زیدآبادی به اژهای: جناب قاضیالقضات! فرض کنید ۵۷ شهروند سیرجانی هم در جمکران بودهاند!
آخر در این دنیا هر چیزی حدی دارد. چطور مصادرۀ اموال مردم هیچ حد و مرزی ندارد؟ این ستاد اجرایی با حاصل دسترنج مردم چه میکند؟ آنها را به چه مصرفی میرساند؟ چرا خود و قضات مربوطهاش حد و مرز نمیشناسند و به فلاکت شهروندان علاقه نشان میدهند؟
احمد زیدآبادی در کانال تلگرامی خود با اشاره به ماجرای حکم ستاداجرایی فرمان امام برای 57 شهروند سیرجانی که باید خانههای خود را تخلیه کنند نوشت:
اخیراً در فضای مجازی یک ویدئو از غلامحسین محسنی اژهای رئیس قوۀ قضائیه مشاهده کردم که به نظرم بیسابقه آمد. در آن ویدئو آقای اژهای از اینکه به صحبتهای مغشوش یک شهروند در مسجد جمکران، بیتوجهی نشان داده است، عمیقاً اظهار تأثر میکرد. طبق گفتۀ آقای اژهای، وی از این بیتوجهی چنان عذاب وجدان پیدا میکند که از مسئولان مسجد میخواهد که از طریق بازبینی فیلم دوربینهای مدار بسته، نشانی از آن شهروند به دست آورند تا بلکه امکان گوش سپردن به حرفش مهیا شود.
حال پرسش من از ریاست قوۀ قضائیه این است که آیا فقط کسانی که در مسجد جمکران از وی تقاضای گوش سپردن به حرف خود را دارند، سزاوار این نوع دلسوزی هستند یا دیگر شهروندان ستمدیدۀ این کشور هم در این زمینه حقی دارند؟
اکنون بیش از یک ماه است که 57 شهروند سیرجانی درگیر حکمی به نفع ستاد اجرایی فرمان امام هستند که زندگیشان عملاً به دورخ تبدیل شده است. آنها به هر دری میزنند و با هر جا مکاتبه میکنند بلکه در دستگاه قضایی یا ستاد اجرای، گوشی برای شنیدن حرفشان پیدا شود اما فقط با در بسته روبرو میشوند.
مأموران ستاد دیروز به منازل مسکونی برخی از آنها مراجعه کرده و از آنان خواستهاند که خانههای خود را تخلیه کنند و به ستاد تحویل دهند! این بندگان خدا که بعضاً در پیرانهسری به سر میبرند با حسابهای خالیشده به نفع ستاد، در این سن و سال به کجا باید پناه ببرند؟ آنها تاکنون چند نامه به رئیس قوۀ قضائیه برای یک دیدار کوتاه به قصد شنیدن حرفشان فرستادهاند اما تا این لحظه هیچ وقتی به آنها داده نشده است! آقای اژهای! چرا پاسخی به این شهروندان داده نمیشود؟
این ستاد اجرایی فرمام امام چه پدیدهای است که همه از اسم آن میترسند؟ همه میگویند پیگیری نکنید که بیفایده است! همه میگویند زور هیچکس به آنان نمیرسد! همه می گویند آنها فعال مایشاء هستند به پر و پای آنها نپیچید! ین چه پدیدهای است که نه به هیچ جا پاسخگوست و نه و رئیس آن حاضر به دیدار و حتی گفتگوی تلفنی با شهروندانی است که تمام هستی و مایملک آنها به تصرف نهاد متبوعش در میآید؟
خب، این خانوادههای درمانده باید به کجا پناه ببرند و از که کمک بخواهند؟ آیا باید خفقان بگیرند و بعد از عمری زحمت و آبروداری آوارۀ خیابان شوند؟ آیا باید جلوی قوه یا ستاد تحصن کنند؟ آیا باید اقدام به خودسوزی کنند؟ آیا باید برای بیان درد دل خود با رسانههای خارجی مصاحبه کنند؟ آیا باید به مجامع بینالمللی شکایت ببرند؟ از دیوان دادگستری یا دیوان کیفری لاهه کمک بخواهند؟ جناب اژهای! خب شما خودتان و خانواده و فامیلتان را لحظهای به جای آنها بگذارید. یک قاضی شما حکم داده که 57 نفر از هستی ساقط شوند. مرد و زن و بزرگ و کوچک و پیر و جوان تمام اموال حتی ماشین زیر پا و خانۀ مسکونی خود را تحویل ستاد اجرایی دهند و آوارۀ کوچه و خیابان شوند! بعد یک نفر آدم مؤثر در این کشور پیدا نمیشود که به نامهشان پاسخ دهد! شما جای آنها بودید چه میکردید؟
آخر در این دنیا هر چیزی حدی دارد. چطور مصادرۀ اموال مردم هیچ حد و مرزی ندارد؟ این ستاد اجرایی با حاصل دسترنج مردم چه میکند؟ آنها را به چه مصرفی میرساند؟ چرا خود و قضات مربوطهاش حد و مرز نمیشناسند و به فلاکت شهروندان علاقه نشان میدهند؟
همۀ کسانی که این ماجرا را میشنوند برآشفته میشوند. برخی حرفشان این است که اگر به تمام این 57 نفر حبس ابد میدادند، کارشان راحتتر از این بود! چون در حبس حداقل سرپناهی و جیرۀ روزانهای برای گذران زندگی وجود دارد. با تصرف تمام اموال و پساندازها که تأمین همین مقدار هم برای این بندگان خدا غیرممکن است!
من تمام وجدانهای بیدار و حتی آنهایی که هنوز وجدانشان به طور کامل به خواب ابدی نرفته است، فرا میخوانم که اگر این یادداشت را میخوانند آن را به دست هر مسئولی بخصوص رئیس قوۀ قضائیه و رئیس ستاد اجرایی برسانند تا فردا روزی نگویند که خبردار نشدند وگرنه در برابر چنین ظلم فاحشی بیتفاوتی پیشه نمیکردند!


