کوروش احمدی: اسرائیل برای حمله به ایران نیاز به مجوز آمریکا دارد | برنامه موشکی میانبرد و کوتاهبرد برای ایران باید خط قرمز باشد
به گزارش اقتصادنیوز، «مذاکره ایران و آمریکا» یکی از مهمترین مسائلی است که نه فقط در تهران و واشنگتن، بلکه در عرصه جهانی نیز با نگاه متفاوتی دنبال شد. هر دو کشور دارای موقعیتهای ویژه استراتژیک بوده و هرکدام جایگاه و قدرت مهمی در حوزه انرژی دارند و نشان دادند در بزنگاههای حساس دارای نفوذ هستند.
فرشاد اعظمی در هفته نامه تجارت فردا نوشت: ایران و آمریکا طی چند دهه گذشته نوسان زیادی در روابط تجربه کرده و از سر گذراندند. کوروش احمدی، دیپلمات پیشین ایران در سازمان ملل در گفتوگویی به نقد و تحلیل تفاوت نگاههای جناحی و ملی نسبت به مذاکره پرداخته و درعینحال به این پرسش پاسخ میدهد که مذاکره بینالمللی برای رسیدن به توافق باید با چه نگاهی دنبال شود و در مورد خاص، مذاکره ایران و آمریکا، فارغ از نگاههای سیاستزده، چه ارزیابی باید داشت. احمدی بر این باور است که هیچ دو کشوری دشمن یا دوست مطلق هم نیستند و در روابط بینالملل سیاه و سفید دیدن، موضوع بحث نیست. این دیپلمات با این رویکرد میخواهد به امکانسنجی مذاکرات احتمالی میان ایران و آمریکا هم بپردازد. همچنین راه ورود به وضع جدید میان ایران و آمریکا هم مورد بحث قرار میگیرد.
***
* یکی از مشکلات جدی در بحث مذاکرات، این است که جریانهای سیاسی دائم در رقابتهای انتخاباتی سعی داشتند موضوع «مذاکرات» و «تعاملات بینالمللی» را به نفع خودشان مصادره کرده و از دل آن تعارف، مطلوب خودشان را جایگزین کنند. آیا بهطور کلی شکلگیری روابط صفر و یک یا سیاه و سفید در روابط بینالملل معمول است؟
بهطور کلی در روابط بینالملل و بهطور خاص در روابط میان دو کشور خاص، صفر و یک یا سیاه و سفید دیدن اساساً موضوع محل بحث نیست. گاهی در تبلیغات و برای مصرف داخلی چنین ایدهای ممکن است مطرح شود، اما هیچ دو کشوری، دشمن یا دوست مطلق هم نیستند. چون، نخست اینکه، هر کشوری دارای طیفی از منافع است. بخشی از این طیف ممکن است در تعارض کامل با کشور دیگری قرار گیرد، اما حتماً در بخشی دیگر از طیف دارای منافع مشترک با همان کشور است.
دوم اینکه، منافع کشورها همواره ثابت نیست و در طول زمان میتواند تغییر کند. برای مثال، آنچه امروز مشکل اصلی یک کشور است، فردا ممکن است جایش را به مشکل متفاوت و تازهای بدهد و نیازمندیها و الزامات متفاوتی را موجب شود. سوم اینکه، بازیگران و احزاب حاکم در کشورها ثابت نیستند. منافع و دیدگاهها میتواند بهتبع تغییر بازیگران تغییر کند.
چهارم اینکه، موقعیت هر کشوری در روابط بینالملل و در قبال دیگر کشورها در گذر زمان تغییر میکند و تصور بینیازی به سرزمینی میتواند پس از تحول، جایش را به نیازمندی همان سرزمین بدهد. بر مبنای همین دلایل، رهبران دوراندیش و مقید به منافع ملی همواره رابطه کشورشان را با دیگر کشورها در وضع خاکستری میبینند و به الزامات آن پایبند میمانند. اگر رهبری سیاسی در کشوری به این واقعیت مسلم بیتوجه باشد، نسبت به منافع خود، مردمش و آینده کشورش بیتوجه و بیاعتنا بوده است. حتی ایران و اسرائیل که شاید دشمنتر از این دو کشور را در شرایط کنونی در جهان نتوان یافت، در مقاطعی همسوییهایی خارج از اراده سیاسی این یا آن کشور دیده شده است.
در زمان جنگ ایران و عراق دهه 1360 حمله اسرائیل به نیروگاه هستهای عراق و تمایل اسرائیل به تضعیف عراق در جنگ ایران و عراق و قضیه ایران گیت و در مقاطعی در دهه 1990 تمایل افراطیون اسرائیل به تضعیف رهبری وقت فلسطین از طریق برکشیدن رقیبی افراطی برای آن و... از مواردی است که میتوان برای آن مثال آورد. در ارتباط با بسیاری از دیگر موارد مثل رابطه آمریکا و انگلیس، رابطه آمریکا و عربستان، رابطه ایران و سوریه در دوره دولت خاندان اسد و... که روابط کاملاً سفید یا سیاه به نظر میرسد، میتوان نشان داد که در عمل چنین نیست. رابطه ایران و آمریکا نیز به طریق اولی نمیتواند سیاه به نظر آید.
* اگر بخواهیم پرسش قبل را با جزئیات بیشتر تحلیل و بررسی کنیم، آیا مذاکره میان ایران و آمریکا را میتوان مسئله «صفر و یک» یا «سیاه و سفید» دانست؟ این نگاه معمولاً در رقابتهای جناحی مطرح میشود و دو طرف سعی میکنند در سایه مذاکره، یکدیگر را به «وادادگی» یا «خودتحریمی» متهم کرده و دیگری را دشمن منافع ملی بنامند.
آنچه در پاسخ به پرسش نخست گفتم بر روابط ایران و آمریکا نیز کاملاً منطبق و همسو است. روابط میان ایران و آمریکا بهرغم اینکه از زمان اشغال سفارت آمریکا به بعد، عمدتاً خصمانه بوده، اما این دو کشور در حوزه منافع همپوشانیهای فراوانی داشتهاند و این همپوشانیها در موارد متعددی مثل مورد افغانستان و عراق، داعش و افراطگرایی سنی به مذاکره و تعامل میان دو کشور نیز انجامیده است.
در این مثالها دو کشور احساس کردند که تامین منافعشان مستلزم تماس و مذاکره است و نسبت به آن اقدام کردند. اقدام آمریکا علیه طالبان و علیه صدام، صرفنظر از اینکه نقض حقوق بینالملل بود، اما از آن جهت که به حذف دو دشمن ایران در شرق و غرب کشورمان انجامید، عملاً به سود منافع ملی ایران بود. همچنین با توجه به هرجومرجی که بعد از فروپاشی دولتهای مرکزی در آن دو کشور شکل گرفت، باز به نفع منافع ایران بود که با قدرت جهانی که عامل فروپاشی ساختار سیاسی در دو کشور بود، وارد مذاکره شود.
در مبارزه با داعش و افراطیگرایی نیز روشن است که ایران و آمریکا همپوشانی منافع دارند. در مواردی نیز بهرغم منافع مشترک دو کشور، امکان تعامل چندانی وجود نداشته است. با توجه به وابستگی ایران به راههای دریایی برای صادرات و واردات، باز بودن این راهها برای ایران مهم است و آمریکا نیز علاوه بر منافع عینی اقتصادی در این حوزه، بعد از جنگ جهانی دوم، خودش را در این حوزه متعهد کرده و ناامنی در آن، خسارت حیثیتی برای آمریکا نیز در پی دارد. مشابه همین موضوع در حوزه انتقال انرژی نیز مطرح است. در حوزههای دیگر همانند مواد مخدر و مهاجرت نیز منافع مشترک میتواند مشوق تعامل میان دو کشور باشد.
* آیا میتوان در مذاکرات میان ایران و آمریکا، دستهبندی و تقسیمبندی مجزایی قائل شد؟ این رویهای بود که در دوران برجام در دستور کار قرار گرفت و درنهایت به نتایج مشخص هم دست یافت. آیا چنین رویکردی همچنان میتواند راهگشا باشد؟
حتماً میتوان موضوعاتی را که بالفعل یا بالقوه برای ایران و آمریکا مهم است دستهبندی کرد. اگرچه چنین دستهبندی به لحاظ شناختی مفید است، اما تردید دارم که سود چندانی بتوان در عمل برای آن تصور کرد. مثلاً در مذاکرات برجام، محدود کردن مذاکره به برنامه هستهای موجب شد طرف مقابل نیز رفع تحریمها را به تحریمهای مرتبط با برنامه هستهای محدود کند و در اثر باقی ماندن سایر تحریمها، منطقه خاکستری ناروشنی شکل بگیرد و موجب سردرگمی و ترس در سرمایهگذاران (بهویژه خارجیها) شود. بهطور کلی فکر میکنم دو کشوری که قرار است با هم مذاکره کنند، باید در مذاکره، امکان بازی داشته باشند و از گفتن و شنیدن در ارتباط با هر موضوعی هم استقبال کنند. اساساً غیر از این در روابط میان کشورها هم مرسوم و رایج نیست.
معمول این است که در دیدارهای دیپلماتیک هر موضوعی قابل طرح است و این بهطور قطع مغایرتی با خط قرمزهای کشورها و دولتها ندارد. هر چند توافق در ارتباط با هر موضوعی در هر مقطع زمانی الزاماً ممکن نیست. برای مثال اگر طرف آمریکایی ملاحظه یا حرفی در مورد برنامه موشکی بهعنوان توان دفاعی کشورمان دارد، چرا نباید آن را مطرح کند. ما نیز اگر مسائلی در ارتباط با پایگاههای آمریکایی در جوار خاکمان داریم، چرا نباید از امکان طرح آن برخوردار باشیم. هر چند که توافق در این زمینهها، بحث دیگری است. من بهشخصه بر این باورم که برنامه موشکی میانبرد و کوتاهبرد برای ایران باید خط قرمز باشد و مطلقاً نباید در مورد آن کوتاه بیاییم. چرا که در شرایط ضعف نیروی هوایی و در شرایطی که همه کشورهای عمده منطقه نیروی هوایی و برنامه موشکی پیشرفته دارند، ما حتماً به برنامه موشکی برای بازدارندگی در برابر همسایههای بعضاً طمعکارمان نیاز داریم. اما نفس طرح این بحث نباید اشکال داشته باشد. بهعلاوه، مذاکره جامع و همهجانبه به دو طرف امکان میدهد تهاتر امتیاز کنند. یعنی در حوزهای امتیاز بیشتری بگیرند و در حوزه دیگر، امتیاز کمتری بدهند. بنابراین پاسخ من به پرسش شما منفی است. دستهبندی موضوعات با هدف انحصار مذاکرات به برخی مسائل، تاکنون چندان مفید نبوده است.
* قاعدتاً میان ایران و آمریکا مجموعه اختلافاتهایی وجود دارد که برخی اختلافها، ریشههای هویتی و مبنایی داشته و برخی نیز، منافع دو طرف را نشانه میرود. در این میان هم موضوعاتی هستند که میتوان با اعمال تغییراتی در عملکرد و تصمیمات، آنها را حلوفصل کرد. اگر در آینده دور یا نزدیک فرصتی برای مذاکره میان ایران و آمریکا فراهم شود، آیا مجدداً چنین شرایطی مهیاست که طرفین بین موضوعات در خلال مذاکرات و گفتوگو تفاوت قائل شده و درنهایت به نتیجه مقبول دست یابند؟
بله. قطعاً موضوعاتی که ممکن است جنبه هویتی و مبنایی داشته باشد، از شمول مذاکره خارجاند و این امر منحصر به ایران و آمریکا نیست. هیچ دو کشوری در ارتباط با مسائل هویتی و مبناییشان با هم مذاکره نمیکنند و نیازی نیز به مذاکره ندارند. برای مثال، استقلال، نظام سیاسی، مفاد قانون اساسی، تمامیت ارضی، قدرت دفاعی، اصول اساسی سیاست خارجی همچون عدم تعهد و مانند اینها نه قابل مذاکرهاند و نه هیچ کشوری طالب مذاکره در مورد این امور با کشور دیگری است.
اساساً نزاکت دیپلماتیک مانع از آن میشود که کشوری به مذاکره راجع به این موضوعات با کشور دیگر تمایل نشان دهد. برخلاف تصور برخی، آمریکا هیچگاه دنبال اینکه مثلاً ایران اسرائیل را به رسمیت بشناسد، نمیرود. کمااینکه بسیاری از دوستان آمریکا مثل عربستان، پاکستان و... اسرائیل را به رسمیت نمیشناسند و مشکلی هم نیست. البته ایران و آمریکا در صورت تمایل میتوانند به هم در مورد عدم تعرض علیه یکدیگر و متحدان یکدیگر تضمین دهند. این بحث دیگری است که باید به آن توجه لازم را داشت.
* اگر بخواهیم در مذاکرات احتمالی آینده میان ایران و آمریکا همین رویه تقسیمبندی و دستهبندی را انجام بدهیم و بهصورت تدریجی و گامبهگام دو طرف را به توافق و تعامل نزدیک کنیم، به نظرتان حل کدام موضوعات در مذاکرات احتمالی میان ایران و آمریکا سخت و دشوار است و حل کدام موضوعات میتواند آسان و قابل حل باشد؟
در دنیای واقعی موضوعی که در شرایط کنونی مبتلابه بهو چالش دو طرف ایران و آمریکاست، مسئله غنیسازی هستهای است. دولت دونالد ترامپ خودش را متعهد به جلوگیری از انجام غنیسازی در خاک ایران کرده است و عدول از این تعهد، برای شخص ترامپ شکست تلقی میشود. از سوی دیگر مقامات کشورمان نیز اعلام کردهاند ضمن اینکه در حال حاضر غنیسازی در ایران انجام نمیشود، اما ایران غنیسازی را حق خودش میداند و حاضر به عبور از آن نیست. اینکه آیا جنگ تحمیلی دیگری علیه ایران شکل میگیرد یا خیر، به باورم بستگی به همین مسئله تداوم غنیسازی هستهای در خاک کشورمان دارد.
به عبارت دیگر اگر غنیسازی هستهای همچنان در ایران متوقف بماند، بعید میدانم که ترامپ تمایل به تجاوز نظامی دیگری علیه ایران داشته باشد. اسرائیل هم برای اقدام نظامی علیه ایران نیاز به مجوز آمریکا دارد. ظاهراً دونالد ترامپ امیدوار است که با حفظ، تداوم و افزایش فشار تحریمی، ایران را ناچار از مذاکره و نیل به توافقی برای توقف قطعی غنیسازی هستهای در کشور کند. اگر صورت مسئله را اینطور فرض کنیم، به نظر من امکان این وجود دارد که طرفها با بهرهگیری از ابتکار و خلاقیت به راهحلی در این مورد دست یابند. کار روی تعلیق موقت غنیسازی هستهای تحت شرایطی میتواند یکی از راهها باشد. به نظر من در شرایط کنونی، مسئله موشکی بهعنوان توان دفاعی کشورمان و ادعاهای غرب علیه کشورمان با معنای تروریسم و ناامنی منطقه و... دیگر اهمیت گذشته را ندارد.


