ریشه نهان «چیزهایی که می‌کشی»، گرفتاری‌های انسان امروزی است

ریشه نهان «چیزهایی که می‌کشی»، گرفتاری‌های انسان امروزی است

فیلم «چیزهایی که می‌کُشی» تازه‌ترین ساخته علیرضا خاتمی، در فرهنگسرای اندیشه به نمایش درآمد و پس از آن، در نشستی تحلیلی مورد نقد و بررسی قرار گرفت؛ نشستی که فیلم را نه صرفاً به‌مثابه یک روایت، بلکه به‌عنوان تجربه‌ای ذهنی و اخلاقی به چالش کشید.

به گزارش ایلنا، خدایار قاقانی، نویسنده و منتقد سینما، در ابتدای نشست خطاب به مخاطبان گفت: در شرایط پیچیده اقتصادی و به‌هم‌ریختگی فرهنگی که در آن هستیم، حقیقتاً تماشای این فیلم حوصله و دقت می‌خواهد؛ چراکه ریتم روزگار پرشتاب ما با ریتم فیلم هم‌خوانی ندارد. ریشه نهان فیلم، گرفتاری‌های انسان امروزی یا همان «نفس اماره» (یا به‌قولی دیگر ایگوها) است. بیش از آن‌که بتوانیم با فیلم همراهی کنیم، متوجه می‌شویم خودمان در چه گرفتاری‌های عظیمی غوطه‌ور شده‌ایم.

وی ادامه داد: فیلم، آینه‌گی قصه و شخصیت‌ها را با دقت و وسواس از ابتدا کنار هم می‌بافد، به‌گونه‌ای که همه‌چیز قرینه است. فیلم با خواب زن آغاز می‌شود و با خواب همسرش پایان می‌یابد. سگ و صدای آن نیز نشانه‌ای از کهن‌الگوی ادبیات شرق است؛ نمادی از نفس اماره یا نفس مهارنشده‌ای که شخصیت اصلی در حصار آن گرفتار شده است. به همین دلیل، تا نیمه فیلم که این حصار کامل می‌شود، عملاً او با کسی دیالوگ ندارد و در حقیقت با خودش حرف می‌زند.

قاقانی تصریح کرد: حصاری که نفس اماره دور انسان می‌کشد، با جهل و بی‌فرهنگی مدام بلندتر می‌شود و از جایی به بعد، خودمان هم به این سگ نمادین غذا و آب بیشتری می‌دهیم تا بزرگ‌تر شود. در فصل پایانی نیز آن توله‌سگ رهاشده جدید، ادامه‌ای است بر نفس‌های تازه.

سمبلیسمِ؛ گفت‌وگوی اجباری فیلم با مخاطب

وی با اشاره به سوابق علیرضا خاتمی، که دستیار اصغر فرهادی بوده و به‌نوعی از آن سینما تأثیر گرفته است، افزود: فیلم نگاهی محترمانه به دین اسلام دارد، اما هم‌زمان نقدی جدی به کسانی وارد می‌کند که با ابزار دین هر کاری می‌کنند. وسواس و سلیقه بالا در نورپردازی و تاریک‌کردن فضاهای بسته، به ساخت اتمسفر این حصار ذهنی کمک کرده و آن را برای مخاطب پررنگ‌تر می‌سازد.

این منتقد، گسترش سمبلیسم در مسیر فیلم‌سازی سینمای ایران را ـ آن هم در شرایطی که همه‌چیز به‌سمت شفافیت و استریت‌بودن می‌رود ـ یک اشکال دانست و گفت علاقه‌ای به ترجمه نمادها ندارد، اما نوع گفت‌وگوی فیلم با مخاطب، ما را ناگزیر به ورود به این فضا می‌کند.

قاقانی افزود: ساختن یک فضای ذهنی که مخاطب هم خود را در آن پیدا کند، کار بسیار دشواری است؛ زیرا تمام قصه این فیلم در فضایی ذهنی و عملاً در خواب رخ می‌دهد. جزئیات صداگذاری، موتیف‌های فلویی و فوکوس‌ها، همگی در خدمت این مسیرند. برای همین، مواجهه با استاد دانشگاه که از ترس سخن می‌گوید، درواقع اشاره به ترس‌های درونی ماست و آن ناشفافی ذهنی، به فلویی بصری تبدیل می‌شود.

وی در پایان تأکید کرد: تصور کنید فیلم درجه‌یکی مانند «پیر پسر» که ما را از سینما سیراب می‌کند و دیگر چیزی به چشم‌مان نمی‌آید، از قائله اسکار جا می‌ماند. این یک ضایعه فرهنگی است. حتی می‌توانست به‌جای فیلمی از کانادا، به اسکار برود. اما گاهی فیلم‌ها، جایزه‌شان را در نرسیدن می‌گیرند و پاسخ‌شان را از تاریخ.

محسن سلیمانی فاخر، کارشناس و منتقد سینما، نیز در ادامه گفت: «چیزهایی که می‌کُشی» پس‌زمینه‌ای خاموش برای یک بحران انسانی قرار می‌دهد؛ فیلمی درام با رویکردی مینیمالیستی که بر تنش‌های اخلاقی و پیامدهای روانی کنش انسانی تمرکز دارد. اثر با ریتمی تأملی و حذف‌های آگاهانه، تماشاگر را نه در مقام مصرف‌کننده روایت، بلکه به‌عنوان شریک اخلاقی داستان وارد بازی می‌کند.

وی افزود: آینه در «چیزهایی که می‌کُشی» فقط نشانه خودبازشناسی نیست، بلکه تمهیدی روایی و روانی برای عینیت‌بخشی به دوپارگی شخصیت است. ورود رضا از دل آینه و یکی‌شدن تدریجی بازتاب و واقعیت نشان می‌دهد که او نه دیگری بیرونی، بلکه نیمه سرکوب‌شده علی است.

کشتن الزاماً با مرگ جسمانی آغاز نمی‌شود

فاخر ادامه داد: عنوان «چیزهایی که می‌کُشی» دامنه قتل را از یک کنش فیزیکی به یک وضعیت اخلاقی گسترش می‌دهد. «چیزها» می‌توانند انسان، رابطه، میل، خاطره یا بخشی از خود باشند. علیرضا خاتمی نشان می‌دهد کشتن الزاماً با مرگ جسمانی آغاز نمی‌شود، بلکه با حذف‌های کوچک، سکوت‌ها و واگذاری مسئولیت به دیگری شکل می‌گیرد. این عنوان، تماشاگر را متهم می‌کند، نه فقط شخصیت را.

وی گفت: فیلم خشونت را نمایش نمی‌دهد، اما اثرش را همه‌جا پخش می‌کند. آنچه دیده نمی‌شود، سنگین‌تر از آن چیزی است که دیده می‌شود. تماشاگر با پیامد خشونت مواجه است، نه با خود عمل. در این فیلم قهرمانی وجود ندارد که به او پناه ببریم؛ شخصیت‌ها مسئول‌اند، نه منجی، و این انتخابی آگاهانه است.

فاخر کندی ریتم  فیلم را نیز معنادار دانست و افزود: این کندی، نوعی مقاومت در برابر مصرف روایت است. فیلم ما را وادار به مکث می‌کند و ناآرامی درونی شخصیت‌ها را به زمان تماشا منتقل می‌سازد.

وی به حذف معنادار اطلاعات اشاره کرد و گفت: سکانس‌ها گویی ناقص‌اند، چون حقیقت هم کامل داده نمی‌شود. حذف در این فیلم ضعف فیلمنامه نیست، زبان آن است. تماشاگر باید جاهای خالی را با تجربه اخلاقی خودش پر کند.

او در پایان تصریح کرد: فیلم ضد اگزوتیسم است؛ فرهنگ را تزئین نمی‌کند و توضیح هم نمی‌دهد. رنج انسانی فراتر از جغرافیاست. تماشاگر، هم‌دست فیلم می‌شود؛ اجازه فاصله امن وجود ندارد. سؤال نهایی ساده اما آزاردهنده است: بعد از کشتن، چگونه زندگی می‌کنیم؟

انتهای پیام/

پیشنهادی باخبر