به گزارش ایسنا، افشین شاهرودی، عکاس، شاعر و منتقد هنری در یادداشتی با عنوان «شعری که باران بیموقع نیست» به رباعیهای ایرج زبردست پرداخته و نوشته است: این روزها دو کتاب «یک تکه از آسمان یوش» و «گزینه اشعار ایرج زبردست» را میخوانم. مجموعه رباعیهایی که اعتراض و انتقاد و رمانسی دلپذیر را با هم دارند.
هر اثر هنری یک بیانیه است؛ بیانیهای که هنرمند در آن دیدگاه، احساس و نظر خود را نسبت به موضوعی خاص بیان میکند. توفیق یک اثر هنری اعم از شعر، نقاشی، عکاسی، یا موسیقی که انتزاعیترین هنر است در گرو ویژگیهایی است که باید داشته باشد.
اولین ویژگی گزیدهگویی است. پرگویی، هنرمند را از بیان موجز منظور خود دور میکند. اگر شاعر برای بیشتر گفتن بیمحابا به دامن کلمات بیاویزد، قادر به ایجاد ارتباط خوب با مخاطب نخواهد بود. در نتیجه اثرش تاثیر لازم را نخواهد داشت. اگر عکاس مناسبترین کادر، لحظه، نور و ترکیببندی را انتخاب نکند، نتیجه کارش یک عکس آشفته خواهد بود. اگر نقاش رنگ و طرح مناسب را برنگزیند یا یک ارکستر برای اجرای یک قطعه، سازها و نوازشهای مناسب را به کار نبرد، چیزی جز اثری مغشوش حاصل نخواهد شد. هنرمند باید بتواند در سادهترین و فشردهترین شکل ممکن، حرف خود را بزند.
دومین ویژگی تعلق داشتن به زمان خویش است. هنرمند باید زبان عصر و زمانه خود باشد. روح و جان هنرمند از عناصری تغذیه میشود که در پیوند با زیست فردی و اجتماعی او است. امروزه با گسترش فضای سایبرنتیک، بسیاری از مرزها از میان برداشته شده، فواصل فیزیکی معنای خود را از دست داده، و تعاریف تازهای از ارتباطات انسانی به وجود آمده است. در این شرایط هنر نیز ابعاد تازهای پیدا کرده است. انسانها امروزه بیشتر از هر زمان دیگری در طول تاریخ به هم نزدیکاند. هر پدیدهای در هر نقطهای از جهان در کسری از ثانیه به دورترین نقاط دنیا انتقال مییابد. در چنین زمانهای دوری بیمعناست، عشق شکلهای تازهای پیدا کرده و رابطه بدون حس حضور، واقعی شده است. هنرمند امروز باید از دل پدیدههای واقعی به زندگی نگاه کند. در این صورت است که مخاطب خواهد توانست در آثار او خویشتن خویش را به تماشا بنشیند. اگر اثر هنری آیینه زمان و زیست هنرمند نباشد ماندگار نخواهد بود.
در چنین شرایطی اثری تأثیرگذارتر است که قدرت تصویرسازی بیشتری در ذهن مخاطب داشته باشد. ذات هنر تصویر است. ما برای درک اثر هنری، در ذهن خود آن را به تصویر تبدیل میکنیم. حتی موسیقی هم تا در ذهن مخاطب به تصویر تبدیل نشود قابل دریافت نیست. ما در محاصره تصویر قرار داریم و بخش مهمی از اطلاعات ما با تصویر شکل گرفته و جهت داده میشوند. انسان امروز وقت کم دارد. باید در کمترین زمان ممکن پدیدههای اطراف خود را تحلیل کرده و به درک برسد. هنرمند امروز باید بتواند با اثر خود مخاطب را به ادراک تصویری نزدیک کند. هرچه اثر هنری قابلیت بیشتری برای تصویرسازی نزد مخاطب داشته باشد موفقتر خواهد بود.
اینها را گفتم که بگویم ایرج زبردست، شاعر امروز است. شاعری که اگرچه در قالب کلاسیک رباعی شعر میگوید اما خون زندگی امروز در کارش جریان دارد. در قالب و فرم فشردهای که برگزیده زیادهگویی نمیکند. عناصر زندگی امروز در آن نمود آشکار دارد و از ظرفیت لازم برای ایجاد تصویر ذهنی نزد مخاطب برخوردار است. زیاد نیستند شاعرانی که با وجود تسلط بر قواعد زبانی و تکنیکهای ادبیات کلاسیک در آشتی دادن قالبهای کهن با مفاهیم امروزی بهخوبی برآمده باشند. اما در رباعیهای زبردست پارادوکس استفاده از قالب کلاسیک برای بیان مضامین زندگی امروزی حل شده و مجموعه کارهایش نشانی از کهنهگرایی و تکرار و تفنن ندارد.
همانطور که حسین منزوی توانست با دمیدن روح زمانه ما در غزل، بر بلندای غزل معاصر بایستد، به نظرم رباعیهای ایرج زبردست، قلّه رباعی در شعر امروز ماست. شعری که در برابر جامعه و مسائل اجتماعی احساس مسئولیت میکند. البته نه مسئولیت ایدئولوژیک که اصولا جایی در شعر ندارد:
ما را ز طلوع صبح غافل کردند
شب را نفس گرم محافل کردند
درویش به نان فروخت ایمانش را
سهراب کجاست؟ آب را گِل کردند
رباعی به اعتقاد من سختترین قالب شعر کلاسیک ماست. قالبی که بهتر از هر قالب دیگری ظرفیت بیان اندیشههای فلسفی و دیدگاههای اجتماعی را دارد. زبان شاعرانه اعتراض و انتقاد است. غزل و قصیده زبان اعتراض نیست. از سوی دیگر رباعی هم قالب بیان احساسات رمانتیک نیست. ذهن شاعر ما مملو از دغدغههای اجتماعی و اندیشههای هستیمدارانه است و نتیجهاش همانطور که در ابتدا گفتم شعری است که اعتراض و انتقاد و رمانسی دلپذیر را همراه با دغدغههای هستیمدارانه، با هم دارد:
این شهر زنی ست
خانه در خانه شراب
در بستر اتفاق رفتهست به خواب
آبستن سایههاست
این شهر خمار
این شهر هزارحرف
این شهر خراب
***
هستی نفس ساعت سرگردانی ست
در ثانیهها دلهره پنهانی ست
تسبیحِ قیامت است در دست زمان
هر دانه آن جمجمه انسانی ست
***
فهمید پرنده اتفاقی آبی ست
کودک، پر و بال اشتیاقی آبی ست
روح ترِ واژه
بوم و موسیقیِ رنگ
میگفت به ما
مرگ اتاقی آبی ست
همانطور که در برخی شعرها میبینیم ویژگی دیگری که در مورد شعر زبردست باید به آن اشاره شود این است که با وجود استفاده از قالبی کلاسیک خود را مقید به قواعد از پیش تعریفشده در این چارچوب نمیداند و سعی میکند با دستکاری در شکل نوشتاری شعر و پرداختن به جنبههای بصری آن به شعر دیداری نیز نزدیک شود. رباعی همیشه به صورت چهار مصرع پشت سر هم نوشته میشده ولی زبردست هرجا که لازم بداند به منظور القای بهتر مفهوم از این قاعده فراتر رفته و با تقطیع مصرعها رباعیهایش را در پنج، شش، هفت خط و حتی بیشتر مینویسد. از به کار بردن تصاویر عینی در کنار کلمات نیز هراسی ندارد.

امروزه شعر دیداری به عنوان یک جریان جدی در شعر ما مطرح است. خود این موضوع که زبردست در قالبی کلاسیک که همه جنبههای آن کاملا تعریف و تثبیت شده، سعی میکند هنجارشکنانه به جریانی نزدیک شود که اگر نگوییم یک جریان آوانگارد، ولی حداقل جریانی مترقی در شعر امروز ماست، ویژگی مثبت و روزآمدی در کار او محسوب میشود. اگرچه بهنظر من در به کارگیری تصاویر عینی تاکنون محدود و با احتیاط عمل کرده است.
تحلیل محتوایی کارهای زبردست نیازمند ظرفی بزرگتر از این یادداشت مختصر و کسی است که در این حیطه صاحب نظر باشد. این یادداشت صرفا ابراز نظری است در مورد شعر شاعری که معتقدم که برخلاف شعروارههایی که هر روزه مثل نمنمهای بیموقع، بر سر و روی ما میبارد، بارانی نیست که فقط خیسمان کند. بلکه باران را تعریف میکند، خنکی وهوای مرطوب را بر پوستمان مینشاند و هوای ابری را به ما میشناساند.
انتهای پیام


