توهم جمعی اروپا درباره ایران
در اروپا، نگاه به پرونده هستهای ایران بیشتر تحت تأثیر یک گروه کوچک اما پرصدا و مجهز به رسانه و لابیهای قدرتمند شکل گرفت. آنها توانستند روایت ایران در آستانه ساخت بمب اتم را طوری جا بیندازند که به نظر برسد هم سیاستمداران و هم افکار عمومی کاملاً با آن موافقند. بسیاری از کارشناسان و حتی تصمیمگیران، در خلوت، این روایت بدبینانه را قبول نداشتند، اما ترس از برچسب خوردن و متهم شدن به سادهلوحی باعث میشد در عرصه عمومی همان موضع رسمی را تکرار کنند.
این برداشت بر میراث جنگ سرد و عادت به خطرانگاری هر فعالیت هستهای خارج از چارچوب غرب استوار بود. برای افکار عمومی، کشوری غیرهمسو با غرب که اورانیوم غنیسازی میکند، بهطور خودکار مساوی با «تهدید بمب» و «بحران امنیتی» بود. استفاده سیاسی از دشمن خارجی برای انسجام داخلی هم این ذهنیت را تقویت کرد.
رسانههای بزرگ اروپایی، بیشتر با تکیه بر منابع آتلانتیکی، تصویر یکدستی از تهدید قریبالوقوع منتشر کردند. همین همصدایی باعث شد شک و تردید موجود در بخشی از جامعه و حتی نهادهای فنی کمتر به گوش عموم برسد. سازوکار تصمیمگیری اتحادیه اروپا که بر اجماع متکی است، اولویت را به حفظ موضع مشترک میداد نه بازنگری بر اساس دادههای جدید. حتی گزارشهایی که شواهد کافی از نظامی بودن برنامه هستهای ایران ارائه نمیکردند، تغییری در سیاستهای سختگیرانه ایجاد نکردند.
این روند سه پیامد جدی داشت: از دست رفتن فرصتهای دیپلماتیک نخستین، همسویی ناخواسته با سیاستهای تند آمریکا، و سختتر شدن موضع ایران. در طول زمان، آشکار شدن فاصله میان واقعیت فنی و روایت رسمی، اعتماد عمومی به دولتها را کاهش داد. جالب اینجاست که مردم عادی خطر ایران را چندان بزرگ نمیدیدند، اما تصور میکردند اکثریت جامعه بسیار نگران است. این سوءبرداشت متقابل، چرخه «توهم جمعی» را پایدار کرد و مانع تغییر سریع سیاستها شد.
اقلیتهایی با منافع اقتصادی، سیاسی یا امنیتی در بزرگنمایی تهدید ایران، فعالانه از ادامه این فضا حمایت کردند. وقتی ایران پیامهای مثبت فرستاد، این گروهها با بیاعتبار کردن یا کماهمیت جلوه دادن آنها، فاصله بین واقعیت و روایت رسمی را حفظ کردند.
برجام در سال ۲۰۱۵ تا حدی این فضا را شکست و نشان داد که میتوان از راه دیپلماسی به تفاهم رسید. اما خروج آمریکا از توافق در ۲۰۱۸ و بازگشت تحریمها، همان منطق ترس و بیاعتمادی را دوباره زنده کرد. این تجربه نشان داد که شکستن یک توهم جمعی بسیار شکننده است.
درس اصلی برای اروپا این است که باید راههایی برای بیان صادقانه دیدگاه نخبگان، گسترش تنوع رسانهای و ارائه شفاف دادههای فنی به مردم ایجاد شود. سیاست خارجی نباید بهطور خودکار هر فعالیت هستهای را تهدید بداند، بلکه باید فرصتهای همکاری را هم بسنجد.
پرونده هستهای ایران نشان داد حتی دموکراسیهای مدعی واقعگرایی هم میتوانند در دام توهم جمعی بیفتند. این توهمات بیشتر محصول فرایندهای اجتماعی، روانی، فشار رسانهای و منافع سیاسی است تا سوءنیت مستقیم. اروپا برای نقشآفرینی مستقل و مؤثر، ناچار است سازوکارهای شناسایی و خنثیسازی این چرخهها را در سیاست خارجی و رسانههایش نهادینه کند. چنین تغییری نه تنها برای مواجهه با پروندههایی مثل برنامه هستهای ایران ضروری است، بلکه اعتبار جهانی اروپا را هم حفظ خواهد کرد.
پیشنهادی باخبر
تبلیغات