اهداف سفر لاریجانی به ریاض و تحولات نشست دوحه

کارشناس مسائل منطقه گفت: در شرایطی که اسرائیل با اقدامات خود در منطقه نظم جدیدی را شکل می‌دهد و کشور‌های عربی در موضع انفعال قرار گرفته‌اند، حضور مقام‌های ایرانی در عربستان و اجلاس دوحه می‌تواند زمینه‌ای برای ایجاد حداقل یک زبان مشترک میان بازیگران منطقه‌ای فراهم کند.

اهداف سفر لاریجانی به ریاض و تحولات نشست دوحه

رویداد۲۴| چند روز پس از حمله نظامی اسرائیل به قطر و برگزاری نشست اضطراری سازمان همکاری اسلامی علی لاریجانی، دبیر شورای عالی امنیت ملی ایران راهی ریاض شد؛ سفری که محمد خواجویی، کارشناس مسائل منطقه، آن را فرصتی طلایی برای بازتعریف گفتمان منطقه‌ای می‌داند.

به گزارش ایران، به گفته او، در شرایطی که اسرائیل با اقدامات خود در منطقه نظم جدیدی را شکل می‌دهد و کشور‌های عربی در موضع انفعال قرار گرفته‌اند، حضور مقام‌های ایرانی در عربستان و اجلاس دوحه می‌تواند زمینه‌ای برای ایجاد حداقل یک زبان مشترک میان بازیگران منطقه‌ای فراهم کند. این دیپلماسی محدود، اگرچه تضمینی برای همکاری امنیتی گسترده نیست، اما می‌تواند خطرات اسرائیل را به شکلی ملموس‌تر به کشور‌های عربی منتقل کند و تحرکات تهران در عرصه منطقه‌ای را شفاف‌تر سازد.

چند روز پس از حمله اسرائیل به قطر و نشستی که سازمان همکاری اسلامی در یک موقعیت اضطراری برگزار کرد، آقای لاریجانی دبیر شورای عالی امنیت ملی کشور روز سه‌شنبه به ریاض سفر کرد. آیا می‌توان این سفر را در چهارچوب تلاش ایران برای بازتعریف معادلات امنیتی منطقه و پاسخ به تهدیدات اسرائیل تفسیر کرد؟

ایران طی دهه‌های اخیر همواره این گزاره را مطرح کرده که اقدامات اسرائیل در منطقه ذاتاً بحران‌زا است؛ بی‌توجه به اینکه جمهوری اسلامی چه سیاستی در قبال تل‌آویو اتخاذ کند. واقعیت این است که قدیمی‌ترین و ریشه‌دارترین بحران منطقه یعنی اشغال فلسطین و محرومیت مردم آن از حقوق مشروع‌شان، سال‌ها پیش از شکل‌گیری جمهوری اسلامی رخ داده است. همچنین اقداماتی که اسرائیل در لبنان انجام داد و واکنش مقاومت لبنان را برانگیخت، به دوره‌ای پیش از تأسیس جمهوری اسلامی بازمی‌گردد.

به بیان دیگر اشغالگری و اقدامات اسرائیل علیه ثبات و تمامیت ارضی کشور‌های منطقه، ذاتاً تولیدکننده بحران بوده و این موضوع ارتباطی به سیاست ایران یا سایر بازیگران منطقه ندارد؛ بنابراین باید برای مهار این بازیگر بی‌اعتنا به قواعد بین‌المللی، دست‌کم به اصل احترام به مرزها، چاره‌ای اندیشید؛ چراکه ادامه چنین روندی به زیان همه طرف‌ها خواهد بود.

با این حال، یک چالش اساسی برای ایران در اقناع کشور‌های منطقه وجود دارد: هرگاه ایران از ضرورت مهار اسرائیل سخن می‌گوید، بسیاری از کشور‌های عربی بیم آن دارند که تهران از این مسیر به دنبال افزایش نفوذ منطقه‌ای خود باشد. همین نگرانی موجب می‌شود که با وجود اذعان این کشور‌ها به تهدید توسعه‌طلبی اسرائیل، تمایلی به هم‌پیمانی با ایران در مسیر مقابله با آن نداشته باشند.

در نتیجه آنها در موقعیتی متناقض قرار گرفته‌اند: از یک سو نسبت به اسرائیل احساس خطر می‌کنند و از سوی دیگر از احیای قدرت منطقه‌ای ایران هراس دارند، در حالی‌که در عمل قادر به مهار بی‌ثباتی‌های ناشی از اقدامات اسرائیل نیز نبوده‌اند.

این وضعیت، نوعی انفعال عربی را در قبال تحولات منطقه رقم زده است. در چنین شرایطی، سفر مقام‌هایی، چون علی لاریجانی به عربستان یا حضور هیأت‌های ایرانی در اجلاس دوحه می‌تواند فرصتی برای ایجاد حداقل یک زبان مشترک باشد؛ زبانی که در آن بر ضرورت مهار اسرائیل و افزایش خطرات ناشی از اقدامات آن تأکید شود. با این همه، تردید جدی وجود دارد که این روند بتواند به سطح همکاری امنیتی واقعی و تشکیل یک جبهه مشترک میان ایران و کشور‌های عربی منجر شود.

نمونه روشن این تناقض را می‌توان در رفتار عربستان سعودی در لبنان دید. ریاض در شرایطی که اسرائیل پروژه تغییر نظم امنیتی منطقه را دنبال می‌کند، خلع سلاح حزب‌الله که بخش مهمی از محور مقاومت است را در اولویت قرار داده است.

به بیان دیگر، عربستان تضعیف یکی از بازو‌های مقاومت و در نتیجه محدودسازی نفوذ ایران را مهم‌تر از آن می‌داند که اسرائیل دست بازتری برای پیشبرد اهداف کلان خود در منطقه پیدا کند. این واقعیت نشان می‌دهد که حتی اگر ایران تلاش کند گفتمان مهار اسرائیل را تقویت کند، تحقق همکاری امنیتی واقعی با کشور‌های عربی همچنان با موانع جدی مواجه خواهد بود.

در چنین شرایط شکننده‌ای، اما به نظر می‌رسد اسرائیل خط مشی جنگ را تغییر داده است و دیگر مرز‌های سنتی جغرافیایی را نمی‌شناسد. نظر شما چیست؟

حمله اسرائیل به قطر بخشی از روندی دوساله است که تل‌آویو پس از عملیات هفتم اکتبر دنبال می‌کند. اسرائیل تلاش دارد شکست‌های امنیتی و اطلاعاتی خود را به فرصت راهبردی تبدیل کند، مشابه تجربه جنگ ۱۹۶۷ و دستاورد‌های محور مقاومت در دو دهه اخیر را معکوس سازد. این سیاست شامل حملات پی‌درپی به فلسطین، لبنان، سوریه، عراق، یمن و حتی ایران است تا بزرگ‌ترین چالش امنیتی خود را از میان بردارد. دامنه اقدامات فراتر رفته و حملات به قطر و سوریه نشان می‌دهد اسرائیل به دنبال شکل‌دهی به «نظم جدید» منطقه‌ای است که در آن خود مرکز ثقل و قدرت بلامنازع باشد.

پیام تل‌آویو روشن است: همه کشور‌های منطقه، متحد یا دشمن آمریکا، باید برتری اسرائیل را بپذیرند. این پروژه با پشتیبانی آمریکا به‌ویژه در دوره ترامپ، پیش می‌رود و نتانیاهو با بهره‌گیری از حضور ترامپ اقداماتی فراتر از انتظارات آمریکا انجام داده و آن را بر کل منطقه تحمیل می‌کند.

اسرائیل پس از غزه چه اهداف میدانی را جست‌و‌جو می‌کند؟

آنچه اسرائیل در پی آن است، چیزی فراتر از استمرار اشغال غزه، فشار بر لبنان، گسترش مناطق اشغالی در سوریه، درگیری با ایران و یمن، یا حمله اخیر به قطر است. این اقدامات همگی اجزای پروژه‌ای کلان برای تثبیت یک معادله جدید امنیتی و سیاسی در منطقه هستند؛ معادله‌ای که اسرائیل در مرکز آن قرار دارد. البته تحقق این هدف بلندپروازانه به معنای کنار گذاشتن رویه‌های سنتی و توافقات گذشته است.

وقتی اسرائیل از «اسرائیل بزرگ» سخن می‌گوید، عملاً نظمی را که پس از فروپاشی امپراتوری عثمانی و بر اساس اصل حاکمیت ملی شکل گرفت، بی‌اعتبار می‌شمارد. در نگاه کنونی اسرائیل، مرز‌های رسمی و حاکمیت ملی اهمیت چندانی ندارند و هدف اصلی، تحکیم شرایط جدیدی است که این رژیم بتواند در آن نقش محور و تعیین‌کننده را ایفا کند.

عملاً رویه‌ها و توافقات گذشته- از مرز‌ها و حاکمیت ملی گرفته تا توافقات سیاسی پیشین- دیگر برای اسرائیل و حتی برای آمریکا معنای چندانی ندارد. به‌عنوان نمونه، نباید فراموش کرد که همین قطر که سال‌ها میزبان دفتر حماس در دوحه بود، این اقدام را از ابتدا با هماهنگی و همکاری آمریکا و حتی اسرائیل انجام داده بود. این مسأله نشان می‌دهد که در نگاه اسرائیل، تمامی توافقات گذشته در پرتو شرایط جدید منطقه‌ای عملاً بی‌اعتبار شده است.

آیا این گذار اسرائیل از مرحله تقابل با محور مقاومت به مرحله «نظم‌سازی منطقه‌ای» امکانی برای تغییر در محاسبات امنیتی و سیاسی کشور‌های عربی دارد؟

در ابتدا کشور‌های عربی با خشنودی و همراهی، نزاع اسرائیل را که محدود به تقابل با محور مقاومت و تضعیف ایران بود دنبال می‌کردند. اما زمانی که اسرائیل وارد مرحله «نظم‌سازی» در منطقه شد و اهدافش فراتر از محور مقاومت و ایران رفت، کشور‌های عربی دریافتند این اقدامات می‌تواند به زیان خودشان تمام شود. تا زمانی که تمرکز اسرائیل بر تضعیف ایران بود، آنها می‌توانستند کنار بیایند، اما تثبیت اسرائیل به عنوان قدرت فائقه و تحمیل اراده آن بر منطقه، معادلات امنیتی و سیاسی کشور‌های عربی را به‌کلی تغییر خواهد داد.

نشانه‌های این نگرانی در رفتار و واکنش کشور‌های عربی مشهود است. چند ماه پیش، زمانی که نخست‌وزیر اسرائیل به طعنه به مقامات عربستان پیشنهاد داد اگر نگران فلسطینیان هستند، بهتر است در داخل خاک عربستان منطقه‌ای برای تشکیل دولت فلسطین در نظر بگیرند، فضای رسانه‌ای و سیاسی محافظه‌کارانه عربستان موجی از انتقاد را متوجه نتانیاهو کرد.

دلیل این واکنش روشن بود؛ اظهارات او بوی مداخله در امور داخلی و نقض تمامیت ارضی عربستان را می‌داد. اقدام اخیر اسرائیل علیه قطر نیز به همین معنا بود. باید توجه داشت که کشور‌های عربی حاشیه خلیج فارس طی دو تا سه دهه اخیر به کانون ثروت، قدرت و تصمیم‌گیری در جهان عرب تبدیل شده‌اند.

اگر در گذشته مصر، سوریه و عراق مرکز ثقل تصمیم‌گیری در جهان عرب بودند، امروز این نقش به کشور‌های حاشیه خلیج فارس منتقل شده است. آنها طی سال‌های اخیر کوشیده‌اند خود را به عنوان نقطه ثبات منطقه معرفی کنند، اما حمله اسرائیل به قطر ضربه آشکاری به این تصویر بود و تلاش آنها برای تثبیت جایگاه خود به عنوان محور ثبات را به چالش کشید.

با توجه به اینکه کشور‌های عربی در نشست دوحه حاضر به تعلیق روابط با اسرائیل نشدند، آیا می‌توان گفت اتکای این کشور‌ها به آمریکا و پرهیز از تقابل میدانی با اسرائیل، زمینه را برای پیشروی بیشتر تل‌آویو در پروژه نظم‌سازی جدید منطقه‌ای فراهم خواهد کرد؟

گرچه کشور‌های عربی اکنون خطر اسرائیل را بیش از پیش احساس می‌کنند، اما این احساس تهدید تاکنون به اقدامی بازدارنده و مؤثر برای مهار اسرائیل منجر نشده و به نظر می‌رسد در آینده نیز چنین تحولی رخ ندهد. دلیل اصلی این وضعیت، وابستگی عمیق امنیتی این کشور‌ها به ایالات متحده است.

بسیاری از آنها میزبان پایگاه‌های نظامی آمریکا هستند و طی دهه‌های اخیر امنیت خود را کاملاً بر حضور و حمایت آمریکا بنا کرده‌اند. از آنجا که واشنگتن عملاً چراغ سبز را برای ایفای نقش قدرت فائقه منطقه‌ای به اسرائیل داده است، کشور‌های عربی نیز در موقعیتی نیستند که بتوانند مستقل و بدون پشتوانه آمریکا اقدامی جدی علیه اسرائیل انجام دهند.

آیا عامل دیگر مواضع کمرنگ این کشور‌ها در نشست دوحه را می‌توان در پیوند‌های اقتصادی- امنیتی کشور‌های عربی با آمریکا و اسرائیل جست‌و‌جو کرد؟

نشست دوحه نشان داد کشور‌های عربی نه‌تنها روابط خود با اسرائیل را تعلیق نکردند، بلکه در موقعیتی نیستند که اقدامی عملی علیه آن انجام دهند؛ چرا که میزبان شرکت‌های بزرگ بین‌المللی بوده و اولویت‌هایشان از تقابل با نظم آمریکا و اسرائیل به همراهی با آن تغییر یافته است. با این حال، همین نظم اکنون امنیت آنان را هدف گرفته و اقدامات اسرائیل از سطح تقابل با ایران فراتر رفته است.

هرچند کشور‌های عربی احساس خطر می‌کنند، اما رویکردشان صرفاً به فشار دیپلماتیک و رایزنی با آمریکا محدود مانده است؛ رویکردی که تجربه نشان داده بر اسرائیل بی‌اثر است.

از سوی دیگر، آنها نه اراده و نه تمایلی برای تقابل میدانی دارند. در نتیجه، اسرائیل به پیشبرد پروژه تغییر در نظم امنیتی و سیاسی منطقه ادامه خواهد داد و کشور‌های عربی در موضعی منفعل باقی خواهند ماند.

منبع: روزنامه ایران

پیشنهادی باخبر