مرشد محسن میرزاعلی در گفتوگو با خبرنگار فرهنگ ایمنا، با بیان اینکه سالهاست تلاش داریم داستانهای ادبیات فاخر ایرانزمین را به گوش نسل جوان و همچنین نسلهای پیشین برسانم، اظهار کرد: پیام حکیم ابوالقاسم فردوسی، به باور من، پیامی بسیار مهم و جهانی است؛ پیامی که میگوید: «جهان سر به سر زیر دست منست. پلنگ ژیان گرچه باشد دلیر. نیارد شدن پیش چنگال شیر»؛ ما ایرانیان وظیفه داریم این پیام را جهانی کنیم.
وی به هجمههای صورت گرفته علیه فرهنگ کشورمان پرداخت و افزود: اگرچه در دوره پهلوی و حتی پیش از آن، شاهد هجمههای فرهنگی گستردهای علیه فرهنگ و هویت ایرانی بودیم، اما پس از انقلاب اسلامی این هجمهها با شکل و شمایلی دیگر ادامه یافت. از همین رو، در حوزه شاهنامه و ادبیات کهن، باید بیش از پیش از ظرفیت رسانهها، محافل فرهنگی و نشستهای دانشگاهی بهره ببریم تا این میراث گرانبها را زنده نگه داریم.
این نقاله خوان درباره رویداد حبیب ویژه سالگرد شهادت حاج قاسم سلیمانی گفت: در رویداد «روایت حبیب» که اکنون پنجمین دوره آن در حال برگزاری است، افتخار داشتم بهعنوان یک ایرانی، روایت سرداران و سپهدارانی را که برای مردم ایران جان و سر سپردهاند، از آرش کمانگیر گرفته تا شهید حاج قاسم سلیمانی، شهید حاجیزاده، شهید باقری و دیگر شهدای والامقام، با زبانی تلفیقی از اسطوره و تاریخ، روایت و قصه ارائه کنم.
میرزاعلی عنوان کرد: در این پنج سال حضورم در «روایت حبیب»، مأموریت این رویداد بر پیوند شاهنامه، داستانهای مذهبی، سیره سیدالشهدا (ع) و شخصیتهایی چون حاج قاسم سلیمانی استوار بوده است. گاهی از شاهنامه و ادبیات حماسی به حاج قاسم رسیدهایم و گاهی از روایت حاج قاسم به شاهنامه. اما پس از جنگ دوازدهروزه، روایت ما تفاوتی اساسی پیدا کرد؛ چراکه «شنیدن کی بود مانند دیدن». آنچه فردوسی قرنها پیش گفته بود، برای ما عینی شد.
وی ادامه داد: با شهادت حاج قاسم سلیمانی، شرایط منطقه بهطور محسوسی تغییر کرد. به تعبیری، علمدار را زدند؛ هرچند هزاران علمدار دیگر وجود دارد، اما زدن علمدار یعنی تغییر میدان. پس از حاج قاسم، هر کسی که در برابر ظلم میایستاد، هدف قرار میگرفت و این موضوع وظیفه ما را در روایت دوست و دشمن سنگینتر کرد.
این محقق ادبیات و هنرهای آئینی در پاسخ به اینکه پیوند شهید سلیمانی با حماسه شاهنامه چگونه صورت میگیرد، گفت: خودِ حاج قاسم، حتی فراتر از شهادتش، شخصیتی حماسی داشت. ما در حوزه هنر، دو ساعت پس از شهادت او، نخستین پردهخوانی را درباره او آماده و اجرا کردیم. حاج قاسم از نوجوانی با مکتب زورخانه و پهلوانی رشد کرده بود؛ روی تشک کشتی، با میل زورخانه و در مسیر ورزش پهلوانی. کسی که شاگرد مکتب امیرالمؤمنین (ع) و پهلوانی باشد، زندگیاش اسوه میشود. وقتی کسی به «زنگ و کسوت» میرسد، یعنی فراز و فرودهای زندگیاش قابل روایت و الگوبرداری است.
میرزاعلی خاطرنشان کرد: ما در شاهنامه، آرش و رستم را داریم و در تاریخ تشیع، زندگی امیرالمؤمنین (ع) و امام حسین (ع) را؛ همان فرازهای پهلوانی در زندگی حاج قاسم نیز دیده میشود و همین موضوع باعث پیوند طبیعی زندگی او با پهلوانان اسطورهای و دینی ما میشود.
وی عنوان کرد: اینکه چقدر توانستهایم این تطبیق میان ادبیات کهن و معاصر را بهدرستی و با زبان هنر و شعر انجام دهیم، بحث دیگری است؛ اما من بهعنوان هنرمندی که درباره شهید سلیمانی تحقیق کرده و او را از نزدیک لمس کردهام، معتقدم این پیوند کاملاً واقعی است.
این پرده خوان به ذکر خاطرهای پرداخت و گفت: در سالهای ابتدایی حضورم در پیادهروی اربعین، با محبت عمیق مردم عراق روبهرو شدم. از زبان کودکان و نوجوانان عراقی بارها نام «حاج قاسم سلیمانی» را شنیدم. آنها میگفتند: «حاج قاسم نورالعین است.» با خود میگفتم این مرد کیست که محبوب شیعه و سنی عراق است؟ پیش از آن، نام حاج قاسم را بیشتر در مبارزه با اشرار شنیده بودم، اما شهادتش بود که او را بهدرستی به ما معرفی کرد.
میرزاعلی به تأثیرگذاری شهید سلیمانی پرداخت و ادامه داد: بعد از شهادت حاج قاسم بود که حتی در رسانههای معاند، ناخواسته فیلمها و تصاویری منتشر میشد که شجاعت و قهرمانی او را نشان میداد. کسی که برای دشمن، «ترسناکترین فرد» بود و کسی که از مرز و ناموس دفاع میکرد.
وی عنوان کرد: همین شخصیت است که یک هنرمند را وادار میکند درباره او کار کند؛ همانطور که علاقهمندانی درباره گوته یا باخ تحقیق میکنند؛ من شیفته شخصیت و جایگاه حاج قاسم شدم؛ شخصیتی که ابعاد حماسی و پهلوانی دارد، چراکه از ملت و اندیشه دفاع کرده است.
این هنرمند به تجربه حضور خود در کاروان روایت حبیب پرداخت و گفت: در پنج سال «روایت حبیب»، هر سال داستانی تازه روایت کردیم. اگر در ۱۰ استان اجرا داشتیم، ۱۰ روایت متفاوت ارائه میدادیم و در مجموع، بیش از ۴۰ داستان از زندگی حاج قاسم را با ادبیات کهن پیوند زدیم. پس از جنگ دوازدهروزه، روایت آرش کمانگیر را با حاج قاسم تلفیق کردیم. حتی برخی از هنرمندان، «آرشنامه» را برای حاج قاسم خلق و اجرا کردند. ما نیز در مازندران، روایت را از آرش آغاز و به حاج قاسم رساندیم و سپس مناقب امیرالمؤمنین علی (ع) را برای مردم خواندیم که با استقبال فراوان همراه شد.
میرزا علی گفت: حکیم فردوسی با آن رنج سیسالهاش، شاهنامه را بهعنوان سند هویت ملی ایران به یادگار گذاشت؛ «بسی رنج بردم در این سال سی / عجم زنده کردم بدین پارسی». او از دهقانزادگان بود و تمام زندگیاش را وقف این اثر کرد. اگر به بزرگان ادب فارسی نگاه کنیم، فردوسی گوی سبقت را از بسیاری ربوده است. حتی در کنار رودکی، مولانا و حافظ، فردوسی جایگاهی یگانه دارد؛ چراکه داستان را چنان روایت میکند که هم کودک پنجساله لذت میبرد و هم پیرمردی سالخورده.
این پژوهشگر با تاکید براینکه زبان من با شعر فردوسی شکل گرفته است، درباره مخاطبین پردهخوانی و نقالیهایش افزود: مخاطب من فقط کودک نیست؛ از علما و پزشکان گرفته تا اقشار مختلف جامعه. شاهنامه شگفتیهایی دارد که همه سلایق و اندیشهها را دربرمیگیرد. پیام اصلی آن، وطندوستی و وطنپرستی است؛ مفهومی که در قرآن نیز مورد ستایش قرار گرفته و اگر کسی در راه وطن جان بدهد، شهید محسوب میشود. شاهنامه این پیام را بهروشنی منتقل میکند.
وی گفت: شاهنامه به سیاستمداران هشدار میدهد که ظلم، گناهی نابخشودنی است و یزدان پاک آن را محاکمه خواهد کرد. آنجا که رستم، رخش را برمیگزیند و پیرمردی میپرسد قیمت این اسب چقدر است، پاسخ میشنود: «اگر رستمی، بهای این اسب، آبادانی ایران است.» این یعنی عقل، خرد و مقاومت در برابر اهریمن. از نخستین داستان شاهنامه، از کیومرث تا نبرد با تورانیان، همه روایت مقاومتاند؛ مقاومتی که در طول تاریخ ایران جاری بوده و امروز نیز ادامه دارد.


