اگر آقایی برای خانومی دسته چک گرفت، از عاقبت کار بترس!

بند محکومان مالی در زندان زنان قرچک و همه زندان‌هایی که بند زنان دارند، پر از این آدم‌هاست؛ پر از زنانی که روزگاری خواسته‌اند دست‌شان توی جیب خودشان باشد، به شوهرشان برای هزینه زندگی کمک کنند

روزنامه هم‌میهن نوشت: بند محکومان مالی در زندان زنان قرچک و همه زندان‌هایی که بند زنان دارند، پر از این آدم‌هاست؛ پر از زنانی که روزگاری خواسته‌اند دست‌شان توی جیب خودشان باشد، به شوهرشان برای هزینه زندگی کمک کنند، خودشان تنها سرپرست خانواده بوده‌اند و دست به کاری زده‌اند تا خرج بچه‌هایشان را بدهند، سفته‌ای داده‌اند، چکی داده‌اند برای سرمایه‌گذاری در بازار و بعد اوضاع به‌هم‌ریخته. شوهرهایشان پشت‌شان را خالی کرده‌اند، زیر بار امضاءها و چک‌هایی که از این زن‌ها گرفته‌اند، نرفته‌اند و دست آخر، وقتی آنها را برده‌اند زندان، طلاق‌شان داده‌اند و رفته‌اند پی زندگی خودشان. 

Capture

این قصه زهرا، مائده، یگانه، فرخنده، مهدیه و بیشتر هم‌بندی‌هایشان در بند محکومان مالی زندان زنان قرچک، جایی محصور میان بیابان‌های زرد و قهوه‌ای گوشه‌ای از ورامین و دیگر زندان‌ها است. زهرا، مائده، یگانه، فرخنده و مهدیه که بعضی‌‌هایشان حالا آزاد شده‌اند، بعضی‌هایشان هنوز در بندند و بعضی در مرخصی، وقتی می‌خواهند قصه‌شان را بگویند، نام «خواهرانشان» از زبان‌شان نمی‌افتد؛ گویی گفتن روایتشان، بدون بازگفتن روایتی جمعی، بی‌معناست. اصلاً تک‌افتادن، تک‌گویی و تکه‌پاره تعریف‌کردن سرگذشت آدمی، بی‌گفتن از آنچه از سر دیگران می‌گذرد، خالی است.

گفت‌وگو با زنان محکوم مالی و وکلایی که در همه این سال‌ها با پرونده‌های آنها سروکار داشته‌اند، نشان می‌دهد بیشتر این زنان، حبس مردان خانواده‌شان را می‌کشند یا حبسی که گاهی چندان هم حقشان نبوده و به ناچار در دام افتاده‌اند.

بررسی‌ها نشان می‌دهد که حبس این زنان چند دلیل عمده دارد؛ تشریک مساعی زنان و مردان برای حل مشکلات مالی و اقتصادی خانواده و بعد در بیشتر موارد، ورود زنان به بازار کار و دردسرهایی به‌واسطه حیله، تقلب و دروغ همسرشان، آن‌هم به بهانه‌های مختلف و خلاف‌واقع مثل گرفتن دسته‌چک برای دادن ودیعه منزل، اجاره مغازه و... که غالباً هم خلاف‌واقع است. گفت‌وگو با 10 نفر از محکومان زن مالی نشان می‌دهد، معمولاً زنان به اصرار شوهر یا مردی از خانواده‌شان، دسته‌چک‌هایی را دریافت می‌کنند و تمام آن را بدون اینکه بدانند چه عواقبی دارد، در اختیار آنها می‌گذارند.

چک‌ها در بازار حراج می‌شود و همین می‌شود بدهکاری به چندین‌نفر، بعد از مدتی. این زنان و تعدادی از وکلا می‌گویند، همسران این زنان معمولاً در ادامه منکر می‌شوند که در این ماجرا دخالتی داشته‌اند، بیرون از زندان به زندگی معمول‌شان می‌رسند و زنان باوجود اینکه بدهی ندارند، مجبور می‌شوند در زندان بمانند. 

وکلایی مثل محمدهادی جعفرپور می‌گویند، دلیل دیگر زندانی‌شدن این زنان، تلاش آنها برای استقلال مالی است. او در سال‌های گذشته زنانی را دیده است که به‌دلیل اختلافات خانوادگی وارد بازار کار شده‌اند، دسته‌چک گرفته‌اند و وقتی چک‌شان برگشت خورده و به زندان افتاده‌اند، همسرشان برای تلافی اختلافات و اینکه تلاش همسران‌شان را برای مستقل‌شدن بی‌ارزش کنند، به آنها کمک نکرده‌اند. 

تعداد زیادی از محکومان مالی هم به‌دلیل فریب مردان بیرون از خانواده و سوءاستفاده آنها از رابطه عاطفی، به زندان می‌افتند. وکلای پرونده‌های مالی می‌گویند که بیرون از خانواده، مردان، این زنان را در دام حقوقی می‌اندازند.

جعفرپور در سال 1400 وکیل پرونده‌ای بود که مرد به زن پیشنهاد داده بود در ازای سرمایه‌گذاری پولهایش در بازار طلا، دسته‌چکی بگیرد و سرمایه را با چک افزایش دهد؛ او به همین شیوه توانسته بود نزدیک به یک‌میلیارد تومان از آن زن ضمانت مالی بگیرد و بعد هم با اجرا گذاشتن همان چک‌ها، او را به زندان انداخته و شرط رضایتش هم این بود که همه آن طلاها را که زن خریده بود، به مرد بدهد. 

فرزانه یک محکوم مالی است

اگر دقیق بخواهی بنویسی، باید بنویسی: زهرا را روز دوازدهم آبان‌ماه سال 95 به زندان بردند. به او «تحصیل مال» زدند. حالا 9 سال است که فرزانه زندانی است. چهار سالش را «یک‌کله» و پشت سر هم زندان بوده و در سال‌های بعدش توانسته مرخصی‌هایی بگیرد و پی بدهکاری‌هایش بدود. 

1

فرزانه و همسرش از 13 سال قبل از 1395، مدیران یک خوابگاه دانشجویی برای دانشجویان شبانه خارجی بودند. همه کارتخوان‌ها به نام فرزانه بود و پول‌هایی که می‌آمد همه به حساب او می‌رفت اما کارت بانکی‌اش همیشه دست همسرش بود.

برای همین هم بود که وقتی به سر همسر فرزانه زد که با همان پول‌ها در کاری دیگر سرمایه‌گذاری کند و بعد ورشکست شد، همه گفتند پول‌ها را به حساب فرزانه ریخته‌اند و حالا هم آن را از او می‌خواهند. همه پول‌ها رفت و فرزانه ماند با یک عالم بدهی. او باید تاوان یک میلیارد و 70 میلیون تومان را می‌داد. آن زمان نداشت و او را به زندان بردند. بعدها توانست با کمک ستاد دیه، همه بدهی را بدهد اما چهار نفر از شکات گفتند خسارت تاخیر پولشان را می‌خواهند. 

«دانشجوهای ساکن خوابگاه، اجاره‌هاشونو به رهن تبدیل کرده بودن، بعد پول رهن‌ها رو همسرم تبدیل به سرمایه‌گذاری کرد، سرمایه‌گذاری ناجوری هم کرد، نتونست، موفق نشد، به هر دلیلی، خودش هم سه میلیارد بدهی بالا آورد و ما از هم جدا شدیم. بعد از سه سال دیدیم شکایت شد که خانم شما بدهکاری، رفتیم دیدیم دستبند زدن و ما رو بردن داخل. بدهی، اول 11 میلیون بود که یک نفر رفته بود شکایت کرده بود. بعد دیدیم همه با متحد شدن، اون سال 250 300 میلیون بدهی بود.

دیگه پول پیش خونه خودم و گوشی و همه چیزو فروختم، ولی نرسید. من بودم و خودم و دو بچه بیچاره و بدبختی که هیچ‌کسی رو نداشتن. فک و فامیل هم زیاد داریم، ولی هیچ‌کس کمکم نکرد. هیچ‌کس کنارم نبود. هنوز که هنوزه خودم دارم جور کارامو می‌کشم، خودم کارامو جمع می‌کنم؛ یعنی اینجوری نیست که فکر کنید کسی رو دارم، پشتوانه‌ام خداست و خودم.»

چرا پرونده‌ات اینقدر طول کشیده؟

«چون وقتی دستت خالیه و صفر هستی، در انجمن‌های حمایتی سلیقه‌ای عمل می‌کنن. من هم اهل کارای خاص نیستم. اینه که فلانی با هفت میلیارد بدهی آزاد شد، فلانی با 13 میلیارد آزاد شد، من با 250 میلیون نتونستم. بعد هم که بهم تحصیل و تعبیه زدن و رسید به یه میلیارد و خرده‌ای. حالا هم 9 ماهه که اومدم مرخصی. غیبت هم کردم اما تونستم کاری پیدا کنم. پرستاری بچه. هرجا رفتم به خاطر سوءسابقه بهم کار ندادن. الان دارم کار می‌کنم و پولامو جمع می‌کنم که بتونم بقیه بدهی رو بدم.»

بچه‌هات چی شدن؟ 

«الان خونه بچه‌هام زندگی می‌کنم. چون نه حسابم بازه، نه می‌تونم وام بگیرم. بچه‌هام هم با بدبختی ازدواج کردن و رفتن و من مونده‌م که گاهی پیش این بچه‌ام و گاهی پیش آن یکی بچه، آواره. اون موقع که زندانی شدم، بچه‌ها 14 و 19 ساله بودن.

2

بچه‌های خیلی از هم‌بندام رو هم به بهزیستی دادن،  خانواده‌هاشون بچه‌هارو گردن نگرفتن. بچه‌‌های من هم خیلی زود به خاطر همین زندانی شدن من، ازدواج کردن، ازدواج‌های ناموفق. بچه‌هایی که توی پر قو بزرگ شده بودن، مجبور شدن برای اینکه تلنگر اجتماعی نخورن، ازدواج کنن تا سقفی بالای سرشون باشه.

اونا آسیب‌هایی دیدن که نباید می‌دیدن. یکی از آسیب‌هاش ازدواج با آدم عوضی و بدردنخور بود. هر دو دخترن. الان یکی شون 29 سالشه و اون یکی 24 سال. وقتی افتادم زندون، دخترم در سالن آرایشی کار می‌کرد و خرج خواهر کوچکشو هم می‌داد. سال اول دختر بزرگم نامزد بود، بعد سال اول تموم نشده بود، دختر کوچکم با یه آدم به دردنخور ازدواج کرد، اونقدر کتک می‌خورد که حد نداشت.

منم توی اولین مرخصی که اومدم ازش حمایت کردم و بعد از شش ماه طلاقشو گرفتم. الان دوباره ازدواج کرده و این بار بد نیست، پارسال بعد از هفت سال ازدواج کرد. من 9 ساله که درگیر پرونده‌ام. پدر و حامی نداشتند که. هیچ حمایتی از جایی نشدیم. خانواده‌های ما هم زندان رفتن رو بد می‌دونن. آن«بد» دانستن هم از هرچیزی بدتر است.»

بقیه هم‌بندی‌هات هم حمایت خانوادگی ندارن؟ 

«معمولاً نه. بیشتر این زن‌ها حبس مردان خونواده رو می‌کشن؛ یعنی همسر و پدر و برادر. همیشه پای یک مرد درمیان است. هرجایی که می‌بینید یک زن آسیب دیده، اول از یک مرد کشیده، بعد یک زن پشت آن بوده. این زن‌ها بیشتر جور شوهر و برادر و دوست‌پسرشونو کشیده‌ن. من کمتر کسی رو دیدم که اختلاس و کلاهبرداری کرده باشه. از 100 نفر، دو نفر بودن که خودشون کلاهبرداری کردن؛ مثلاً خانمی بود که خودش کارمند بانک دوبی بوده و از طریق یک هندی در بانک ملت 860 میلیارد اختلاس کردن.

مدیرعامل بانک ملت دو سال حبس کشیده اما فکر کنم او تا ابد حبس بکشه، 860 میلیارد رو باید بده دیگه.  یک زن دیگه هست که سلطان سکه بوده که با شوهرش کار کرده، خودشان اعدامی بودن، الان شدند ابد. شوهرش توی اوینه و خودش قرچک ورامین. یک زن دیگر هست، که کارمند ارتباطات همراه اول بوده، با مردی ازدواج می‌کنه که اختلاسگر بوده و از حساب‌های زنش استفاده کرده.

حدود 100 میلیارد جابه‌جا کرده و بعد خودش رو با گاز هلیوم کشته. آن زن هم سه سال زندانی کشید و بعد ثابت کرد که خیلی جاها نبوده؛ چون پسره از سال‌ها پیش خلافکار بوده و خودش خودکشی کرد و این زن رو به دردسر انداخت. خیلی اختلاس‌های بزرگ داشتیم. بیشتر این زن‌ها هم وقتی میفتن زندون، شوهراشون طلاقشون میدن.  فکر کنم از هر 10 زن، هفت نفرشون به خاطر اینکه زندون افتادن، یا طلاق گرفتن یا طلاقشون دادن.» 

ییشترین مشکل زنان محکوم مالی چیه؟

«ببین اگه مردا زندانی بشن، انقدر از طرف خانواده بهشون فشار نمیاد که به زن‌ها میاد.میگن زندون برای مرده، نه زن. بیشتر این زن‌ها خرجی ندارن. من خودم کسی بودم که خرجی نداشتم و بافتنی می‌کردم و خرج خودمو درمی‌آوردم. واقعاً نداشتم.

102

خانواده من رو حمایت نمی‌کرد، چون رفته بودم زندان. مادرم اولین نفری بود که گفت برو اونجا ادب شو. توی سن 45 سالگی می‌خواست منو ادب کنه. همه‌ش از سر نداریه دیگه. طرف می‌خواسته دخترشو شوهر بده ولی پول نداشته جهیزیه بده، یک جا سفته گذاشته و پول گرفته.

فکر می‌کرده کار کنه، میتونه پسش بده اما نتونسته و افتاده زندون. اونقدر زندونی بابت 50 میلیون، 30 میلیون، 20 میلیون داشتیم. یکی می‌خواسته جهیزیه بخره، یکی می‌خواسته حلقه بخره، یکی سفته گذاشته بوده ولی نتونسته بود پول رو برگردونه و به زندان افتاده. شوهرها هم عرضه نداشتن که اونارو بکشن بیرون، صبر می‌کردن که خیرین کمک کنن.» 

 از سال 95 تا الان، فکر می‌کنی اوضاع اقتصادی باعث شده زندانی‌ها زن با هر محکومیتی، بیشتر شده باشن؟

«بله خیلی. تعداد خیلی بیشتر شده. سالی که من رفتم زندون، 600 نفر بودیم، سال بعد 900 نفر شدیم، سال بعد 1400 نفر، سال بعد 1600 نفر شد. تا جایی که من بودم اینطوری شد. زندان زیر هزار نفر نمیشه.»

مائده، یگانه، فرخنده و مهدیه چند محکوم مالی‌اند

مائده 35 ساله بود که به زندان افتاد. زندانِ مشهد. شوهرش یک سال قبل، برایش دسته چک گرفته و یادش داده بود چطور آنها را بنویسد. بعد همان چک‌ها را برگشت زد و با زن جوانتری فرار کرد. 

داستان یگانه هم مشابه بود. او یک زن خانه‌دار بود که همسرش به نامش دسته چک گرفت، در کسب و کارش چک بی‌محل کشید و بعد، یگانه را به زندان بردند. زندان سپیدار اهواز.

4

فرخنده و مهدیه هم گرفتار همین مشکل بودند و حالا توانسته‌اند «رای باز» شوند تا شاید بتوانند بدهی‌شان را بدهند. «رای باز»، امکانی است که به بعضی محکومان می‌دهند. «اگر یک‌ششم محکومیت را بگذرانی، می‌توانی رای باز شوی.» این را یک زن زندانی قدیمی می‌گوید. شراره می‌گوید اخیراً این امکان را به محکومان مالی هم می‌دهند. «خب وقتی محکوم مالی، بیرون است می‌رود کار می‌کند، با شاکی صحبت می‌کند. خیلی از این زنها چون در زندان دسترسی به شاکی‌هایشان ندارند.

عموماً شکات جواب تلفن‌شان را نمی‌دهند. کاش زندان حمایتی کند و شاکی‌های آنها را صدا کند به شورای حل اختلاف. این شورا صحبت کند با شاکی‌ها، رضایت بدهند پابندی شوند، شاید بتوانند بیرون بیایند، درآمدی پیدا کنند و بتوانند بدهی‌شان را بدهند. این البته بدی‌های خودش را هم دارد. آنقدر بیگاری از رای بازها می‌کشند. صبح از 7 تا 5 عصر باید بروند، خسته و خمیر می‌رسند خانه، وقت ندارند که بروند کار دیگری کنند بدهی‌شان را بدهند. دو میلیون تومان هم حقوق می‌دهند بهشان.

از نظرم باید زمان کاری‌شان کم شود به شرطی که بتوانند شاکی‌شان را راضی کنند. خیلی از این زنان چون پول رفت و آمد به محل کارشان را ندارند، برمی‌گردند زندان. رای باز شدن با نظر قاضی است. قبلاً برای مالی‌ها خیلی کم داشتیم ولی الان می‌گویند به شرط اینکه رضایت شاکی را بیاوری. رای بازی برای موادی‌ها زیاد است چون شاکی خصوصی ندارند.» 

شراره می‌گوید از زمان پاندمی کرونا به بعد، شکست در کسب و کار و زندانی شدن زنان بیشتر شد و بعد از آن تورم و افزایش شکست‌های مالی: «یکی بود غذای خانگی زده بود با کلی چک و سفته، خب در کرونا کسی از بیرون غذا نمی‌خرید و افتاد زندان اما به تازگی آزاد شد. الان کلاهبردارها تعدادشان با محکومان مالی در زندان قرچک تقریباً یکسان است. قبلاً یک سالن محکومان مالی داشتیم، الان دو تا داریم.

این نشان می‌دهد وضعیت اقتصادی آنقدر بد شده که تعدادشان زیادتر شده. الان دلار که کشیده بالا، بیشتر هم شده بدهی‌شان. برای اینها تاخیر و تعبیه حساب می‌کنند؛ یعنی بهره بدهی را رویش می‌کشند. مثلاً می‌گویند تو دو سال پیش بدهی‌ات این قدر بوده، با پول امروز می‌‌شود آ به اضافه 10. خب وقتی زندانی داخل زندان است، چطور برود کار کند بتواند بدهی‌اش را صاف کند.

کاش قضات همکاری بیشتری می‌کردند و به آنها پابند بدهند تا بروند کار کنند و بدهی‌شان را بدهند. زندانی مالی هر روزی که در زندان است به بدهی‌اش اضافه می‌شود. خودش داخل است بیرون هم کسی را ندارد که حمایتش کنند. قضات می‌گویند ما می‌خواهیم پابند بدهیم اما شاکی‌ها راضی نمی‌شوند. در حالی که اگر این زندانیان بیرون باشند حداقل می‌توانند کار کنند بدهی خود آنها را بدهند.»

وب گردی

پیشنهادی باخبر