد مهمی مشارکت داشت، از جمله «منشور حقوق بشر اسلامی» و «گزارش وضعیت حقوق بشر در ایران».

اما فراتر از مناصب، حضور او در فضای بین‌المللی عمومی بود که اهمیت داشت؛ جایی که با دیپلمات‌های برجسته از شرق و غرب وارد گفت‌وگوهای مستقیم شد. یک دیپلمات اروپایی او را چنین توصیف کرد: «مردی که زبان سیاست ایرانی را قابل ترجمه کرد.»

در مصاحبه‌ای با شبکهٔ آمریکایی PBS در همان دوره، ظریف گفت: «ایران می‌خواهد با جهان گفت‌وگو کند، اما گفت‌وگویی برابر می‌خواهد، نه گفت‌وگویی مشروط به توبه.»

این سال‌ها برای ظریف حکم مدرسه‌ای عملی در دیپلماسی را داشت؛ جایی که یاد گرفت چگونه بین شعارهای انقلابی و واقعیت بین‌المللی تعادل برقرار کند. در محیط پیچیدهٔ تصمیم‌گیری داخل ایران، او همواره تلاش کرد شکاف میان دیدگاه انقلابی و زبان دیپلماسی جهانی را کاهش دهد.

در مقاله‌ای که در مجلهٔ ایرانی امور بین‌الملل (۱۹۹۸) منتشر شد، نوشت: «اگر سیاست خارجی جمهوری اسلامی می‌خواهد پایدار بماند، باید از مرحلهٔ واکنش به مرحلهٔ اقدام گذر کند؛ باید خود ابتکار عمل در تعامل جهانی را در دست گیرد.»

با روی کار آمدن «سید محمد خاتمی» در اواخر دههٔ ۱۹۹۰، ظریف به معاون نماینده دائم ایران در سازمان ملل تبدیل شد و در پروژهٔ «گفت‌وگوی تمدن‌ها» نقش محوری ایفا کرد. در همان دوره، مقاله‌ای با عنوان «گفت‌وگوی تمدن‌ها: دیدگاه ایرانی» در مجلهٔ International Review of Harvard University منتشر کرد و در آن دیپلماسی را «هنر دیدن دیگری» توصیف نمود.

سال‌های فعالیت ظریف در سازمان ملل، شخصیت او را فراتر از یک دیپلمات معمولی شکل داد؛ او به متفکری عملی تبدیل شد که میان انعطاف و استحکام تعادل برقرار می‌کند. همان‌طور که همکاران خارجی او توصیف کرده‌اند: «لحنت نرم، مواضعت محکم است.»

او با لبخند سخن می‌گفت، اما حتی یک گام از خطوط قرمز کشورش عقب نمی‌نشست.

در واقع، ظریف بارها مورد تحسین آمریکایی‌ها قرار گرفت. «ویلیام میلر» سفیر سابق آمریکا در اوکراین، او را فردی با اطلاع گسترده از ایالات متحده و آگاهی عمیق از کشور خود توصیف کرد.

«جو بایدن» هنگامی که عضو سنا بود، پس از ملاقات‌های متعدد با مقامات آمریکایی در واشنگتن و نیویورک، ظریف را «فردی عملی، نه عقیدتی» خواند.

اما در دنیای سیاست و دیپلماسی، مهم‌ترین گواهی بر توانایی‌های ظریف از سوی بزرگ‌ترین معمار واقع‌گرایی سیاسی آمریکا و یکی از تأثیرگذارترین دیپلمات‌های قرن بیستم، هِنری کیسینجر صادر شد.

هنگامی که ظریف در سال ۲۰۰۷ از سازمان ملل خداحافظی کرد، کیسینجر نسخه‌ای امضا شده از کتاب خود «دیپلماسی» را به او هدیه داد و بر آن نوشت: «به ظریف، دشمن قابل من.»

این جمله دقیقاً استراتژی دیپلماتیک ظریف را خلاصه می‌کند؛ استراتژی‌ای که طی دو دهه شکل گرفت و حتی سخت‌ترین مخالفان را پیش از دوستان متقاعد کرد. ظریف تظاهر نمی‌کرد که ایران و ایالات متحده دوستانند یا منازعات عمیقشان با چند اصلاح ظاهری حل می‌شود، بلکه موفق شد ثوابت اصولی را از متغیرهای سیاسی جدا کند و میان درگیری ایدئولوژیک سخت و منافع ملی قابل مذاکره تمایز قائل شود.

او خود را نه به‌عنوان شریک یا دوست آمریکایی‌ها، بلکه به‌عنوان خصمی عقلانی که می‌توان با او تعامل کرد معرفی کرد. این فلسفه در سال ۲۰۰۳ به اوج رسید، زمانی که ظریف در تدوین آنچه به نام «معاملهٔ بزرگ» شناخته می‌شود، نقش داشت؛ طرحی جامع که هدف آن حل تمامی مسائل باقی‌مانده میان دو کشور بود.

در نهایت، دولت بوش به پیشنهاد منتقل شده توسط سفیر سوئیس به واشنگتن توجه نکرد؛ چرا که هدف اصلی آن زمان، تهاجم به عراق بود، که با تفاهمات دیگری با ایرانی‌ها پیش رفت.

بر اساس گفتهٔ «زلمای خلیل‌زاد» سفیر پیشین آمریکا در عراق و افغانستان، ایرانی‌ها و آمریکایی‌ها در دوران تهاجم به عراق بارها در ژنو ملاقات کردند و جواد ظریف در بیشتر این جلسات حضور داشت.

اگرچه معاملهٔ بزرگ به شکل دلخواه ظریف پیش نرفت، اما پایه‌گذاری مهم‌ترین دستاورد سیاسی و دیپلماتیک او در دوازده سال بعد، یعنی تدوین توافق هسته‌ای ایران یا همان «برنامه جامع اقدام مشترک» (JCPOA)، در همین مسیر شکل گرفت.

اما فلسفهٔ ظریف در سخت‌ترین آزمون خود قرار گرفت، زمانی که محمود احمدی‌نژاد در سال ۲۰۰۵ به ریاست جمهوری ایران انتخاب شد.

ظریف که از سال ۲۰۰۲ تا ۲۰۰۷ سفیر ایران در سازمان ملل بود، اکنون مأمور دفاع از رئیس‌جمهوری شد که اظهاراتش در غرب به‌شدت مورد انتقاد بود و او را انکارکنندهٔ هولوکاست می‌دانستند. این موقعیت برای دیپلماتی که شهرت خود را بر صدای عقل در جهانی پر از دیوانگان بنا کرده بود، بسیار دشوار بود.

ظریف با ظرافتی مثال‌زدنی تلاش کرد اظهارات «محمود احمدی‌نژاد» را به زبان دیپلماتیک بازنویسی کند، بی‌آنکه حتی یک‌بار از خط رسمی منحرف شود. این عملکرد برای آیت الله «سید علی خامنه‌ای» رهبر معظم ایران بسیار ارزشمند بود، چرا که نظر او واقعاً اهمیت داشت.

ظریف با بازنمایی دقیق مواضع ایران در دوران احمدی‌نژاد، بدون آسیب زدن به مصداقیت شخصی خود در غرب، بیشترین سود را برای کشور به ارمغان آورد.

می‌توان گفت که ظریف در دوران احمدی‌نژاد بیش از هر زمان دیگری فرصت خود را یافت؛ در این دوره، شخصیت او به‌عنوان «پلیس خوب» در مقابل پلیس بدی که غرب از آن در تهران می‌ترسید معرفی شد.

او ثابت کرد که می‌توان به او در حساس‌ترین پرونده‌ها اعتماد کرد، زیرا دیدگاه‌های شخصی‌اش همیشه پس از انجام وظیفه نسبت به کشور مطرح می‌شد.

این دوران، آزمون نهایی وفاداری او بود و او را به شخصیتی منحصربه‌فرد با اعتبار مطلق بدل کرد، کسی که می‌توان مسئولیت عظیمی مانند مذاکره برای رفع تحریم‌های سنگین بین‌المللی علیه ایران را به او سپرد.

داستان ظریف
ظریف و روحانی در سازمان ملل

وزیر خارجه، مانور در داخل و خارج

با آغاز ریاست جمهوری «حسن روحانی» در تابستان ۲۰۱۳، نام محمدجواد ظریف به‌سرعت به‌عنوان نامزد برجستهٔ تصدی وزارت خارجه مطرح شد.

این انتخاب معنای عمیقی داشت: بازگشت دیپلماتی دانشگاهی و مجرب، آشنا با رسانه‌ها و مسلط به «زبان جهانی»، در لحظه‌ای که ایران زیر فشار شدید تحریم‌های اقتصادی قرار داشت.

پارلمان اعتماد گسترده‌ای به ظریف داد؛ شاید به این دلیل که امید به «تعامل با جهان» مهم‌ترین عامل آن زمان بود.

به‌سرعت، ظریف تیم مذاکراتی حرفه‌ای خود را شکل داد و «تغییر زبان دیپلماسی» را به اولویت اصلی خود تبدیل کرد.

ظریف نمایندهٔ نسلی از مسئولان بود که به گفتهٔ خودش، «نه انقلابی مطلق و نه تکنوکرات بی‌روح» بودند؛ بلکه در جستجوی تعادل عملی میان ایدئالیسم و واقع‌گرایی.

او در سخنرانی‌ها و مصاحبه‌های متعدد، از جمله در کمیته روابط خارجی آمریکا در ۲۰۱۹، بارها تأکید کرد:

«ما به دنبال تغییر نظام بین‌الملل از خارج یا تسلیم شدن به آن از داخل نیستیم؛ بلکه می‌خواهیم بخشی از آن باشیم، اما طبق قوانین خودمان.»

در دور اول مذاکرات هسته‌ای در ژنو، نوامبر ۲۰۱۳، ظریف چهره‌ای متفاوت از دیپلماسی ایران به جهان ارائه داد: لبخند و هوشمندی همراه با صلابت قانونی واضح.

این مذاکرات که عمدتاً در هتل‌های لوکس وین، ژنو و لوزان برگزار می‌شد، صحنه‌ای جهانی بود و در مرکز آن، رابطهٔ دوگانه و غیرمعمول میان ظریف و جان کری قرار داشت.

رسانه‌های غربی به ظریف لقب «لبخند تهران» دادند، اما در داخل کشور، این لبخند گاه نشانهٔ انعطاف بیش از حد تلقی می‌شد.

رابطهٔ ظریف و کری محرک اصلی مذاکرات بود. همان‌طور که ظریف بعداً یادآور شد، آن‌ها زمان بیشتری با یکدیگر گذراندند تا با خانواده‌هایشان و هر دو تحت فشارهای داخلی شدیدی قرار داشتند، به گونه‌ای که متهم به خیانت در کشور خود می‌شدند.

ظریف در اقدامی نوآورانه برای یک مقام ایرانی، از توییتر استفاده کرد تا پیام‌ها را به انگلیسی منتشر کند، روایت عمومی را شکل دهد و از رسانه‌های محلی معاند عبور کند.

امضای توافق اولیهٔ ژنو، مقدمه‌ای برای توافق هسته‌ای ژوئیه ۲۰۱۵ بود.

در آن روز تاریخی در وین، تصویر ظریف در کنار فدریکا موگرینی نماد لحظه‌ای شد که به نظر می‌رسید گفت‌وگو بر بحران پیروز شده است.

در کنفرانس مطبوعاتی پس از امضا، ظریف گفت: «اثبات کردیم که احترام متقابل می‌تواند به نتیجه منجر شود؛ این پیروزی نه برای یک طرف، بلکه پیروزی دیپلماسی بر مواجهه است.»

زمانی که ظریف در ژوئیه ۲۰۱۵ به تهران بازگشت، مردم با شور و شوق او را مانند قهرمان استقبال کردند؛ مردی که سایهٔ جنگ و بار تحریم‌ها را از کشور برداشت. محبوبیت او افزایش یافت و برخی نظرسنجی‌ها حاکی از حمایت بیش از ۷۵ درصد مردم بود. برای لحظه‌ای، به نظر می‌رسید که بخشی از رهبری ایران مسیر پراگماتیک ظریف را پذیرفته است.

اما این لحظه سریعا تغییر کرد. در حالی که او در وین جشن گرفته می‌شد، در تهران به محل نزاع داخلی تبدیل شد.

منتقدان او را ساده‌لوح می‌خواندند و از ابتدا، نهادهای قدرت تلاش کردند تا اختیارات وزارت خارجه را محدود کنند.

ظریف در مصاحبه‌ای با روزنامهٔ ایران در ۲۰۱۶ گفت: «هر توافق باید در چارچوب ساختار تصمیم‌گیری کشور فهمیده شود. من مجری هستم، تصمیم‌گیرنده نیستم.»

در سال‌های بعد، ظریف بین تحسین بین‌المللی و حملات داخلی زندگی کرد.

در ۲۰۱۶، پس از آغاز اجرای توافق، برای نخستین بار وزیر خارجه ایران در کنار همتای آمریکایی خود، جان کری، در خیابان‌های ژنو قدم زد؛ صحنه‌ای که در خاطرهٔ رسانه‌های ایرانی ثبت شد.

اما سه سال بعد، «دونالد ترامپ» از توافق هسته‌ای خارج شد و در ژوئیهٔ ۲۰۱۹، وزارت خزانه‌داری آمریکا تحریم‌های شخصی علیه خود ظریف اعمال کرد.

«مایک پمپئو» در آن زمان گفت که ظریف «نماد یک نظام فریبکار» است، و ظریف در واکنش به‌طور مشهور نوشت: «هیچ‌کس نمی‌تواند بر زبان گفت‌وگو تحریم اعمال کند.»

این لحظه، نقطهٔ عطفی در مسیر او بود: برای نخستین بار، یک دیپلمات نه به‌خاطر اقدام نظامی، بلکه به‌خاطر تلاش برای مذاکره، مجازات شد. تحلیل‌گران این اتفاق را نشانهٔ تغییر سیاست واشنگتن از مقابله با نظام ایران به مقابله با خود گفتمان باز بودن تفسیر کردند.

در داخل کشور و با تشدید بحران اقتصادی، حملات به توافق هسته‌ای افزایش یافت. نزدیکان ظریف بعدها فاش کردند که او چندین بار استعفا داده بود، اما روحانی آن را نپذیرفت. در مصاحبه‌ای با شبکهٔ CBS در ۲۰۲۱، ظریف گفت: «به میز مذاکرات بازگشتیم زیرا جنگ گزینه نبود، اما در خانهٔ خود از روز اول تحت فشار بودیم.»

با وجود همهٔ این‌ها، ظریف تا آخرین روزهای مسئولیتش تلاش کرد تصویر ایران در جهان را حفظ کند.

در جلسه‌ای از شورای امنیت در ۲۰۲۰، با لحنی بی‌سابقه خطاب به اعضا گفت: «ما فرشته نیستیم و شما ناجی نیستید، اما همگی مسئولیم.»

این عبارت بعدها به‌عنوان خلاصهٔ اندیشهٔ دیپلماتیک ظریف تعبیر شد: تلاش برای جایگزینی مسئولیت مشترک به‌جای سلطه، در جهانی که از منازعات و توازن‌های قدرت خسته شده است.

داستان ظریف
روز توافق برجام

قربانی ...

سرمایهٔ سیاسی ظریف به‌سرعت فرو ریخت. ضربهٔ اول از واشنگتن آمد، با انتخاب دونالد ترامپ که کارزار خود را بر «بدترین توافق مذاکره‌شده تاریخ» بنا کرده بود.

وقتی آمریکا یک‌جانبه از توافق خارج شد و تحریم‌های شدید را دوباره اعمال کرد و مزایای اقتصادی وعده داده شده به مردم ایران محقق نشد، ارز ایران سقوط کرد، تورم افزایش یافت و سرخوردگی عمومی شدت گرفت.

ظریف تبدیل به قربانی ملی شد. او اکنون هدف همه جناح‌های سیاسی بود و به‌خاطر ناکامی‌ای سرزنش می‌شد که کاملاً ساختهٔ دست او نبود. مخالفان توافق، از فروپاشی آن به‌عنوان دلیلی بر اعتقاد راسخ خود مبنی بر اینکه نمی‌توان به آمریکا اعتماد کرد بهره بردند. این گروه‌ها ظریف را نقد کردند و او را در بهترین حالت ساده‌لوح و در بدترین حالت خائن خواندند.

در همان حال، جناح‌های معتدل که همیشه از حامیان او بودند نیز دچار ناامیدی شدند. با فروپاشی این دستاورد شاخص، مصداقیت سیاسی آنان نیز محو شد. روزنامهٔ اصلاح‌طلب آفتاب یزد نوشت: «مصداقیت ظریف به هیچ وجه مانند سال ۲۰۱۵ نیست، زیرا بیشتر سیاست‌هایی که دنبال کرده شکست خورده و برنامه جامع اقدام مشترک عملاً مرده است.»

حتی او از نامزد بالقوه ریاست جمهوری به باری سیاسی تبدیل شد. همان‌طور که یکی از روزنامه‌نگاران برجسته توییت کرد: «ظریف ممکن است مذاکره‌کننده‌ای قدرتمند باشد، اما وزیر ضعیفی است و چه برسد به رئیس‌جمهور [ممکن].»

سرنوشت سیاسی ظریف به‌شدت با سرنوشت توافق هسته‌ای گره خورده بود. او چهرهٔ عمومی توافق بود و بنابراین مسئول شکست آن نیز محسوب می‌شد.

از نظر سیاسی، تابستان و انتخابات ۲۰۲۱ فرا رسید، که با پیروزی «سید ابراهیم رئیسی» و تصدی «حسین امیرعبداللهیان» بر وزارت خارجه همراه شد. ظریف در آگوست ۲۰۲۱ وزارت را ترک کرد، بدون سروصدا، و به حوزهٔ آکادمیک و سخنرانی‌ها بازگشت.

در همان زمان، تلاش برای احیای توافق هسته‌ای در وین در اواخر ۲۰۲۱ و اوایل ۲۰۲۲ آغاز شد، اما نتیجهٔ نهایی نداشت. هر پیشرفت فنی، با انسداد سیاسی و تحولات منطقه‌ای و بین‌المللی مواجه می‌شد که بازگشت به قالب ۲۰۱۵ را دشوارتر می‌کرد.

سپس پاییز ۲۰۲۲ با اعتراضات گسترده فرا رسید که فضای عمومی را مختل و حاشیهٔ مانور سیاسی را تنگ کرد و محیط هرگونه گشودگی خارجی پیچیده شد. ظریف در آن زمان در موقعیت رسمی برای اظهار نظر به‌عنوان نماینده دولت نبود، اما حضور آکادمیک و رسانه‌ای گاه‌به‌گاه داشت. با این حال، توازن قدرت درون نظام بیشتر به روایت امنیت گرایش پیدا کرده بود، که به‌طور طبیعی بر روند هسته‌ای و رابطه با غرب تأثیر گذاشت.

در ادامه، جنگ اسرائیل علیه غزه صحنه جهانی را به هم ریخت و سال ۲۰۲۴ نیز اوضاع داخلی ایران را به‌طور کامل متحول کرد؛ رئیس‌جمهور و وزیر خارجه در حادثهٔ سقوط بالگرد جان باختند، که منجر به انتخابات زودهنگام ریاست جمهوری و بازچینی سریع خانهٔ سیاسی شد.

در این لحظه، ظریف سکوت خود را شکست و به تلویزیون بازگشت، اما نه به‌عنوان وزیر یا مذاکره‌کننده، بلکه به‌عنوان حامی یک کمپین انتخاباتی، مشاور و چهره دیپلماتیک نامزد جریان اصلاح‌طلب، «مسعود پزشکیان.»

او با زبان تجربه و سرخوردگی با مردم سخن گفت؛ از بازگشت به مذاکره از موضع کرامت دفاع کرد و تصمیم آمریکا برای خروج از توافق را عامل اصلی فشار اقتصادی دانست.

داستان ظریف
ظریف در سفر انتخاباتی پزشکیان به اصفهان

بازگشت کوتاه و استعفای نهایی

پزشکیان در ژوئیه ۲۰۲۴ پیروز شد و نشانه‌ها از بازگشت دوبارهٔ ظریف به عرصه عمومی حکایت داشت. در اوایل آگوست ۲۰۲۴، حکمی برای انتصاب ظریف به‌عنوان معاون امور راهبردی و رئیس مرکز مطالعات راهبردی در ریاست جمهوری صادر شد؛ همان جایگاهی که پروژهٔ تاریخ شفاهی سه سال پیش در آن شکست خورده بود. این لحظه از نظر نمادین بسیار بار معنا بود.

ظریف در آن زمان در یک پست کوتاه در ایکس نوشت: «در پاسخ به دعوت رئیس‌جمهور پزشکیان، برای کمک به احیای گفت‌وگو در سیاست خارجی کشور بازمی‌گردم. مأموریتی موقت، اما با نیت پایدار.»

ورود ظریف به دولت جدید با استقبال گسترده رسانه‌های خارجی مواجه شد؛ بازگشت او یادآور روح توافق هسته‌ای بود، اما این بار نه در وین، بلکه در تهران. با این حال، از ابتدا نشانه‌هایی از تکرار محدودیت‌های گذشته دیده می‌شد؛ برخی نهادهای تأثیرگذار با حضور او مخالفت کردند و رسانه‌های تندرو بازگشت او را «احیای سیاست شکست‌خوردهٔ لبخند» توصیف کردند.

در ماه اول فعالیتش، ظریف چندین ملاقات غیررسمی با سفیران اروپایی و آسیایی انجام داد و تلاش کرد مسیر گفت‌وگوهای منطقه‌ای در مورد یمن و افغانستان را احیا کند. اما عمر این مأموریت کوتاه بود؛ در مارس ۲۰۲۵، او استعفای خود را به رئیس‌جمهور تقدیم کرد.

در بخشی از نامه که بعداً توسط خبرگزاری ایرنا منتشر شد، نوشت: «با تقدیر از اعتماد شما، احساس می‌کنم که حضورم در شرایط کنونی بیش از هر چیز باعث سوءتفاهم است. اجازه دهید خارج از دولت در خدمت منافع ملی فعالیت کنم.»

تحلیل‌گران این استعفا را نتیجهٔ دو عامل اصلی دانستند: اختلاف دیدگاه با برخی نهادها در مورد چگونگی بازسازی روابط منطقه‌ای و بداعتمادی برخی جریان‌های سیاسی نسبت به بازگشت او به کانون تصمیم‌گیری. با این حال، نزدیکانش می‌گویند مهم‌ترین دلیل، جنبهٔ شخصی بود. یکی از نزدیکان ظریف به روزنامهٔ شرق ایران گفت که او دیگر تمایلی به تکرار تجربهٔ گذشته نداشت؛ بازگشت او آزمایشی برای سنجش تغییر فضای گفت‌وگوی داخلی بود و در همان ماه اول پاسخ این سؤال را گرفت.

پس از استعفا، ظریف دوباره به دانشگاه و فعالیت‌های فکری بازگشت. در مصاحبه‌ای با مرکز مطالعات راهبردی خاورمیانه گفت: «هرگز از گفت‌وگو خسته نشده‌ام، اما گفت‌وگو تنها زمانی معنا دارد که گوش‌ها آمادهٔ شنیدن باشند.»

به این ترتیب، بازگشت کوتاه ظریف به دولت پزشکیان به‌عنوان فصل رسمی، و شاید آخرین فصل، در مسیر سیاسی اجرایی او در ایران محسوب می‌شود؛ فصلی که نه با شکست، بلکه با پذیرش محدودیت‌های ساختاری پایان یافت. از نظر بسیاری از ناظران، این دومین استعفا نشانهٔ خستگی نبود، بلکه تأکیدی بر اصولی بود که همواره جوهرهٔ زندگی سیاسی ظریف را شکل داده است: دیپلماسی بدون قدرت واقعی، تبدیل به گفت‌وگوی بی‌هدف یا مونولوگ یک‌طرفه می‌شود.

داستان ظریف
حضور ظریف به‌عنوان معاون راهبردی رئیس‌جمهور

نظریه و تأثیر .. دیپلمات درگیر

در میان دیپلمات‌های نسل پس از انقلاب، شاید محمدجواد ظریف تنها کسی بود که تلاش کرد چارچوب نظری برای سیاست خارجی ایران ترسیم کند. به نظر او، دیپلماسی صرفاً ابزاری برای دستیابی به اهداف سیاسی نیست، بلکه بازتابی از نحوهٔ فهم قدرت و اخلاق در جهان معاصر است.

در مجموعه سخنرانی‌های خود در دانشگاه تهران (۲۰۱۹) گفت: «قدرت، اگر با مشروعیت همراه نباشد، پایدار نمی‌ماند؛ درست همان‌گونه که مشروعیت بدون قدرت، اثربخش نیست.»

این عبارت، جهان‌بینی او را خلاصه می‌کند: تلاش برای یافتن نقطهٔ تعادل میان واقع‌گرایی و اخلاق. در نظریه‌ای که بعدها آن را «تکثرگرایی فعال» نامید، معتقد بود هیچ قدرتی به تنهایی نمی‌تواند امنیت خود را در نظام جهانی جدید تضمین کند. جهان دیگر تک‌قطبی یا دو قطبی نیست، بلکه شبکه‌ای به هم پیوسته است و موفقیت نصیب کشورهایی می‌شود که بتوانند «قرارداد گفت‌وگو» در داخل این شبکه ایجاد کنند.

در مقاله‌ای که در مجلهٔ بررسی امور خارجی ایران (۲۰۱۷) منتشر شد، نوشت: «تکثرگرایی فعال به معنای استفاده از سازوکارهای جهانی نه برای تبعیت، بلکه برای مشارکت در تعیین قواعد بازی است.»

براساس دیدگاه او، سیاست خارجی ایران باید از دیپلماسی واکنشی به دیپلماسی طراحی‌شده تبدیل شود؛ یعنی فعال باشد و چارچوب گفت‌وگو را تعیین کند، به جای اینکه صرفاً به بحران‌ها پاسخ دهد.

در مصاحبه‌ها با رسانه‌های بین‌المللی، ظریف مفهوم گفت‌وگو را فراتر از یک تکنیک مذاکره می‌برد. به نظر او، گفت‌وگو به معنای پذیرش طرف مقابل است، نه فقط شنیدن او. او در یکی از سخنرانی‌های خود گفت: «باید بیاموزیم امنیت را از طریق احترام متقابل بسازیم، نه با حذف متقابل.»

این دیدگاه، برخلاف تفسیرهای رایج در سیاست جهانی، مبتنی بر میراث فکری ایرانی-اسلامی است که میان حکمت و مصلحت تعادل ایجاد می‌کند. در کتاب خود، «مرحلهٔ انتقالی در دیپلماسی ایران»، توضیح داد سیاست خارجی باید مثلث عزت، حکمت و مصلحت را در دنیای در حال تغییر بازتعریف کند و افزود: «دیپلماسی ما باید تنش بین عزت و مصلحت را پشت سر بگذارد؛ عزت در گفت‌وگو است، نه در انزوا.»

ظریف معتقد بود ایران باید نقش مؤثر ولی غیرسلطه‌جو در نظام جهانی داشته باشد. او در سخنرانی خود در شورای امنیت (۲۰۲۰) این ایده را چنین بیان کرد: «جهان آینده نه شرقی است و نه غربی؛ بلکه جهان همکاری متقاطع است و کسانی که گفت‌وگو را نادیده بگیرند، کنار گذاشته خواهند شد.»

تحلیلگران می‌گویند این دیدگاه ترکیبی از واقع‌گرایی اخلاقی و پراگماتیسم فرهنگی است؛ تلاشی برای حفظ استقلال فکری و همزمان مشارکت سازنده در نظام قدرت جهانی. حتی پس از ترک وزارت، ظریف در دانشگاه‌ها و مراکز فکر، مانند کنفرانس دوحه (۲۰۲۲)، بر این اصل تأکید کرد: «قدرت پایدار، قدرتی است که دیگری را نابود نکند، بلکه او را به گفت‌وگو وادارد.»

در سطح داخلی، فلسفهٔ سیاسی او نسل جدیدی از دیپلمات‌ها را الهام بخشید که سیاست خارجی را عرصه‌ای برای گفت‌وگوی تمدنی می‌دانند، نه صرفاً یک نزاع حزبی.

فراتر از میز مذاکرات، شاید پایدارترین میراث ظریف نقش او در رهبری دیپلماسی عمومی جمهوری اسلامی باشد. او از نخستین مقامات ایرانی بود که شبکه‌های اجتماعی را پذیرفت و از حساب توییتر خود برای ارتباط مستقیم به انگلیسی، عربی و فارسی با خبرنگاران، سیاست‌گذاران و شهروندان جهانی استفاده کرد.

حضورش در رسانه‌های غربی، جایی که مصاحبه‌های بی‌شماری با شبکه‌هایی از CNN تا نیویورکر انجام داد، همواره با لبخندی گیج‌کننده و متین بود و همچنان به گفته‌ای معروف عمل می‌کرد: «برای رقص تانگو دو نفر لازم است»، و دفاعی مستدل و حقوقی از موضع ایران ارائه می‌داد.

سبک او درس استراتژیک دقیقی در جنگ اطلاعات نابرابر بود. او فهمید جمهوری اسلامی با تصویر جهانی فاجعه‌آمیزی مواجه است و شخصیت او که غرب را می‌شناخت، درمان این مشکل بود. با تعامل مستقیم با خبرنگاران غربی بر روی بستر رسانه‌های آنان، از نگهبانان سنتی دروازه‌های حکومتی عبور کرد و چشم‌اندازی عقلانی از کشوری ارائه داد که تبلیغات غربی آن را جهنمی برای زنان، غیرمذهبی‌ها و مخالفان تصویر می‌کند.

این تضاد شناختی برای مخاطبان غربی بسیار قوی بود: چگونه ممکن است یک اندیشمند خوش‌سخن در تلویزیون نماینده نظامی باشد که نمایندگانش شعار «مرگ بر آمریکا» سر می‌دهند؟ این تضاد دقیقاً هدف بود؛ شک و تردید ایجاد کرد، تصمیم‌گیری دشمنان ایران را پیچیده کرد و پوشش سیاسی برای دولت‌های اروپایی فراهم نمود.

در حافظه عمومی ایرانیان، ظریف تنها یک سیاستمدار نبود؛ لطافت زبان، تسلط بر ادبیات فارسی و رفتار متینش، او را به نمونه‌ای از دیپلماسی فرهنگی تبدیل کرد. در مصاحبه‌ای با نیویورکر (۲۰۱۵) درباره توافق هسته‌ای گفت: «من فقط مذاکره نمی‌کردم؛ سعی داشتم تصویری از ایران نشان دهم که غرب هرگز ندیده بود.»

حتی در بدترین بحران‌ها، این نگاه فرهنگی را ترک نکرد. وقتی در فهرست تحریم‌های آمریکا قرار گرفت، نوشت: «تحریم وزیر خارجه یعنی تحریم گفت‌وگو؛ و وقتی گفت‌وگو تحریم شود، چیزی جز سکوت باقی نمی‌ماند.»

از این منظر، بسیاری از پژوهشگران روابط بین‌الملل، ظریف را ادامهٔ سنت فکری از شریعتی و خاتمی تا ایدهٔ «گفت‌وگوی تمدن‌ها» می‌دانند. او دیپلماسی را ابزار فرهنگی برای بازسازی تصویر ملی می‌دید، نه صرفاً وسیله‌ای برای مذاکره سیاسی.

همزمان، نقدها تنها از جریان‌های تندرو نبود؛ برخی نزدیکانش معتقد بودند او بیش از حد بر اعتماد متقابل در توافق هسته‌ای تکیه کرده بود. به نظر می‌رسید ظریف می‌خواست نظام بین‌الملل را اخلاقی‌تر کند، اما سیاست جهانی قواعد دیگری دارد.

با این حال، منتقدانش اذعان دارند که برخلاف بسیاری از سیاستمداران ایرانی، ظریف مسئولیت شخصی تصمیماتش را داشت و دیگران را ملامت نکرد. پس از ترک وزارت، برخی تحلیلگران ایرانی از اصطلاح «ظریفیه» برای توصیف مکتبی فکری در سیاست خارجی ایران استفاده کردند که ترکیبی از واقع‌گرایی و ادب گفت‌وگو بود. مخالفان آن را «ساده‌لوحی» خواندند، در حالی که حامیانش آن را تنها راه خروج از انزوا می‌دانستند.

پس از استعفا از دولت پزشکیان، ظریف بارها اعلام کرد که قصد بازگشت به سیاست اجرایی را ندارد، با این حال، در کنفرانس‌ها و جلسات بین‌المللی حضور دارد و درباره ضرورت بازسازی دیپلماسی اخلاقی سخن می‌گوید. او در مقاله‌ای در Foreign Affairs (۲۰۲۴) نوشت: «قرن بیست‌ویکم، قرن بازگشت به گفت‌وگو است؛ حتی دشمنان مجبورند پشت میز بنشینند، زیرا فناوری جنگ امکان پیروزی را از بین برده است.»

زمانی که در سال ۲۰۱۵ به تهران بازگشت و مانند قهرمانان استقبال شد، وضعیت خود را در فیسبوک به شکلی تأمل‌آمیز و روشن به‌روزرسانی کرد: «هنر دیپلمات پنهان کردن همه آشفتگی‌ها پشت لبخندش است.»

در واقع، تعداد کمی از دیپلمات‌های تاریخ معاصر این میزان آشفتگی برای پنهان کردن داشتند و کمتر کسی توانست آن را با لبخندی مستمر، گیج‌کننده و در عین حال متین، که در نهایت کمی غمگین به نظر می‌رسد مدیریت کند.

انتهای پیام