امروز با سعدی: به عشق روی تو گفتم که جان برافشانم

امروز با سعدی: به عشق روی تو گفتم که جان برافشانم

گرم قبول کنی ور برانی از بر خویش
نگردم از تو و گر خود فدا کنم سر خویش

تو دانی ار بنوازی و گر بیندازی
چنان که در دلت آید به رای انور خویش

نظر به جانب ما گرچه منت است و ثواب
غلام خویش همی‌پروری و چاکر خویش

اگر برابر خویشم به حکم نگذاری
خیال روی تو نگذارم از برابر خویش

مرا نصیحت بیگانه منفعت نکند
که راضیم که قفا بینم از ستمگر خویش

حدیث صبر من از روی تو همان مثل است
که صبر طفل به شیر از کنار مادر خویش

رواست گر همه خلق از نظر بیندازی
که هیچ خلق نبینی به حسن و منظر خویش

به عشق روی تو گفتم که جان برافشانم
زهی خیال که من کرده‌ام مصور خویش

چه بر سر آید از این شوق غالبم دانی
همانچه مورچه را بر سر آمد از پر خویش

پربیننده ترین پست همین یک ساعت اخیر
برچسب ها: شعر ، سعدی ، شعر روز

پیشنهادی باخبر