به یاد مردی که با داستان‌ها نفس می‌کشید

در ادبیات معاصر ایران، کمتر نویسنده‌ای به‌اندازه نادر ابراهیمی توانسته مرز میان عشق، تعهد، زیستن و نوشتن را بردارد؛ او مردی بود با مشاغل بسیار و دل‌بستگی‌های عمیق که واژه‌ها را به میدان تجربه کشید.

به گزارش خبرگزاری ایمنا، نادر ابراهیمی در چهاردهم فروردین ۱۳۱۵ در تهران در خانواده‌ای فرهنگی و سیاسی به دنیا آمد؛ پدرش، عطاالله ابراهیمی، از فعالان مشروطه‌خواه و از اعضای حزب تُوده بود. همین پیشینه از همان کودکی ردپای سیاست، مبارزه و تعهد اجتماعی را در ذهن و زندگی نادر گذاشت؛ او بعدها بارها در مصاحبه‌ها گفت که از همان نوجوانی با مفهوم مبارزه آشنا شده؛ مفهومی که بعدها در آثارش هم نمود پیدا کرد، اما هرگز خود را در پایگاه سیاسی پدرش محدود نکرد.

نادر ابراهیمی در نوجوانی چند بار به‌دلیل فعالیت‌های سیاسی‌اش دستگیر و زندانی شد؛ خودش در کتاب ابوالمشاغل، با نگاهی طنزآمیز و در عین حال تلخ از این دوران روایت کرده و به‌نوعی زندگی‌نامه خودش را در قالب داستان بازنویسی کرده است.

او از دانشکده حقوق انصراف داد و به رشته ادبیات فارسی روی آورد؛ اما دانشگاه برای او محدود بود. به گفته خودش مدرک گرفتن هیچ‌وقت اولویت نبود؛ بلکه تجربه‌کردن، زیستن و یادگرفتن در میدان عمل را ترجیح می‌داد.

مردی با شغل‌های فراوان و جست‌وجویی بی‌پایان

در دوران جوانی، نادر ابراهیمی شغل‌های بسیار متنوعی را تجربه کرد؛ از کارگری در چاپخانه گرفته تا راه‌اندازی کتاب‌فروشی، مربی‌گری در مدارس روستایی، صداگذاری، دوبله، روزنامه‌نگاری، فیلم‌سازی مستند، مترجمی و حتی کار در چاپ و نشر و کتاب‌خانه‌های سیار؛ این تجربه‌ها او را به نویسنده‌ای چندبُعدی و خاک‌خورده تبدیل کرد؛ کسی که هم با خیابان‌ها آشنا بود، هم با خلوتِ اندیشه.

او درباره این دوره‌ها می‌نویسد: «در تمام سال‌های جوانی، از ترس گرفتار شدن در دام روزمرگی، هر وقت کاری را یاد می‌گرفتم، بلافاصله آن را رها می‌کردم تا چیزی تازه بیاموزم. نمی‌خواستم فقط کاربلد باشم، می‌خواستم زندگی بلد باشم.»

ازدواج او با همسرش، فرزانه منصوری، نقطه عطفی در زندگی شخصی‌اش بود؛ فرزانه نه‌تنها همراه زندگی، بلکه همکار بسیاری از پروژه‌های نادر بود. مجموعه چهل نامه کوتاه به همسرم نه فقط نامه‌هایی عاشقانه بلکه بازتابی از یک زندگی مشترک، پر از تفاوت، گفت‌وگو، صبوری و رشد است.

او سال‌ها در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان کار کرد و بعدها مؤسسه همگام با کودکان و نوجوانان را با هدف آموزش خلاق معلمان راه انداخت؛ در دوره‌ای از زندگی‌اش، به شهرها و روستاهای دورافتاده سفر می‌کرد تا مدرسه‌سازی و معلم‌پروری کند؛ این تجربه‌ها تأثیر عمیقی بر نگاه او به آموزش و تربیت داشت.

نویسنده‌ای با جهان‌های موازی

نادر ابراهیمی نویسنده‌ای نبود که فقط داستان بگوید؛ او با واژه‌ها جهان می‌ساخت. گاهی این جهان‌ها زمینی و ملموس بودند، مثل قصه جوانی عاشق‌پیشه در دل کوه‌های کردستان و گاهی مفهومی و استعاری، مثل گفت‌وگوهای عاشقانه‌ای که میان واژه و اندیشه می‌گذرد؛ در ادامه برخی از آثار او معرفی می‌شود.

یک عاشقانه آرام

شاید پرخواننده‌ترین کتاب نادر ابراهیمی همین باشد؛ کتابی که در آن مردی روشنفکر و آرمان‌گرا، عاشق زنی عادی و متفاوت می‌شود؛ این کتاب ترکیبی است از عشق، سیاست، دغدغه اجتماعی و ظرافت‌های روزمره زندگی.

«ما نه عاشق بودیم، نه معشوق؛ ما یک زوجِ هم‌پیمان بودیم، برای خوب زندگی کردن.»

«آدم‌ها اگر همدیگر را کامل درک کنند، به هم علاقه‌مند می‌شوند؛ اما اگر همدیگر را ناقص ببینند، عاشق هم می‌شوند…»

به یاد مردی که با داستان‌ها نفس می‌کشید

چهل نامه کوتاه به همسرم

مجموعه‌ای از نامه‌های عاشقانه‌ای که او خطاب به همسرش، فرزانه منصوری، نوشت؛ این کتاب فقط درباره عشق نیست؛ درباره زندگی است با تمام افت‌وخیزهایش.

«به گمان من، آن‌که زندگی را فقط با عشق می‌سازد، قماربازی بیش نیست… زندگی را با عقل باید ساخت و با عشق باید زیست.»

به یاد مردی که با داستان‌ها نفس می‌کشید

ابوالمشاغل

زندگی‌نامه خودنوشتِ اوست، با نگاهی طناز، صادقانه و پُر از تجربه‌های مختلف؛ این کتاب، مروری بر ده‌ها شغلی است که نادر در آن‌ها دستی داشته؛ از کارگری در مطبعه گرفته تا مستندسازی در سیستان و بلوچستان.

«در زندگی‌ام، بارها و بارها از صفر شروع کرده‌ام… هیچ شغلی را ننگ ندانسته‌ام، جز نان خوردن بی‌زحمت.»

به یاد مردی که با داستان‌ها نفس می‌کشید

بیماری، سکوت و وداع آرام

در دهه آخر زندگی، نادر ابراهیمی با بیماری سختی روبه‌رو شد؛ بیماری‌ای که به‌مرور توان حرکت و نوشتن را از او گرفت اما او حتی در این دوران هم، دست از نوشتن برنداشت؛ همسرش می‌گوید که نادر در روزهای ناتوانی، با صدا دیکته می‌کرد و او می‌نوشت. نوشتن، برایش مثل نفس‌کشیدن بود.

سرانجام در شانزدهم خرداد ۱۳۸۷، نادر ابراهیمی در ۷۲ سالگی در سکوت و بی‌هیاهو درگذشت؛ اما نامش، قلمش و نگاه خاصش به عشق و زندگی هنوز هم زنده است.

پیشنهادی باخبر