طرفداری | طی دو دیدار دوستانه، تیم ملی فوتبال زنان ایران مقابل ازبکستان، بدون گل زده و با دو شکست متوالی زمین را ترک کرد؛ ۲-۰ در بازی اول و ۱-۰ در بازی دوم. نتیجه روی کاغذ کاملاً شفاف است: دو باخت پیاپی، صفر گل، صفر امتیاز. اما آنچه بعد از این دو مسابقه شنیده شد، کمتر نشانی از پذیرش واقعیت داشت و بیشتر شبیه همان ادبیات کهنهای بود که سالهاست در فوتبال ایران، هر ناکامیای را با آن بزک میکنند: «هدف فقط نتیجه نبود»، «مسیر انتخاب ترکیب مشخص شد»، «بازیکنان خوب بودند»، «اگر هماهنگتر بودیم میبردیم».
این دقیقاً همان نسخهای است که این روزها از سوی امیر قلعهن ویی بعد از هر ناکامی تیم ملی مردان در بازیهای تدارکاتی تکرار میشود. نتیجه نمیگیریم، اما میگوییم مسیر را پیدا کردهایم؛ میبازیم، اما میگوییم پیشرفت کردهایم؛ گل نمیزنیم، اما میگوییم مشکل فقط یک مهاجم نوک تخصصی است. پرسش اما ساده است: اگر قرار باشد بازی تدارکاتی هم فقط برای «شناخت» باشد و نه نتیجه گرفتن، پس این تیم قرار است کِی برنده شود؟

بازی دوستانه در فوتبال حرفهای یک کارکرد مشخص دارد: هم آزمایش، هم اصلاح، هم تثبیت. اما وقتی تیمی در دو بازی متوالی برابر یک حریف حتی یک گل هم نمیزند، دیگر مسئله فقط «عدم هماهنگی» نیست؛ این نشانهی یک ایراد ساختاری است که هنوز شناخته نشده یا بدتر از آن، شناخته شده اما ارادهای برای اصلاحش وجود ندارد.
اما ماجرا وقتی نگرانکنندهتر میشود که پشت صحنه این اردو و این دو مسابقه را هم ببینیم؛ جایی که تعارض منافع بین باشگاه خاتون بم و تیم ملی به شکل عینی خودنمایی میکند.
تعارض منافع؛ نقطه تاریک پشت صحنه تیم ملی زنان
مرضیه جعفری همزمان سرمربی تیم ملی و باشگاه خاتون بم است؛ موضوعی که دقیقاً برخلاف فلسفه قوانینی است که سالها قبل برای جلوگیری از تعارض منافع در فوتبال ایران وضع شده بود. قوانینی که میگفت سرمربی تیم ملی نباید همزمان در فوتبال باشگاهی هم فعال باشد، تا هیچ شائبهای در انتخاب بازیکن، برنامهریزی اردو و زمانبندی مسابقات ایجاد نشود. این قانون اما عملاً کنار گذاشته شد؛ با تأیید فدراسیون و مدیریت کمیته بانوان.
نتیجه؟ اردویی که چند روز بدون حضور سرمربی و دستیارش برگزار شد. چرا؟ چون جعفری همزمان با خاتون بم در جام باشگاههای آسیا حضور داشت و دستیارش نیز با تیمهای پایه در مأموریت دیگری بود. این یعنی تیم ملی، در مهمترین بازه آمادهسازی، عملاً بدون کادر فنی اصلی تمرین میکند. این دیگر فقط ضعف برنامهریزی نیست؛ این یک فاجعه مدیریتی است.
از سوی دیگر، ترکیب دعوتشدگان هم کاملاً تحت تأثیر همین تعارض منافع قرار گرفت. در حالی که در اردوهای قبلی ۸ بازیکن از خاتون بم در تیم ملی حضور داشتند، این بار فقط دو بازیکن دعوت شدند؛ چون باشگاه خاتون درگیر مسابقات آسیایی بود و جعفری تصمیم گرفت به اکثر بازیکنان خودش استراحت بدهد. پرسش ساده است: چرا بازیکنان ملیپوش یک باشگاه خاص باید استراحت کنند، اما بازیکنان سایر تیمها در اردو باشند؟

موضوع فقط به اینجا ختم نمیشود؛ در خط دروازه، دعوتها هر اردو با منطق تازهای تغییر میکند. در اردوی قبلی که در هند برگزار شد، رها یزدانی، مینا نافعی و آتنا توفیق (دروازهبان ذخیره پرسپولیس) حضور داشتند. نکته قابل توجه این بود که آتنا توفیق، زمانی به این اردو دعوت شد که حتی یک دقیقه هم در لیگ برتر به میدان نرفته بود. اگر سری قبل به بهانه میدان دادن به آتنا توفیق این دعوت انجام شده، سوال اینجاست که چرا وقتی نامبرده پس از آن اردو، در سه بازی برای تیمش به میدان رفت دیگر دعوت نشد و به جای او مهسا رضازادهای به تیم ملی رسید که در تیم آوا آمار بسیار ضعیفی از خود به جا گذاشته؟
اینها که فقط یک نمونه از موارد اینچنینی در تیم ملی فوتبال زنان است، اتفاق نیست؛ محصول انتخابهای سلیقهای در بستر تضاد منافع است. در چنین شرایطی، وقتی سرمربی تیم ملی از «مسیر شفافتر برای انتخاب ترکیب استرالیا» حرف میزند، این سؤال جدی مطرح میشود: مسیری که بر اساس اردوهای ناقص، انتخابهای متناقض و تعارض منافع شکل گرفته، چقدر میتواند قابل اتکا باشد؟
تناقض در هدف اردوی تیم ملی فوتبال زنان؛ ویترین استعداد یا آزمون ترکیب اصلی؟
تناقض بزرگتر آنجاست که مرضیه جعفری میگوید این اردو برای دیده شدن بازیکنانی بوده که کمتر فرصت ملی داشتهاند؛ اما همزمان تأکید میکند این مسابقات به انتخاب ترکیب اصلی کمک کرده است. اگر این بازیکنان قرار نیست جزو بدنه اصلی باشند، پس صرف این همه هزینه برای دو بازی دوستانهای که نه نتیجه داشت، نه گل، و نه ترکیب ثابت، دقیقاً با چه توجیه فنی انجام شده است؟
این همان نقطهای است که فوتبال زنان هم دقیقاً وارد همان تونلی میشود که فوتبال مردان سالهاست در آن گیر کرده: چرخه باخت، توجیه، وعده، تعلیق اصلاح.
وقتی دو بار پیاپی مقابل یک تیم شکست میخورید، وقتی حتی یک گل هم نمیزنید، یعنی ایرادات مشخص هستند؛ حالا یا باید اصلاحشان کنید، یا باید منتظر تکرارشان در بازیهای رسمی بمانید. اینکه هر باختی «کمک به شناخت» نام بگیرد، راهحل نیست؛ پاک کردن صورت مسئله است.
و در نهایت، این یک واقعیت تلخ است که وقتی سرمربی تیم ملی فوتبال مردان به عنوان ویترین فوتبال ایران بعد از ناکامیها با همین ادبیات توجیهی صحبت میکند، طبیعی است که همین فرهنگ به ردههای دیگر هم سرایت کند. وقتی ویترین، شکست را عادیسازی میکند، وقتی باخت «مسیرساز» معرفی میشود، بقیه هم ناخودآگاه همین مسیر را تمرین میکنند.



