یوجین هاسنفوس؛ جعبه سیاه ایران-کنترا و مردی که آمریکا آرزو میکرد مرده باشد

رویداد۲۴ | لیلی پیری- یوجین هاسنفوس، در ۴۵سالگی یک تفنگدار سابق نیروی دریایی و کارگر ساختمانی بیکار بود. او در سال ۱۹۸۶ ناگهان وارد مرکز توجه ایران و آمریکا شد ـ زمانی که در یک مأموریت مخفی تحت حمایت سیا، هواپیمای حامل سلاح او بر فراز نیکاراگوئه ساقط شد؛ حادثهای که آغازگر آن چیزی شد که بعدها به «ماجرای ایران–کنترا» شهرت یافت. هاسنفوس روز چهارشنبه در خانهاش در منومینی، میشیگان در ۸۴ سالگی درگذشت.
هاسنفوس در ۵ اکتبر ۱۹۸۶ زمانی شناخته شد که یک موشک نیروهای دولت چپگرای نیکاراگوئه هواپیمای او را هنگام انتقال سلاح به شورشیان راستگرا (کنتراها) سرنگون کرد. خلبان، کمکخلبان و اپراتور رادیو کشته شدند و او تنها بازماندهٔ سقوط بود.
او که چترباز حرفهای و تنها فرد دارای چتر نجات در هواپیما بود، از بخش باری که بر اثر انفجار باز شده بود به بیرون پرید و زنده ماند. نیروهای دولتی یک روز بعد او را در حالی پیدا کردند که سالم بود و زیر سرپناهی که با چترش ساخته بود از باران شبانه در امان مانده بود.

دولت ساندرینیستا او را به نقض قوانین امنیت عمومی و همکاری با سیا متهم کرد.
دولت ریگان ابتدا هرگونه ارتباط آمریکا با پرواز را انکار کرد، اما این ادعا زمانی بی اعتبار شد که مشخص شد هواپیمای حامل سلاح متعلق به شرکت Southern Air Transport ـ شرکت سابقاً متعلق به سیا ـ بوده است.
دستگیری هاسنفوس باعث آغاز تحقیقات کنگره شد؛ تحقیقاتی که در نهایت افشا کرد دولت آمریکا برخلاف مصوبهٔ کنگره، مخفیانه به ایران سلاح فروخته و بخشی از درآمد آن را صرف حمایت از کنتراها کرده است.
او در نیکاراگوئه به ۳۰ سال زندان محکوم شد، اما در دسامبر ۱۹۸۶ بر اساس قانون «اقدام بر اساس حسن نیت» آزاد شد.
ریشههای ماجرای ایران-کنترا به اوایل دهه ۱۹۸۰ بازمیگردد، زمانی که دولت ریگان بهرغم تحریم کنگره، بهطور مخفیانه به دولت ایران اسلحه فروخت؛ کاخ سفید امید داشت که ایرانیها از نفوذ خود برای آزادی گروگانهای آمریکایی در لبنان، که توسط گروه شبهنظامی حزبالله مورد حمایت تهران نگهداری میشدند، استفاده کنند.
بیشتر بخوانید:
تاثیر رسوایی ایران-کانترا بر سیاست امروز آمریکا
ازدواج مخفیانه متهم اصلی رسوایی ایرانکنترا پس از ۴۰ سال لو رفت
بخشی از درآمد حاصل از این فروشها برای تأمین عملیات مخفی پرتاب هوایی کمکها به کنتراها از طریق شبکهای خصوصی با ارتباط با دولت ریگان استفاده شد. این شبکه که از حمایت لجستیکی و تاکتیکی سیا برخوردار بود، به منظور دور زدن ممنوعیت کنگره در سال ۱۹۸۴ برای استفاده از بودجه دولتی جهت کمک به کنتراها ایجاد شد.
افراد بلندپایهای از دولت ریگان و سیا تحت پیگرد قرار گرفتند؛ از جمله مشاوران امنیت ملی ریگان (مکفارلین و پویندکستر) و الیور نورث. تنها فردی که زندان رفت، توماس کلینز بود (۱۶ ماه بهخاطر فرار مالیاتی).
رئیسجمهور بوش در دسامبر ۱۹۹۲، پس از شکست در برابر بیل کلینتون در انتخابات مجدد، شش عفو برای متهمان ایران-کنترا صادر کرد.
هاسنفوس کیست؟
به گزارش نیویورک تایمز، هاسنفوس پس از فارغالتحصیلی در سال ۱۹۶۰ به نیروی دریایی پیوست، آموزش مدیریت محموله در پروازهای نظامی دید و دوره پرش هوایی را گذراند.
وی در سال ۱۹۶۵ از خدمت مرخص شد و سپس در جنگ ویتنام برای شرکت ایر آمریکا، متعلق به سیا، پرواز کرد و سلاح و غذا به نیروهای لائوسی که با ارتش ویتنام شمالی میجنگیدند، رساند.
پس از جنگ، هاسنفوس همراه با برادرش بیل مدرسه پاراگلایدینگ در ویسکانسین راهاندازی کرد و در یک شرکت ساختمانی مشغول به کار شد تا اینکه در ژانویه ۱۹۸۶ اخراج شد. در ماه مه همان سال، وی توسط ویلیام جی. کوپر، خلبان سابق ایر آمریکا، برای پرواز در مأموریتهای مخفی بر فراز نیکاراگوئه استخدام شد. کوپر همان کسی بود که هواپیمای باربری وی توسط ساندینیستاها سرنگون شد.
زندگی پس از ایران-کنترا برای یوجین و سالی هاسنفوس خوب پیش نرفت. آتشسوزی به خانه آنها آسیب زد، هاسنفوس تنها کارهای گاهبهگاه ساختمانی پیدا کرد و خانواده با هزینههای بالای حقوقی ناشی از شکایت خود مواجه شد. این ازدواج نیز به طلاق انجامید.
در یک مستند در سال ۱۹۹۱ به نام «داستان یوجین هاسنفوس» که توسط تلویزیون دولتی ویسکانسین تولید شد، هاسنفوس از افتخار خود به خدمت نظامی و نقش خود در رساندن کمک به کنتراها سخن گفت. در بخشی از فیلم، دوربین او را دنبال کرد تا به گاراژش برود، جایی که آثار دوران پرواز خود را نگه میداشت و پیراهنی را که هنگام سرنگون شدن به تن داشت، نشان داد.
وی گفت که دولت آمریکا به او خیانت کرده، زیرا حقیقت پشت پروازهای تأمین کمک به کنتراها هنگام محاکمهاش آشکار نشد.
«ما گروه فراموششدهای بودیم از پنجم اکتبر»، او تز روزی که هواپیمای باربریاش سرنگون شد، این گونه یاد کرد. گفت. «مثل اینکه من آنجا نبودم. آنها نمیخواستند من شناخته شوم. آرزو میکردند که من مرده باشم.»


