وقتی نوجوان و جوان ایرانی روایت خودش را از آیین‌های باستانی، کریسمس و ولنتاین می‌سازد

وقتی نوجوان و جوان ایرانی روایت خودش را از آیین‌های باستانی، کریسمس و ولنتاین می‌سازد

دانشیار پژوهشکده مردم‌شناسی پژوهشگاه میراث فرهنگی با اشاره به مفاهیم «عدالت میراثی» و «افسون‌زدایی نوجوانانه» گفت: نادیده‌گرفتن صدا و تجربه نسل‌های جوان می‌تواند به «شکاف فرهنگی» منجر شود. او تأکید کرد جوانان با بازخوانی آیین‌هایی مانند چهارشنبه‌سوری، ولنتاین و کریسمس، روایت‌های تازه‌ای از میراث فرهنگی می‌سازند و در واقعیت به «انکار فرهنگی» پاسخ می‌دهند.

در سال‌های اخیر، میراث فرهنگی دیگر صرفاً عرصه‌ای متعلق به گذشته یا حافظه تاریخی نبوده، بلکه به میدان کنش اجتماعی نسل‌های جدید تبدیل شده است؛ نسلی که با نگاهی انتقادی و خلاق، به بازخوانی آیین‌ها، نمادها و روایت‌های تاریخی می‌پردازد.

ایسنا برای واکاوی نسبتْ میان فرهنگ جوانان و میراث فرهنگی در ایران معاصر، نسبتی که در آن، آیین‌هایی چون چهارشنبه‌سوری، و دیگر جشن‌های باستانی چون یلدا، سده و مهرگان، نمادهایی چون اسطوره‌ها و شخصیت‌های تاریخی، و فضاهای شهری، که به میدان بازتولید معنا بدل شده‌اند، و فرهنگ‌های دیگری همچون جشن کریسمس و ولنتاین که به زندگی ایرانی وارد شده‌اند، با علیرضا حسن‌زاده، دانشیار پژوهشکده مردم‌شناسی پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری، که در این زمینه به پژوهش پرداخته است، گفت‌وگو کرد که در ادامه می‌خوانید: 

در ابتدای این بحث، «فرهنگ جوانان» را چگونه می‌توان تعریف کرد؟

این مفهومی است که حدودا بعد از جنگ جهانی دوم ظهور یافت و برای توصیف ظهور تفاوت‌های فرهنگی و عمدتا ظاهری جوانان به‌کار رفت. این تفاوت‌ها مثل لباس و آرایش متفاوت هیپی‌ها و موسیقی متفاوت مثل جاز یا فرهنگ هواداری به‌ویژه فوتبال، ابتدا برچسب «انحراف از سوی فرهنگ رسمی و مراجع مربوط به آن» خورد، اما به‌مرور از طریق مطالعات جامعه‌شناسی، مردم‌شناسی، مطالعات فرهنگی، روان‌شناسی اجتماعی و… جامعه غرب متوجه شد که نمی‌تواند این تفاوت‌ها در درک جهان و سبک زندگی را با برچسب انحراف، گونه‌ای بیماری اجتماعی تلقی کند. این بود که اصطلاح «فرهنگ جوانان» ظهور کرد تا این تفاوت‌ها را به‌شکلی علمی و نه احساسی و ایدئولوژیک مورد خوانش قرار دهد.

مهم‌ترین رهیافت این نگاه جدید این بود که گروه‌هایی چون جوانان سعی می‌کنند از طریق تفاوت‌های فرهنگی خود را از سایر گروه‌های اجتماعی متفاوت سازند؛ چرا که تعریف هویت متفاوت وابسته به مرزهای فرهنگی است که یک گروه از منظر مردم‌شناسی و جامعه‌شناسی ترسیم می‌کند. این مرزها به‌ معنی واگرایی نیست؛ چرا که شباهت‌ها بسیار بیشتر از تفاوت‌ها است و تفاوت‌ها در بردارنده یک خوانش متفاوت از یک متن واحدند. به زبان دیگر ما یک سپهر ایرانی (سپهر فرهنگ و تمدن ایرانی) داریم و بعد افق‌های متنوعی با توجه به اصل چندصدایی و تنوع فرهنگی در این سپهر وجود دارد که مانند فرهنگ جوانان، فرهنگ زنان و… . 

برای مثال بزرگسالان ممکن است که آیین‌های نوروزی را که نماد نظم است، بیش از آیین‌های چهارشنبه‌سوری که نماد بی‌نظمی پیش از سال جدید یا همان نوروز است، دوست داشته باشند (در این مورد رجوع کنید به کتاب وضع آیینی و وضع هنجاری، دانشگاه آمستردام، ۲۰۱۳). یا آیین روز عشق یا همان ولنتاین بیشتر مورد توجه جوانان قرار گیرد تا بزرگسالان.  

مردم‌شناسان و جامعه‌شناسان به ویژگی‌هایی به‌عنوان ویژگی‌های «فرهنگ جوانان» دست یافتند؛ هیجان‌گرایی، ریسک گرایی یا همان لذت بردن از ریسک، تمایل به شادمانی، بیان احساسی، اهمیت بدن و بازنمایی آن، کوشش در متفاوت بودن، تولید گفتمان‌های جایگزین و متفاوت از جریان غالب گفتمانی جامعه در دل فرهنگ رسمی، بیان و عاملیت نمادین، آیین‌های بدنی گذار، تفاوت‌های ظاهری در پوشاک آرایش و… . 

وقتی همه این ویژگی‌ها را کنار هم می‌گذارید، در تمام جهان وجوه مشترکی از عاملیت و تولید معانی اجتماعی و نمادین را پیدا می‌کنید ‌که مختص «فرهنگ جوانان» است. حال با توجه به بستر جامعه بیان آن‌ها متفاوت است. به‌مرور و البته تقریبا همزمان اصطلاحات دیگری هم مورد استفاده قرار گرفت تا این تفاوت‌های فرهنگی را در جامعه بهتر بیان کند، مانند فرهنگ کودکان و فرهنگ جوانان.

این به‌رسمیت شناختن فرهنگ‌های یاد شده اگرچه در جهان و از جمله ایران به این راحتی‌ها نبوده است، اما با ظهور ادبیات و سینمای خاص این گروه‌ها همراه شد، مانند رمان نوجوان و ادبیات کودک. در سطح جهان تولید فیلم‌ها و سریال‌هایی مثل هری‌پاتر، هابیت، ارباب حلقه‌ها و ونزدی نشان دهنده قبول و مشروعیت و محبوبیت این فرهنگ‌ها است به‌گونه‌ای که ما با گسترش ارزش‌های «فرهنگ جوانان» به‌عنوان گونه‌ای از زیست‌جهان جذاب به سمت رده‌های سنی بالاتر مواجه شدیم. یعنی حال بزرگسالان و حتی پیران و کهنسالانی که می‌خواستند یا می‌خواهند مثل جوانان زندگی کنند و یادی از جوانی کنند، سبک زندگی و نرم‌های متفاوت آنان را انتخاب می‌کنند مانند شلوار لی پوشیدن یک مرد میانسال ۵۰ ساله.  

پس جوانی یک ارزش شد. در ایران اتفاق جالبی افتاد که من آن را در کتاب «کودکان و قصه‌های پریان» توضیح داده‌ام. به‌نظر من این اتفاق، گسترش دامنه «فرهنگ نوجوانان/ نوجوانی» به دو سوی خود است؛ کودکی و جوانی ـ بزرگسالی. کاهش فاصله سنی کودکی و نوجوانی. یعنی ما به‌دلیل سیاست‌های فرهنگی چند دهه اخیر که به شدت ساختارگرا و کنترل‌گراست، با نوجوانانه شدن کودکی و بزرگسالی مواجه هستیم که مهمترین ویژگی آن  باژگونه‌خوانی متن‌های رسمی و فرهنگ رسمی و نمادهای آن است. یعنی «فرهنگ نوجوانان» و به پیروی از آن فرهنگ غیررسمی ما دائم نعل وارونه به هر آن چیزی می‌زند که رنگ و بوی دولتی و رسمی داشته باشد. عاملیتی که می‌توان آن را افسون‌زدایی و اسطوره‌زدایی نوجوانانه و میان‌نسلی از فرهنگ رسمی دانست. کنشی کاملا انتقادی که سعی در خلق فضا و فرهنگ غیررسمی بدون کنترل یا با کنترل کمتر دولت دارد. من به این افسون‌زدایی نام «افسون‌زدایی نوجوانانه» و با توجه به گسترش فرهنگ نوجوانی به دامنه‌های سنی دیگر «افسون‌زدایی میان‌نسلی» داده‌ام. در سطح جهان فرهنگ جوانان ادبیات و هنر خود را دارد مثل راک و پانک، کی‌پاپ، نسل بیت، هیپ‌هاپ و ادبیات گاتیک مثل رمان‌ها یا فیلم‌های وحشت و غیره.

به چه دلایلی این رویداد، در قالب نوعی باژگونه‌خوانی از فرهنگ رسمی به‌مثابه یک متن، شکل گرفت؟

من به‌تفصیل با اشاره به افق انتظار نوجوانانی که «نسل زد» هستند و با آن‌ها گفت‌وگو کرده بودم، در کتاب کودکان و قصه‌های پریان و چند مقاله  توضیح داده‌ام. فرهنگ دارای دو قطب است، قطب هنجاری و قطب هیجانی. اگر دخالت یا کنترل دولتی میان این دو قطب یک بالانس یا تعادل ایجاد نکند، عملا جامعه و به‌ویژه «فرهنگ جوانان» به سمت قطب هیجانی و احساسی یا بدنی می‌رود. مثلا اگر سیاست‌گذاری موجود در جامعه با فشار بر روی ظهور یا عاملیت در حوزه هیجانی و بدنی و محدود کردن آن همراه باشد، پاسخ فرهنگ نوجوانان/جوانان و در نمونه ایران پاسخ میان‌نسلی حرکت به سمت قطب هیجانی خواهد بود، بهترین مثال «چهارشنبه سوری» است که از دهه ۶۰ درباره آن سخت‌گیری‌ها و کنترل‌های ساختاری ظهور کرد که نتیجه چه شد؟

«چهارشنبه‌سوری» امروز با وارونگی نمادین در اوج خود که در تاریخ آیین‌های ایرانی مسبوق به سابقه نیست، «چهارشنبه‌سوری» از افق روستایی خود جدا و به افق شهری و فرهنگ جوانان پیوند خورد. چون اولا نماد بی‌نظمی پیش از آغاز نظم نوروزی بود (رجوع کنید به کتاب انگلیسی وضع آیینی و وضع هنجاری، حسن‌زاده علیرضا، انتشارات دانشگاه آمستردام ۲۰۱۳) و دوما بستر مناسب در حوزه عمومی و سوما گستره غنی و وسیع نمادین آن با عنصر زندگی‌بخش، هیجانی و شادی‌آفرین یعنی آتش مربوط است.

در این منظر از باززایی آیین از سوی جوانان و نوجوانان، صدا و رنگ به‌عنوان نشانه‌های زندگی در برابر تک‌رنگی و سکوت به اوج خود می‌رسد. پس با عاملیت فرهنگ جوانان/نوجوانان،   «چهارشنبه‌سوری» کاملا کارناوالی شد، کامل‌ترین آیین کارناوالی ایران در طی تاریخ. آیینی که نوجوانان و جوانان ایرانی آن را از مالکیت بزرگسالان در آورده و از آن خود کردند و آن را بازآفرینی و خلق دوباره کردند. یکی از چندصدایی‌ترین آیین‌های ایرانی که در آن جوش و خروش نمادین جوانان و نوجوانان ایرانی برای شنیده شدن صدای آنان از سوی نهادهای مرجع به گوش می‌رسد: «مطالبه و تمنای شادی و حرکت و زندگی». 

این درست در نقطه مقابل گفتمان محافظه‌کارانه، بدن هراسی، شادی هراسی و حرکت هراسی است. روایت جدید «چهارشنبه‌سوری» اوج هیجان و به‌نوعی طغیانی هیجانی در برابر قطب هنجاری است. اصولا ساختاری شدن مضاعف با خود ضدِ ساختارگرایی شدن مضاعف را به همراه دارد که فاصله فرهنگ رسمی و نماد آن دولت را از فرهنگ غیر رسمی یعنی مردم و در اینجا نوجوانان و جوانان زیاد می‌کند. اتفاق جالب حتی چیزی است که من با الهام و استمداد از فیلسوف بزرگ ایران که در اوج جوانی هم از دنیا رفت، فیلسوف جوان شهید سهروردی، آن را «عقل سرخ مدرن جوانان در ایران» می‌نامم؛ یعنی عقلی که به تعبیر عطار محافظه‌کار نیست بلکه مخالف‌خوان در برابر فرهنگ رسمی و استدلال‌های هنجاری و عقلانی آن است.

یعنی استدلال متفاوتی دارد. در اینجا منظورم از سرخ، رنگ شادی هیجان و چهارشنبه‌سوری است (در مورد جنس این عقل وارونه با توجه به آثار عطار رجوع کنید به کتاب افسانه زندگان ۱۳۸۱). یعنی عقل گرم، عقل عاشق، عقل زندگی، عقل حرکت، عقل چند صدایی. به‌هر حال، خوشبختانه تا حدی این نکته کارشناسی امسال که «فرهنگ جوانان»، «فرهنگ منحرف» نیست، در حوزه‌هایی چون فوتبال مورد توجه قرار گرفت. من در مقاله‌ای با نام فوتبال و فردیت فرهنگ‌ها این موضوع را مطرح کردم که از قضا در سال ۱۳۸۲ به‌عنوان مقاله پژوهشی برتر از سوی وزارت فرهنگ و ارشاد انتخاب شد.

اجازه بفرمایید به بحث درباره نسبت میان جوانان و نوجوانان با میراث فرهنگی بپردازیم. آیا مباحثی که پیش‌تر مطرح فرمودید، در خصوص این رابطه نیز صادق است؟

پاسخ روشن است، کاملا همین‌طور است. فشارهای هنجاری زیاد یعنی همان «چه باید کرد و چه نباید کردها» اصطلاحا «Ought to do or ought not to do» به ظهور یک فرهنگ نقادانه و اعتراضی می‌انجامد. اعتراض و واکنش از طریق پوشش آرایش، شکل مصرف انتخاب موسیقی، گروه‌های مرجع فرهنگی و اجتماعی و ... این طبیعی است، چون جریان زندگی، جریانی رها است و در صورتی که با مانعی رو به رو شود، تلاش خود برای زنده ماندن را به شکل زیرزمینی در برابر نرم‌ها و کنترل رسمی و حداکثری آغاز می‌کند. مثال بارز آن عشق است، اگر عشق انکار شود، والنتاین تبدیل به آیین جوانان می‌شود، مثال آن «فرهنگ شادمانی» و شادی زیستی است که اگر فضایی برای ظهور پیدا نکند، به «چهارشنبه‌سوری» کارناوالی سرشار از المان‌های هیجانی تبدیل می‌شود؛ وارونه‌سازی نمادهای نظم به‌طور موقت. مثال آن رجوع به آیین‌های شاد چون مهرگان، سده، یلدا و زنده شدن و اهمیت یافتن بیشتر این آیین‌های شادی‌بخش است. باستان‌گرایی ایرانی در برابر نادیده ماندن تاریخ باستان ایران‌ حتی ظهور هالووین به‌ویژه در قالب کیک هالووین.

اما اصرار بر ساختاری کردن مضاعف سیاست‌گذاری فرهنگی باعث شده که ما حال فراتر از زمان آستانه‌ای و کارناوالی مثلا «چهارشنبه‌سوری» با کنش نقادانه وارونه خوانی فرهنگ رسمی مواجه هستیم. این وارونه‌خوانی البته با مفاهیمی چون «فولک جاستیس» و «هرتیج جاستیس» قابل فهم است؛ یعنی بروز فرهنگ و بیان‌های فرهنگی به‌گونه‌ای که دال‌های غایب را که در فضای رسمی اجازه ظهور و تنفس ندارند به فضای گفتمانی غیررسمی از جمله «فرهنگ جوانان و نوجوانان» فرا خوانده و دعوت می‌کند. مانند فرهنگ ایران باستان که به شدت با بیان‌های هیجانی و احساسی مورد ستایش قرار می‌گیرد. امسال به‌طور شگفت‌انگیزی با ترکیب دو افق فرهنگی زنان و جوانان و ایران باستان در روز بزرگداشت «کوروش بزرگ» در فضای مجازی و اینستاگرام مواجه شدیم. اصولا حیطه دال‌های غایب در فرهنگ رسمی و دولتی فضایی گفتمانی را شکل می‌دهد که در آن تفاوت‌های هویتی با خوانشی انتقادی بیان می‌شود.

در این حالت است که مثلا «عقد آریایی» یا «سوگ آریایی» به‌عنوان یک عنصر میان‌نسلی هم قابل فهم و توجیه است.

انکار یک دوره در بیان‌های فرهنگ رسمی بلافاصله در فرهنگ غیر رسمی با بیانی احساسی، هیجانی و بدنمند جبران می‌شود و این‌ همان چیزی است که به آن «عدالت فولک» و «عدالت میراثی» در فضای فرهنگ غیررسمی هم می‌توان گفت. مثال بارز و اخیر آن نوع برخورد جامعه و از جمله «فرهنگ جوانان» با برنامه «بازمانده» است که با توهین به نمادهای ایران باستان چون شیردال‌های هخامنشی در تخت جمشید و پرچم درفش کاویانی همراه بود. «فرهنگ جوانان و نوجوانان» به شدت نسبت به انکار شدن خود یا بخشی از فرهنگ ایران از سوی فرهنگ رسمی حساس است و بلافاصله به آن پاسخ می‌دهد.

در حال حاضر در ایران و  در جهان می‌توان مدعی شد که به نسبت گذشته نوجوانان و جوانان و حتی کودکان دیگر گروه‌های خاموش و بی‌صدا نیستند. آنان صدای خود را به گوش می‌رسانند که صدایی نقادانه است. این به معنی کاهش خشونت علیه جوانان و نوجوانان و ...در سطح جهان نیست اما اکنون صداهای آنان بیشتر شنیده می‌شود. در ایران نوجوانان و جوانان تمایل خود را برای تولید و تالیف کلان‌روایت‌هایی مثل هویت ملی البته با تحریر و خوانشی هیجانی و احساسی و همان عقلانیت انتقادی جوانانه که من نام «عقل سرخ» به آن دادم، نشان داده‌اند و اکنون همانطور که زنان ایرانی قدرت فرهنگی و گفتمانی خود را در تولید روایت ایرانی بودن و هویت و تاریخ ایران نشان داده‌اند، جوانان و نوجوانان ایرانی نیز این کار را انجام داده‌اند.

توجه گسترده به فرهنگ ایران باستان و مظاهر او چون سده، مهرگان و تیرگان وحتی خوانش میان‌نشانه‌ای و بین‌متنی عناصری چون «مرغ هما» این موضوع را نشان می‌دهد. ترکیب دو بازار سرخ «کریسمس» و «یلدا» این امر را نشان می‌دهد. می‌خواهم شما را به نظریه «زیمل» ارجاع دهم البته با تفسیر خاصی که از آن دارم، بلوغ و کمال فرم در استقلال و یا تمایل آن به استقلال و خلق معنا و فرم جدید است.

این یک اصل جهانی و قانون حیات اجتماعی است که در فرهنگ جوانان و نوجوانان ایرانی هم دیده می‌شود، میل و اراده برای خلق معنا و گفتمان‌های متفاوت و مستقل از بزرگسالان. در کودکان و قصه‌های پریان گفته‌ام، نوجوان ایرانی می‌گوید: من «نه» می‌گویم پس هستم. کم و بیش در سایر نقاط جهان هم همین‌طور است.

تا چه حد سیاست‌گذاری‌های فرهنگی در زمینه جوانان و نوجوانان و نیاز به بازبینی دارد؟ ‌

یکی از بحران‌های جدی در جامعه ما به‌ویژه نهادهای رسمی تعریف فرهنگ شادمانی و رابطه آن با جلوه‌های بدنی شادی است. شادی که فقط در روح متجلی نمی‌شود، ظهور و تجلیات بدنی هم دارد. فرصت و فضا در حوزه عمومی و در شهر تا چه حد برای جوانان و نوجوانان و کودکان فراهم است؟ تا چه حد این فرصت‌ها از لحاظ قشربندی اجتماعی و اقتصادی و جغرافیایی در ایران عادلانه توزیع شده است؟ اقتصاد فرهنگ تا چه حد در حوزه جوانان و نوجوانان و کودکان ایرانی قدرتمند و پر بنیه است و عدالت اقتصادی در تخصیص بودجه به اقتصاد فرهنگ با تمرکز بر افق انتظارو مطالبات کودکان و نوجوانان تحقق یافته است؟

اولا باید به این پرسش‌های مهم پاسخ داد، دوما من زمانی در سال ۱۳۸۱ در مقاله‌ای در مقایسه رفتارهای آیینی موجود در چهارشنبه‌سوری و فوتبال ملی سیاست‌گذران فرهنگی و اجتماعی کشور را دعوت کردم، از نهادهای رسمی و سیاست‌گذار جامعه که از کاربرد اصطلاح ضدِ فرهنگ برای جوانان پرهیز کنند و فرهنگ یا خرده فرهنگ جوانان و نوجوانان را بپذیرند؛ یعنی در برابر تفاوت‌های فرهنگی چون پوشش و سبک زندگی و میل به شادمانی با مدارا و رواداری حداکثری برخورد کنند. نخست این‌که نیاز جدی ما سیاست‌گذاری مدارا در برابر فرهنگ نوجوانان و جوانان است که این خود از فاصله میان دو قطب هنجاری و هیجانی می‌کاهد.

دوم، اهمیت دادن به ارزش‌های «فرهنگ جوانان» مثل تمایل به شادی به ارزش‌های بدنی به ریسک به ورزش به عواطف و هیجان حتی میل به خطر که باید مدیریت شود. سوم مشارکت دادن آنان در تعریف کلان‌روایت‌هایی چون هویت ملی. از سوی دیگر این نوجوانان و جوانان که فقط در شهرهایی مثل تهران و شیراز و اصفهان زندگی نمی‌کنند، عدالت و برابری فرصت و شادمانی برای همه باید فراهم شود. پاشنه آشیل سیاست‌گذاری در قبال «فرهنگ جوانان» انکار آنان و سعی در عاملیت‌زدایی از آنان و فقدان مدارا است که تمایل آنان را برای ترسیم مرزهای پر رنگ‌تر از فرهنگ رسمی ترغیب می‌کند.

اما سوال این است تا چه حد، اولا روایت جوانان و نوجوانان از میراث فرهنگی و ملی در جامعه ما وجود دارد و بستری برای ظهور پیدا می‌کند؟ دوما، آیا چیدمان فضای شهری ما نشانه‌ها و نمادهایی از روایت کودکان و نوجوانان و جوانان در فضای عمومی دارد؟ سوما، آیا تخصیص بودجه کافی به نیازهای آموزشی فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی نوجوانان و جوانان انجام شده است؟   

در بخش اول فرصت چندانی دیده نمی‌شود و بیشتر علایق آنان در فضای مجازی متجلی است. دوم در کتاب کودکان و قصه‌های پریان(چتر فیروزه ۱۴۰۳) انواع پیشنهادات میراثی در حوزه کالاهای فرهنگی و چیدمان فضا و حوزه عمومی مطرح شده است که با وجود تلاشم برای برانگیختن توجه به این پیشنهادات اتفاقی نیفتاد. مثلا باید صحنه‌هایی از قصه‌های پریان معروف ایران در فضاهای عمومی به نمایش درآید، به‌صورت عروسک و مجسمه. می‌توان پوشاک بر اساس قصه‌های پریان ایرانی تولید کرد. حتی کیک پریان برای جشن تولدها. آنجا این‌ها را توضیح داده‌ام‌ که البته مربوط به حوزه کودکان است. می‌توان تندیس نوجوانان و جوانان تاریخ حماسی و اساطیری‌مان را چون «بستور» به نمایش درآوریم. این پیشنهادات در حد پیشنهادات باقی می‌ماند و حیف از کتاب‌هایی که با هزینه شخصی‌ام از کتاب کودکان و قصه‌های پریان برای چند مدیر فرستادم.

بنابراین فضای شهری از منظر نمادین فقط متعلق به بزرگسالان نیست به کودکان و نوجوانان و جوانان هم تعلق دارد و میراث فرهنگی، بستر مناسبی برای شکل دادن به گفتمان فضای نمادین جوانان در دل شهر است. در اینجا بحث دیگری مطرح است و آن عدالت بازنمودی در بازنمایی هویت در جامعه ماست که مسلما کودکان و نوجوانان و جوانان باید از آن سهمی داشته باشند.

جشنواره‌ها و جوایز و فستیوال‌های جوانان در شهرهای ما جایش خالی است، فستیوال‌ها و جوایز و جشنواره‌هایی با الهام از میراث فرهنگی. برای مثال، آیین تیرگان و وارداوار آیین جشن آب و شاد است یا جشنواره مهرگان و جشن محصول که می‌تواند بنیانی جوانانه بگیرد یا هفته میراث فرهنگی که می‌توان در آن روایت نوجوانان و کودکان و جوانان ایرانی را از میراث فرهنگی برجسته کرد یا جشن سده و تیرگان که شاد هستند.

 بنابراین راهکارهای لازم این‌ها هستند:

پذیرش فرهنگ کودکان نوجوانان و جوانان، پذیرش ارزش غایی شادی و شادی زیستی، پذیرش جایگاه بدن به عنوان یک عنصر هویتی در فرهنگ کودکان نوجوانان و جوانان، پذیرش عدالت بازنمودی و نمادین،  پذیرش عدالت جغرافیایی و طبقاتی برای همه گروه‌های کودکان نوجوانان و جوانان در همه ایران، ایجاد فرهنگ هیجان ایمن، عدالت و برابری فضا با اصل توجه به کودکان، نوجوانان و جوانان، توجه به کالاهای فرهنگی به‌عنوان کالاهای هویت‌ساز که در گذار از کودکی به نوجوانی و از نوجوانی به جوانی و از جوانی به بزرگسالی مهم هستند، عدالت جنسی در توجه به فرهنگ کودکان نوجوانان و جوانان، رصد افق انتظار کودکان نوجوانان و جوانان ایرانی در سراسر کشور، امکان تولید کلان‌روایت ملی از سوی آنان، توجه به فرهنگ دیجیتال و توجه به گفت‌وگوی میان‌نسلی.  

چه تفاوتی میان خرده فرهنگ و فرهنگ جوانان است؟  

خرده فرهنگ بیشتر یک گفتمان آلترناتیو را نمایندگی می‌کند و فرهنگ به پذیرش آن در نزد گروه‌های مرجع جامعه باز می‌گردد. خرده‌فرهنگ حالتی انتقادی را در بر دارد و چون هنوز پذیرفته نشده گفتمان غالب نیست.

آیا در حوزه میراث فرهنگی به جوانان توجه شده است؟

در حوزه اقتصاد فرهنگ فکر نمی‌کنم چندان توجه گسترده‌ای را بتوان رصد کرد، یعنی تولید فیلم و انیمیشن با توجه به افق انتظار جوانان و نوجوانان از جمله در حوزه تولید فیلم درباره ایران باستان و شخصیت‌های کودک، نوجوان یا جوان جذاب آن مثل بستور و گردآفرید و ... 

ملی‌گرایی و باستان‌گرایی دو ویژگی از ویژگی‌های فرهنگ جوانان و نوجوانان در ایران است و افق انتظار آنان بر این پایه شکل گرفته است. الان نوجوانان ایرانی مثلا به انیمه‌های ژاپنی و کره‌ای یا کی‌پاپ یعنی موسیقی کره‌ای علاقه یافته‌اند. البته فرهنگ جوانان و نوجوانان در همه جای دنیا گرایش‌های جهانی هم دارد. یا لبوبو، که خود ریشه در فرهنگ آفریقایی دارد و یک کالای گذار فرهنگی است.

متاسفانه به کالاهای فرهنگی فرهنگ نوجوانان و جوانان توجه زیادی نمی‌شود. برخی از این کالاها در واقع کالاهای گذار یعنی آسیب‌گذار هستند. متاسفانه با وجود بحث درباره کالاهای گذار در ایران توجهی به آن در سیاست‌گذاری نشده است. خب یک دلیلش فقدان سواد میراثی کسانی است که درکی از مفهوم کالاهای گذر  ندارند. البته چیزهایی گاه ساخته می‌شود اما بدون مطالعه افق انتظار نوجوانان و جوانان ایرانی. انگار سازندگان برای نوجوانی و جوانی خود و دل خودشان فیلم تولید می‌کنند. گفت‌وگوهای شهری می‌تواند فضا و فرصتی را برای شنیدن صدای کودکان و نوجوانان در بر داشته باشد.

یکی از مهم‌ترین کارها رصد افق انتظار کودکان نوجوانان و جوانان است. یک زمانی کارهای خوبی شد، مثل پروژه رمان نوجوان که ناتمام ماند. من به بحث درباره این پروژه در کتاب کودکان و قصه‌های پریان پرداخته. ام. خب فکر کنم باید خیلی از آیین‌نامه‌های فرهنگی و آموزشی ما با توجه به فرهنگ جوانان و نوجوانان و کودکان بر پایه ارزش‌های غایی مثل حق شادی و شادی زیستی بازنویسی شود و این، تحرک ویژگی مهم فرهنگ جوانان و نوجوانان است. حرکت‌گرایی فرهنگ جوانان و نوجوانان و عدالت بازنمودی و بازنمایی بدنی شادمانی در نزد نوجوانان و جوانان باید مورد توجه باشد.

پیشنهاد برای سیاست‌گذاری در عرصه میراث فرهنگی و جوانان چیست؟

پویایی بیشتر اقتصاد میراث و تلفیق آن با اقتصاد فرهنگ. برای این منظور ایجاد برند میراث‌نگار که آثار کیفی در زمینه میراث فرهنگی را ذیل برند خود معرفی کند، از کتاب تا فیلم و بازی، خیلی مهم و جذاب و کاربردی است. من این پیشنهاد را به مدیران پژوهشگاه میراث فرهنگی دادم مثل همان پیشنهاد بازنمایی قصه‌های پریان و کالاهای گذار در حوزه عمومی و لباس و کیک پریان و … اما اقبالی صورت نگرفت. از قضا این برندسازی مورد نیاز دیاسپورای ایرانی هم است. به‌نظرم اول باید انتظارات جوانان و نوجوانان را شنید و اصطلاحا افق انتظار آنان را رصد کرد. مثلا پروژه‌های رصد افق انتظار جوانان را در سراسر کشور برگزار کرد، مثل تحقیقات افکارسنجی پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات.  

بر اساس عدالت میراثی باید فرصت‌های بهره‌مندی از کالاهای فرهنگی_میراثی را برابر میان همه طبقات و در کل جغرافیای ایران توزیع کرد. سیاست‌گذاری مدارا و رواداری را در برابر فرهنگ جوانان و نوجوانان در پیش گرفت. تأکید بر فرهنگ شادمانی کرد و بر پایه اصل عدالت فضا و برابری فضا برای جوانان و صد البته گروه‌های دیگر چون زنان، فضای ظهور بازنمایی‌های هویتی را فراهم کرد. هویت ملی و میراث فرهنگی را امری بینانسلی دید؛ چرا که انقطاع نسل باعث می‌شود ما با یک میراث مرده یا در حال مرگ مواجه شویم. فاصله فرهنگ رسمی و غیررسمی را با توجه به پذیرش گروه‌های مختلف با فرهنگ متفاوت چون فرهنگ جوانان پذیرفت.

گفت‌وگوهای شهری میان‌نسلی با تمرکز بر میراث فرهنگی داشت، کاری که من سعی کردم در دو کتاب کودکان و جهان افسانه و کودکان و قصه‌های پریان با حدود بیش از ۲۰۰ گفت‌وگو  انجام دهم. فستیوال‌ها و جشنواره‌های هنری و ادبی میراثی خاص کودکان و نوجوانان و جوانان با تاکید بر عناصری چون شاهنامه و شاهنامه خوانی و غیره داشت، البته می‌توان به بیش از این هم اندیشید.

درباره عدالت میراثی که گفتید از جمله مطالبات و اجزای کلیدی افق انتظار جوانان ایرانی است، توضیح بیشتری می‌دهید؟

بله، این را بر اساس مطالعات میدانی می‌گویم که در همان دو کتاب ذکر شده، مستند شده است. با دو مثال سعی می‌کنم توضیح دهم. یکی تصویر جغرافیایی و محلی از هویت است که من آن را در دو تحقیق میدانی دریافتم و قسمتی از نتایج آن در کتاب کودکان و قصه‌های پریان و البته در بخش افق انتظار جوانان و نوجوانان این کتاب درج شده است. این انتظار در میان نوجوانان و جوانان سیستان و بلوچستان و خوزستان جدی و برجسته بود. که فکر کنم تا حدی مورد توجه قرار گرفته و امروز کمتر کلیشه‌های منفی قومیتی در سینمای ایران و سریال‌ها از این نواحی ساخته می‌شود.

دوم مساله سفر است که از قضا این هم در گفت‌وگوهای من و جوانان و نوجوانان مورد تاکید آنان قرار گرفت که سفر نباید طبقاتی باشد. فرصت برای همه باید برابر باشد و نه به قول آنان فقط برای ژن‌های خوب. به‌هر حال برای رسیدن به شناخت عمیق نسبت به فرهنگ کودکان و نوجوانان و جوانان ایرانی راهی جز گفت‌وگوی نظام‌مند با آنان وجود ندارد. این گفت‌وگو مسیری برای خشونت‌زدایی از روابط بزرگسالان و کودکان/نوجوانان و جوانان است. مسئله امنیت سفر یعنی وسیله نقلیه سالم برای دانش‌آموزان هم مهم تلقی شد. ایران سرزمینی وسیع است و برای آشنایی کودکان و نوجوانان و جوانان نواحی مختلف کشور با هم باید امکاناتی فراهم شود و عدالت در سفر هم مد نظر قرار گیرد.

بر اساس پژوهش‌ ارزشمند  جناب آقای دکتر اکبر علیوردی‌نیا، استاد تمام دانشگاه مازندران که من آن را ذیل «میراث‌درمانی» می‌شناسم و با گفتمان علمی آیین‌درمانی پیوند دارد. هر چه فضاها و زیرساخت‌های میراثی چون موزه‌ها در شهرهای ما به‌معنی محلی برای پویایی و جریان زنده زندگی و فرهنگ بیشتر شود، خودکشی‌ها کمتر می‌شود و این قدرت زندگی‌آفرین میراث فرهنگی برای جوانان و نوجوانان و شهروندان است. همین موزه ملی ایران و کاخ گلستان  ما بر اساس این تعریف از پژوهش یاد شده نه تنها محل اتصال نسل‌های مختلف با تاریخ و تمدن باستانی و کهن خود بوده‌ که محل اتصال آنان با زندگی هم بوده‌اند و آنان را از افسردگی نجات داده‌اند.

در مطالعه‌ای که درباره تاثیر بحران بر فضا (همه‌گیری کرونا، جنگ دوازده‌روزه) داشته‌ام، بیشترین دلتنگی به فضاهای میراثی چون تخت جمشید، پاسارگاد، موزه ملی و...قابل مشاهده بوده است. از این نگاه میراث فرهنگی فرصتی برای شکل‌گیری یک شهر خلاق است که در آن جوانان و نوجوانان ایرانی بیشترین باززایی فرهنگ و تمدن ایرانی را با روایت‌های زیبا و خلاق خود ممکن می‌سازند.

از این نگاه یکی از شاکله‌های زندگی خوب در کنار هوای سالم فقدان فاصله طبقاتی و ...وجود و بستر زنده میراث فرهنگی است. حال چه در قالب نهادهای شهری خلاق و فضای گفت‌وگو و چه اقتصاد میراث و سینما و انیمیشن میراثی و… امروزه انیمیشن و هنر و سینما و ادبیات میراثی به اندازه انمیشن و هنر و سینما و ادبیات زیست‌محیطی دارای اهمیت است. نوجوانان و جوانان از جمله بازیگران اصلی فرهنگ چند صدایی یا هترو کلیسای ایرانی هستند و فراهم‌سازی میدان گفت‌وگو برای آنان در زمینه‌هایی چون میراث فرهنگی می‌تواند به نوزایی فرهنگی و تمدنی ایران کمک کند.

انتهای پیام