شنبهها میآیند و میروند، اما این آقای عراقچی پیر شد
سالها و سالهاست که حرف از مذاکره است، قطعا سردمداران بیشتر از ما میفهمند و حتما نیاز بوده که سالها ذهن مردم معمولی درگیر مذاکره باشد اما خب افکارعمومی حق دارد در حد شوخی حتی به این روند چند دههای واکنش نشان دهد.
برترینها: سالها و سالهاست که حرف از مذاکره است، قطعا سردمداران بیشتر از ما میفهمند و حتما نیاز بوده که سالها ذهن مردم معمولی درگیر مذاکره باشد اما خب افکار عمومی حق دارد در حد شوخی حتی به این روند چند دههای واکنش نشان دهد. مثلا از این شنبه به آن شنبه و شنبههای بعد دستمایه مطایبه عدهای از کاربران شبکههای اجتماعی شده، یا حتی شوخیهایی با تصویری از تغییرات چهره عراقچی، طی این سالها ساخته شده. یکی عراقچی سالها بعد را تصویر کرده بود و به نوعی یادآور شده بود که آن چه که طی این شنبهها میگذرد، عمر ماست. عکسی ساخته بودند با هوش مصنوعی احتمالا که عراقچی به شدت پیر و فرتوت شده و مذاکره همچنان ادامه دارد. در میان سیل یادداشتها پیرامون مذاکرات که همه به چشمانداز آن پرداختهاند، یک نفر(امیر جدیدی) در هممیهن، چیزک جالبی نوشته، در واقع رویکردش نزدیک به واقعیت روزمره مردم معمولیست، در ادامه بخوانید:
اسم مذاکره که میآید حالم خراب میشود. خبرش را که میخوانم دلم آشوب میشود. تصویرش را که میبینم به هم میریزم. ادای روشنفکری در نمیآورم. حتی دایی جان ناپلئونی هم به قضیه نگاه نمیکنم که بگویم، مردم چه نشستهاید که پشت پرده توافقها انجام شده و ما لعبتکانیم و حاکمان لعبتباز.
واقعیت این است که خسته شدم. از این حجم علافی خسته شدم. چه شبها و روزهایی که از ذوق مذاکره خواب را بر چشمانمان حرام کردیم. چه روزهایی که به استقبال تیم مذاکرهکننده رفتیم. چه جشنها، چه شادیها، چه تلخیها و سختیهایی که به چشم ندیدیم و به جان نیوشیدیم.
احتمالاً شما هم آه از نهادتان بلند شده و در جوابم میگویید چه نشستهای که ما هم خستهایم. میفهمم، بهتان حق میدهم. اما یک فرق خبرنگار با باقی مردم این است که همه این اتفاقات از قلم، ریکورد و ویزور آنها خوانده و شنیده و دیده میشود.
اسم مذاکره که میآید حالم خراب میشود. شما در جریان همه ماجرا نیستید و منظور عرضم را دقیق متوجه نمیشوید. به همین عکسهایی که دیروز از رُم منتشر شد نگاه کنید.
به تعداد خبرنگارهایی که یک لنگه پا ایستادهاند و منتظرند تا ماشینی از جلویشان رد شود نگاه کنید. اگر اسم این کار علافی نیست پس چیست؟
فکر کنید شما را آفیش کردهاند تا یکی از مهمترین مذاکرات دنیا را پوشش خبری بدهید. شمای خبرنگار هم در ذهنتان همه جوانب را در نظر میگیرید و لباس مناسب به تن میکنید. دیوایسهایتان را شارژ میکنید و خلاصه آنکه مقدمات آنچه در ادامه کار لازم است را مهیا میکنید.
صبح خروسخوان به محل آفیش میروید و بهترین جا را انتخاب میکنید. خب. آخرش که چه؟ تیمهای مذاکرهکننده در نهایت بیاعتنایی به سرعت برق از جلوی صورتتان میگذرند و میروند. مذاکره تمام میشود و شمای عکاس ده بیست فریم عکس دارید که چند ماشین مشکی از جلوی دوربینتان رد شدهاند.
اگر اسم این کار علافی نیست پس چیست؟ ایکاش موضوع به همین چند ساعت و چند روز ختم میشد. مشکل این است که وقتی حرف مذاکره آن هم در این سطح پیش کشیده میشود، تا ماهها و بلکه سالها باقی اخبار پیرامون همین کلمه پنجحرفی لعنتی میگذرد. خدا کند تمام شود. توافق شود. خسته شدیم.