آغاز فعالیت «ارکستر ملی پرسپولیس» با مانیفستی تازه در موسیقی ایرانی
این ارکستر با همکاری ارکسترهای ملل، کُلُنِل، لِیلییان و آمادئوس فعالیت خود را آغاز کرده است. پیمان سلطانی (رهبر و مدیر هنری ارکستر)، محمدرضا آقایی (تهیه کننده) و ابراهیم یساولزاده (مدیر داخلی) «ارکستر ملی پرسپولیس» هستند و این ارکستر کاملا خصوصی بوده و از هیچ گونه حمایت ارگانی و دولتی استفاده نمیکند.
پیمان سلطانی (رهبر و مدیر هنری ارکستر) در یادداشتی درباره «ارکستر ملی پرسپولیس» اینگونه توضیح داد:
«ارکستر ملی پرسپولیس» فقط یک نهاد اجرایی یا یک گروه موسیقایی نیست؛ جهانبینی، سنت فکری و مانیفستِ فرهنگیِ آن مبتنی بر رپرتوار، شیوهء انتخاب نوازندگان و اجراکنندگان، سلیقهی صوتی و نقشِ اجتماعی آن است. در یک جمعبندی جامع، اندیشه و مانیفستِ پشت ارکسترهای بزرگ را میتوان در چند محور تحلیل و خلاصه کرد:
مانیفست زیباییشناختی
اینکه ارکستر چه نوع صدایی را آرمان خود میداند؟ چرا که هر ارکستر بزرگ یک ایدئال صوتی دارد:
البته که ارکستر ملی پرسپولیس یک مانیفست نانوشته است. «جلال و عمق صوتی» رنگآمیزی تاریک و براق، یکنواختی در گروه سازهای مضرابی، زهی، بادی، کوبهای، مبحث کوک، مقوله اینتروال، اندیشهء رفتار انفرادی در فرهنگ ایرانی، بیگانگی با موسیقی چندصدایی و ... که هنوز نتیجهی آن مشخص نیست. چرا که این ارکستر مسبوق به سابقه نبوده و مابه ازای بیرونی ندارد. نتیجتا توجه وسواسگونه به ساخت معماری جملهها در ابتدا به راحتی میسر نیست. همینطور اولویت مطلق به رنگ شخصی سازیها در تمام قسمتهای ارکستر با هویت برجستهی فردی کار دشواری است.
بیانیه در واقع پاسداری از سنتِ اجرایی یک تفکر جمعی است. از این رو حفظ اندیشه صوتی سازهای ملی و بومی یک ملت با اتکا به تاریخ آن و عناصر هویت، بیانیه جمعی را مشخص خواهد کرد.
تأکید بر «اتوسِ رقصوار» موسیقی کلاسیک ایرانی، مقاومت تاریخی در برابر استاندارد سازی بینالمللی را هموار میکند و این مواردی است که به آن میاندیشیم. همینطور به «کمال تکنیکی و شفافیت ریاضیوار» ارکستر. به اجرایی بدون احساسگرایی و احساسات فروپاشیده اضافی و متعصبوار، بی آنکه ارکستر تبدیل به یک «آزمایشگاه صوتی» صرف گردد. چرا که احساس زمانی ارزشمند است که بر مهارت کامل بنا شود.
مانیفست فرهنگی و هویتی
معمولا ارکسترهای بزرگ خود را نماینده روحِ فرهنگی یک ملت میدانند و ما نیز باید بر این باور باشیم، چرا که تنها نمایندگان مردم هستیم و پایبند خاک و سرزمین شکوهمندمان. ارکسترهای بزرگ جهان پویاییشان را اینگونه دنبال کردهاند. مانند ارکستر فیلارمونیک نیویورک: که تجلی، پویایی، نا آرامی و مدرنیسم آمریکایی را دنبال میکند و یا ارکستر سمفونیک لندن که در پیِ استقلالطلبی، نگاه آزاد و مشارکتگراست. همینطور ارکستر ملی فرانسه که پاسداری از رپرتوار فرانسه و زبان موسیقایی امپرسیونیستی را دنبال میکند و ارکستر سمفونیک ژاپن که به جد انضباط، دقت و اخلاق گروهی را به عنوان فلسفه هنریاش برگزیده است.
در بسیاری کشورها، ارکسترها حکم چهرهی فرهنگیِ دولت، شهر یا ملت را دارند. مانند ارکستر فیلارمونیک برلین، وین، لایپزیگ، پاریس، تورنتو، مادرید و کلیولند که هرکدام حامل یک پیام تاریخی و فرهنگیاند.
مانیفست اجتماعی و سیاسی نیز مقوله مهمی است که ارکسترها بر این اساس معمولاً سه نوع جهانبینی اجتماعی را مد نظر دارند.
الف) مانیفست «میراثمحور» که در آن حفظ سنتِ موسیقی ملی مطرح است. مانند ارکسترهای وین و لایپزیگ. این ارکسترها خود را «پاسداران تمدن موسیقایی» میدانند.
ب) مانیفست «عمومی و دموکراتیک». مانند برخی ارکسترهای آمریکایی و اروپای شمالی که هدفشان دسترسی عمومی به هنر و آموزش موسیقی است و دخالت کمتر سیاست در انتخاب رپرتوار و رهبر وجود دارد.
ج) مانیفست «نوآورانه و تجربی» مانند ارکسترهای لسآنجلس و پاریس که باورشان تشکیل ارکستر به عنوان یک آزمایشگاه فرهنگی است.
و، اما ارکسترهای ما در ایران به تصورم باید به موسیقی کهن، معاصر، بومی و هنر بینارشتهای راه بپردازند چرا که توسعه عقب مانده است و تفکر هماندیشی و اندیشهی جمعی را تجربه نکرده است.
مانیفست رپرتوار
هر ارکستری با انتخاب رپرتوار خود، مانیفست فکریاش را عیان میسازد. به عنوان مثال فیلارمونیک وین تمرکزش بر آثار موتسارت، هایدن، اشتراوس است. فیلارمونیک برلین متمرکز بر مهارت در رپرتوار آلمانی–رمانتیک و آثار برامس، واگنر، مالر و ... است. فیلارمونیک نیویورک و بوستون رپرتوار مدرن، امروزی و آهنگسازان معاصر را مد نظر دارد. در آمستردام ارکسترها غالبا مالر، دبوسی، راول و رابطه تاریخی با برنشتاین را پیشه کردهاند؛ و ما هم که بهتر است در این بلبشوی تاریخی بر هویت ایرانی، فرهنگ و تاریخمان صحه بگذاریم.
مانیفستها گاه ساختارِ سازمانی هم پیدا میکنند، حتی مدل مدیریتشان هم، اندیشه پنهان دارد. در وین سیستم آریستوکراتیک–سنتی وجود دارد و در برلین سیستم نیمه دموکراتیک اعضا با نقش بسیار قوی مدیریت میشود. آمریکاییها سیستم مدیریتی–کارآفرینانه دارند و در ژاپن نظم عمودی و احترام صوری حاکم است. اما در ایران متاسفانه متکی بر رانت، مافیا و حذف چهرهها استوار است. این ساختارها بر شیوهی کار، تمرین، انتخاب رپرتوار و حتی استایل صوتی اثر و تعییر رویه فرهنگی اثر میگذارند.
مانیفست رهبران ارکستر
برخی ارکسترها خود را با رهبران خاص تعریف میکنند. مثلاً برلین بدون فورتونگلر یا کارایان قابل تصور نیست. حتی در مقاطعی با کارلوس کلایبر هم سنجیده میشود. یا لسآنجلس که با رتل، گوستاوو دودامل، و ارکستر کلیولند با جورج سل شناخته میشود و ارکستر وین که با کارل بوم و واینگارتنر معرفی شده است. در این ارکسترها، فلسفهء رهبر ارکستر تبدیل به فلسفهء کل ارکستر شده است.
جمعبندی اندیشهء بنیادین ارکسترهای بزرگ این است که هر کدام مانیفست غیررسمی دارند که معمولاً شامل این چند بند است
چگونه باید صدا داد؟
چه نقشی در فرهنگ ملی و هویت فرهنگی دارد؟
برای چه کسی و چه قشری اجرا میکند؟
به دستور چه کسی اجرا میکند؟ در واقع نقش اجتماعیاش چیست؟
چه میراث و سنتی را باید حفظ کند؟
در برابر آینده چه مسئولیتی دارد و نوگرایی چقدر مهم است؟
به همین خاطر است که ارکسترهای بزرگ جهان صرفاً گروه موسیقی نیستند؛ بلکه نهادهای اندیشه و تمدناند.
پیشنهادی باخبر
تبلیغات


