به گزارش خبرگزاری ایمنا، اگرچه بسیاری میکوشند تخاصم غرب با ایران را به دوران پس از انقلاب اسلامی محدود کنند، اما واقعیت تاریخی چیز دیگری میگوید. ایران، پیش از آنکه جمهوری اسلامی متولد شود، پیش از آنکه مسئله هستهای در جهان معنایی داشته باشد و حتی پیش از آنکه ساختارهای قدرت امروز شکل بگیرند، برای غرب «مسئله» بود؛ نه به دلیل اختلافی مقطعی، بلکه به دلیل جایگاه و تمدنی که داشت.
سرزمینی که هویت فرهنگی ریشهدار، انسجام دینی و پیوند بی تنش میان دین، جامعه و سیاست در آن وجود داشت، در کنار موقعیت ژئوپلیتیکی بیبدیل و انباشت انرژی و منابع زیرزمینی، طبیعتاً نمیتوانست در منطق قدرتهای سلطهجو «کشوری معمولی» تلقی شود.
ایران برای غرب، هم «خار چشم» بود و هم «لقمه چرب و وسوسهبرانگیز»؛ از یکسو استقلال تاریخی و فرهنگیاش مانع نفوذ کامل غرب بود و از سوی دیگر منابع، موقعیت و ظرفیتهای تمدنیاش، آن را به رقیبی بالقوه برای هژمون جهانی تبدیل میکرد. همین دوگانگی است که خشم غرب را عمیقتر از آن چیزی میکند که در قالب نزاعهای سیاسی روزمره قابل توضیح باشد.

جنگی که سیاسی نیست؛ تمدنی است
وقتی سیر روابط ایران و غرب را مرور میکنیم، از بیاعتنایی آمریکا به تعهداتش در بیانیه الجزایر گرفته تا پشتپا زدن به توافقات هستهای و انجام اقدامات خصمانه در میانه مذاکرات، یک الگوی ثابت دیده میشود، غرب نمیخواهد ایرانِ مستقل را بپذیرد.
این عدمپذیرش، نه از جنس اختلاف بر سر فناوری هستهای است، نه تنها از نوع تنشهای امنیتی یا نظامی. مسئله، تعارض دو تمدن است؛ تمدنی که بر هویت فرهنگی و استقلال سیاسی تأکید دارد، در برابر تمدنی که سلطهی خود را تنها در شرایط پذیرش مطلق سازوکارهایش میبیند.
اگر اختلاف فقط سیاسی بود، راهحل سیاسی جواب میداد؛ اگر اختلاف فقط فنی بود، توافق فنی آن را حل میکرد؛ اما تلاشهای پیدرپی ایران از مذاکرات فراوان تا اعتمادسازیهای کمنظیر هیچگاه تغییری در رویکرد غرب ایجاد نکرده است. همین ناکامیها، سند روشن این واقعیتاند که ریشه خصومت غرب با ایران، تمدنی است نه تکنیکی.

دیپلماسیای که همواره یکطرفه امتیاز داده است
در برابر این خصومت ساختاری، دستگاه دیپلماسی ایران گاهی اوقات با رویکردی منفعلانه ظاهر شده است؛ در جایی که آمریکاییها از تعهداتشان فاصله گرفتند، ما همچنان متعهد ماندیم؛ در جایی که اروپا سیاست فشار را دنبال کرد، ما به امید تغییر رویکرد آنها، گامهای اعتمادسازی برداشتیم و تناقضها در رفتار و اظهارات دیپلماتیک نیز این تصویر را تقویت کرده است.
وقتی وزارت خارجه اعلام میکند پس از «توافق قاهره» مکانیسم ماشه اجرا نخواهد شد، اما در نهایت اجرا میشود، یا زمانی که تهدیدهایی علیه مدیرکل آژانس مطرح میشود اما هیچیک عملیاتی نمیشود، طبیعی است که طرف مقابل نتیجه بگیرد: «تهدیدات ایران جدی نیست، اما تهدیدات غرب عملی میشود.»

گروسی، آژانس و تجربهای که نادیده گرفته شد
حوادث اخیر نیز به این تصویر دامن زده است.
اسناد منتشرشده درباره همکاریهای اطلاعاتی برخی بازرسان آژانس با صهیونیستها و نقش مستقیم آنها در فراهمکردن بستر حملات اطلاعاتی و خرابکارانه علیه ایران، اگر برای هر کشوری رخ میداد، واکنشهای سخت و قاطع به دنبال داشت.
اما در حالی که نقش بازرسان آژانس در برخی خسارات به کشور آشکار شد، باز هم ایران دروازهی دیپلماسی را به روی همان افراد و همان سازمان باز نگه داشت. اقدامی که این پیام را برای طرف مقابل قابلدرک میکند که ایران حتی در برابر اقدامات خصمانه عملی هم باز به مسیر اعتمادسازی و همکاری ادامه میدهد.

مذاکره؛ ابزار یا مقصد؟
در منطق روابط بینالملل، مذاکره ابزاری برای صیانت از منافع ملی است، نه هدفی مقدس؛ اما در تجربه تعامل ایران با غرب، گاه چنین به نظر میرسد که بخشی از دستگاه دیپلماسی خود مذاکره را تبدیل به هدف کرده است.
نتیجه چیست؟ اینکه نه تنها منافع ملی تأمین نشده، بلکه فشارها نیز افزایش یافته است. این در حالی است که کشورهای غربی، همانهایی که سازوکارهای بینالمللی را ایجاد کردهاند، وقتی منافعشان ایجاب کند، بدون تردید قوانین را دور میزنند، از آنها سوءاستفاده میکنند یا حتی آنها را نادیده میگیرند.

نهادهای بینالمللی؛ ابزار قدرت، نه داور عدالت
غرب، برخلاف نگاه آرمانگرای برخی در داخل، از سازمانهای بینالمللی نه بهعنوان قواعد منصفانه، بلکه بهعنوان ابزار فشار استفاده میکند؛ اما ایران، با تکیه بیش از حد بر همین سازوکارها، خود را مقید به قواعدی کرده که در عمل علیه منافعش به کار رفتهاند؛ نمونه روشن آن جلسه فعلی شورای حکام است؛ جایی که نتیجه از پیش روشن است.
نشست فصلی شورای حکام ۲۸ الی ۳۰ آبان ۱۴۰۴ درحال برگزاری است و دوباره نگاهها به پرونده هستهای ایران و صدور قطعنامهای جدید علیه تهران معطوف شده است. تجربه سالهای گذشته نشان داده که تصمیمات این شورا میتواند بر فضای سیاسی و دیپلماتیک پیرامون ایران تأثیرگذار باشد. فضای کنونی نیز از همین جنس است؛ فضایی که در آن رفتار کشورهای غربی، تحولات منطقهای و رقابت قدرتها دستبهدست هم دادهاند تا حساسیت این نشست بیش از گذشته باشد.
در چنین شرایطی پرسش اصلی این است که دستگاه دیپلماسی ایران چه مسیری را باید در برابر احتمالات پیشرو انتخاب کند؟ آیا باید بهسمت مدیریت تنش و کاهش فشارها حرکت کرد یا رویکرد تقابلیتر نتیجهبخشتر خواهد بود؟ پاسخ به این پرسشها، محور گفتوگوی پیشرو با کارشناسان ما در حوزه سیاست خارجی است.

دستگاه دیپلماسی ضعف دارد
حمیدرضا غلامزاده کارشناس مسائل بینالملل به خبرنگار ایمنا میگوید: دستگاه دیپلماسی ما آن کاری را که باید انجام بدهد، انجام نمیدهد. ما قانونی داشتیم که مشروط به تأیید شورای عالی امنیت ملی، دستگاه دیپلماسی اجازه دارد با آژانس همکاری کند اما هیچکدام از این دو شرطی که شورای عالی امنیت ملی و قانون مجلس گذاشته بودند محقق نشد.
وی میافزاید: با تصمیم کمیته شورای عالی امنیت ملی و نه خود شورا، رفتند و توافق مصر را امضا کردند. بعد گفتند که شفاهی گفتهاند این پیششرطی است برای اینکه آنها اسنپبک را فعال نکنند؛ در حالی که آقای گروسی خلاف این را گفت و اعلام کرد که ما توافق کردیم دسترسی به همه تأسیسات داشته باشیم و سرنوشت اورانیوم غنیشده مشخص شود؛ و این را نیز به صورت یکطرفه و رسمی اعلام کرد.
کارشناس مسائل بینالملل ادامه میدهد: نه خودِ آقای عراقچی و نه معاونان ایشان و نه سخنگوی وزارت خارجه، هیچکدام نیامدند شفاف و مستند توضیح بدهند که دقیقاً چه چیزی توافق شده است. تنها شفاهی یک چیزهایی گفتند، در حالی که مستند آن مشخص نبود. آن شرطها نیز بهصورت متقابل عمل نشد. گفتند اگر اسنپبک فعال شود ما توافق مصر را کنار میگذاریم و همکاریمان تحت تأثیر قرار میگیرد، اما این هم انجام نشد.
غلامزاده تصریح میکند: یعنی دوبار ما خودمان، خودمان را نقض کردیم و طبیعی است که طرف خارجی میگوید من میتوانم باز هم فشار بیاورم! آقای غریبآبادی در تلویزیون مصاحبه کرد و گفت اگر قطعنامه صادر کنند، توافق ما با آژانس و همکاریمان تحتتأثیر قرار میگیرد، درحالیکه این توافق از اساس نباید شکل میگرفت و بعد هم که شکل گرفت، باید پس از اقدام اروپاییها طبق گفته خودشان متوقف میشد.
وی میافزاید: در چنین شرایطی دوباره طرف غربی قطعنامه صادر میکند و سعی میکند به ما فشار بیاورد. عامل این فشار کیست؟ خودمان؛ ضعف دستگاه دیپلماسی ما که کار را پیش نمیبرد و پای حرف خودش نمیایستد. تهدیدهای نامعتبر و حرفهایی زده میشود که طرف مقابل بهطور کامل میداند عزم اجرای آنها وجود ندارد، به همین دلیل طرف مقابل هم جدی نمیگیرد و اگر ابزاری داشته باشد، فشار وارد میکند.
غلامزاده بیان میکند: دستگاه دیپلماسی ما بهشدت طرف مقابل را جدی میگیرد و از شورای حکام، آژانس و شورای امنیت و امثالهم میترسد؛ لذا عقبنشینی میکند و این دیگر تصمیم خود ماست. به اعتقاد من دستگاه دیپلماسی ما در این موضوع بهشدت ضعف داشته و اشتباه رفتار کرده است. درحال حاضر هم کار دیگری از دستشان برنمیآید و باید شاهد قطعنامههای مختلف باشیم، شاید هم امیدوار باشند روسیه و چین جور دستگاه دیپلماسی ما را بکشند!
اهرم فشار دیگر وجود ندارد
کارشناس مسائل بینالملل با اشاره به نشست اخیر شورای حکام ادامه میدهد: درحال حاضر آن اهرم فشار پیشین دیگر وجود ندارد و همه اینها فشارهای سیاسی است. چراکه دیگر اسنپبک که پررنگ بود، وجود ندارد که بخواهند تحریمهای اقتصادیشان را اعمال کنند و این یکی سیاسی است. مسئله این است که ما چقدر این فشار سیاسی را جدی میگیریم؟ که متأسفانه خیلی جدی میگیریم. سازوکارهای بینالمللی را باید با آنها بازی کرد تا در خدمت منافع ملی ما باشد؛ در غیر از این صورت، باید جلوی آنها بایستیم و جدیشان نگیریم.
وی یادآور میشود: مشکل ما این است که قواعد بینالمللی که نرمهای توافقی هستند را وحی منزل میدانیم و منافع ملی خودمان را قربانی آن وحی منزل فرضی میکنیم و جلوی آن نمیایستیم.
غلامزاده میگوید: منافع ملی ما اقتضا میکند که به آژانس دسترسی ندهیم، آژانس را محدود کنیم، جلوی اروپاییها بایستیم در موضوع این قطعنامه، اما منفعل هستیم. نتیجهاش هم میشود همین فشارهایی که میآورند. آیا دستاورد واقعی دارد؟ خیر. اما چون دستگاه دیپلماسی ما و دولت در برابر آنها کوتاه میآیند، این فشارها نتیجه عملی پیدا میکند؛ یعنی خود دولت و دستگاه دیپلماسی باعث میشوند این فشارها در فعالیت کشور، در سطح اقتصاد و… اثر بگذارد.

مذاکره با اروپا و آمریکا در شرایط فعلی عاقلانه نیست
ناصر ایمانی کارشناس مسائل سیاسی نیز به خبرنگار ایمنا میگوید: در دو عرصه باید اقداماتی انجام شود. عرصه اول، مسئله داخلی کشور است، نه سیاست خارجی. مهمترین مسئله در این موضوع آن است که در داخل کشور، برخی جریانهای سیاسی که اتفاقاً در قدرت هم هستند، باید با این تحولات اتمامحجت شوند؛ زیرا طرح موضوعاتی مانند مذاکره با اروپا یا آمریکا، در مقطع کنونی غیرعاقلانهترین حرفی است که میتوان مطرح کرد.
وی میافزاید: نخست باید تکلیف خود را با این جریانهای داخلی روشن کنیم تا یک اجماع درونی در کشور به وجود آید و همه یکصدا باشند. در حالیکه برخی جریانهای سیاسی همچنان میگویند برویم با اروپا مذاکره کنیم؛ اروپایی که همین دو ماه پیش علیه ایران فعال شد و اکنون نیز نهتنها موضوعی وجود ندارد، بلکه اسنپبک فعال شده و تحریمهای شدید هم برقرار است. با این حال باز هم صحبت از مذاکره با اروپا میکنند، در حالی که همین اروپا دوباره در شورای حکام علیه ما قطعنامه صادر کرده است.
کارشناس مسائل سیاسی تصریح میکند: مسئله مهم این است که این جریانهای سیاسی که یا نمیفهمند یا خود را به نفهمیدن میزنند، باید با این تحولات بیدار شوند؛ زیرا مسئله مذاکره، منتفی است. نه اینکه ما مذاکره را منتفی کرده باشیم، بلکه غرب آن را منتفی کرده است و این نکته اول بود.
قطعنامه هیچ ارزشی جز تبلیغات ندارد
ایمانی ادامه میدهد: مسئله دوم مربوط به سیاست خارجی و موضوع شورای حکام است. ببینید، در شورای حکام این موضوع قطعاً تصویب خواهد شد؛ چون کشورهای غربی آن را ارائه کردهاند و برخی کشورهای همپیمان اروپا و آمریکا نیز به آن رأی مثبت خواهند داد. اما این مصوبه هیچ ارزش حقوقی یا اجرایی نخواهد داشت، جز ارزش تبلیغاتی.
وی میگوید: این موضوع به شورای امنیت ارجاع نخواهد شد و اگر هم ارجاع شود، چین و روسیه آن را وتو خواهند کرد؛ زیرا پیش از این اعلام کردهاند که اسنپبک را غیرقانونی میدانند. بنابراین در شورای امنیت سازمان ملل هیچ اتفاقی نخواهد افتاد. خود غربیها هم میدانند که چین و روسیه آن را وتو خواهند کرد، پس این قطعنامه ارزش حقوقی و اجرایی ندارد.
کارشناس مسائل سیاسی خاطرنشان میکند: از طرف دیگر، اینکه برخی تصور کنند غربیها بخواهند با استناد به این مصوبه شورای حکام وارد درگیری نظامی با ایران شوند نیز درست نیست؛ زیرا آنها برای چنین اقداماتی منتظر مصوبات شورای حکام نمیمانند و بهانههای کافی دارند. در جنگ ۱۲ روزه نیز بدون هیچ بهانهای این کار را انجام دادند، در حالی که ما در حال مذاکره بودیم؛ بنابراین این مصوبه ارزش عملیاتی هم نخواهد داشت و صرفاً یک ارزش سیاسی و تبلیغاتی دارد تا نشان دهند هنوز نسبت به برنامه هستهای ایران مشکوک هستند.
باید مشخص کنیم در کدام اردوگاه ایستادهایم
ایمانی میافزاید: اما اینکه ما در سیاست خارجی چه باید بکنیم؛ ما باید تکلیف سیاست خارجی خود را در ژئوپلیتیک جدید جهان با غرب مشخص کنیم. هنوز در سیاست خارجیمان تمام نگاه متوجه غرب است و به شرق با تردید نگاه میکنیم. تا این وضعیت ادامه داشته باشد، از غرب آسیب خواهیم دید. باید مشخص کنیم در کدام اردوگاه ایستادهایم، اردوگاه کشورهای جنوب و شرق یا غرب و شمال. تا زمانی که این بلاتکلیفی وجود دارد، در سیاست خارجی آسیب خواهیم دید.
وی بیان میکند: غرب هرگز تحریمهایی را که علیه ما وضع کرده کاهش نخواهد داد؛ هرگز. و هرگز با ما وارد مذاکره واقعی نخواهد شد تا به تفاهم برسیم، مگر اینکه ایران اردوگاه خود را مشخص کرده و قدرتش را به اثبات برساند. در آن صورت ممکن است غرب مجبور شود به مذاکره پایاپای تن بدهد یا تحریمها را بردارد. در غیر این صورت، هرگز این کار را نخواهد کرد.
ایمانی در پایان میگوید: ما باید مسائل اقتصادی خود را در اردوگاههای دیگر جهان دنبال کنیم. اگر منتظر بمانیم تا غرب روزی به ما روی خوش نشان دهد و مانند ماجرای برجام مدام کوتاه بیاییم، این کوتاه آمدنها تا از دست دادن تمام سرزمین ایران ادامه خواهد داشت.
وقتی در هر صورت متهمیم، چرا منفعل بمانیم؟
به گزارش ایمنا، اروپا اهرمی برای فشار ندارد، پس به عملیات روانی، تصویب قطعنامههای سیاسی و برجستهسازی رسانهای متوسل میشود؛ اقداماتی که بیش از آنکه عملیاتی باشند، بخشی از جنگ روانی علیه ایراناند.
وقتی تجربههای متعدد نشان میدهد که بیتفاوتی یا پایبندی یکطرفه ایران به قواعد بینالمللی، مانع خصومت غرب نمیشود؛ وقتی ثابت شده که حتی همکاریهای کامل هم به کاهش فشارها منجر نمیشود و روشن است که در هر صورت، غرب مسیر تقابل را ادامه خواهد داد؛ این پرسش که چرا ایران باید همچنان منفعلانه عمل کند، پرسشی جدی و منطقی است.
در شرایطی که طرف مقابل هیچ هراسی از فشار ندارد و هر بار قدمی جلوتر میآید، مقابله متقابل، نه انتخابی احساسی: بلکه ضرورتی عقلانی به نظر میرسد.


