او معتقد است حزب عدالت و توسعه، با وجود انتقادات و چالشها، همچنان اصلیترین نیروی سیاسی ترکیه است و رفتار حرفهای آنکارا در بحرانهایی مانند غزه و اوکراین، نمونهای از رویکرد میانجیگری این کشور است.
در ادامه متن کامل گفت و گوی «خبرآنلاین» را با جعفر حقپناه، کارشناس مسائل ترکیه، مطالعه میکنید.
از نظر ادبیات مطالعات منطقهای، کشورهایی مانند ترکیه در شمار قدرتهای منطقهای قرار میگیرند. منظور، قدرتهایی هستند که توانایی حفظ منافع و امنیت خود را بهصورت نسبتاً خودبسنده دارند؛ یعنی میتوانند بر معادلات امنیت منطقهای تأثیر مستقلی داشته باشند.
قدرتهای بزرگ نیز ناچارند این قابلیت تأثیرگذاری را در نظر بگیرند، چراکه چنین کشورهایی عملاً هضمناشدنی هستند. البته این به معنای آن نیست که فعّالِ مایشاء باشند، اما توانایی آنها در منطقه خود بهگونهای است که میتوانند دیگران را وادار کنند ملاحظات امنیتی آنها را در تصمیمگیریها لحاظ کنند.
هر اندازه این قدرتها توانایی ائتلافسازی با سایر بازیگران درون یا بیرون منطقه را داشته باشند، طبیعتاً بر میزان تأثیرگذاری و قدرت آنها افزوده میشود. این همان تفاوتی است که میان ایران و ترکیه-که هر دو در زمره قدرتهای منطقهای هستند-مشاهده میشود. ترکیه قدرت ائتلافسازی بالایی دارد. این کشور بازیگری تجدیدنظرطلب نیست، اما جاهطلبیها و بلندپروازیهای خاص خود را دارد.
موقعیت ژئوپلیتیک ترکیه، توانمندیهای اقتصادی و اجتماعی درونزا و گذار از دوران بیثباتی و آشوب به مرحلهای که بتواند تنوع قومی، مذهبی و زبانی خود را بهعنوان مبنای قدرت در منطقه بهکار گیرد، باعث شده که ترکیه در یک فرایند حدوداً بیستساله-در دوران استیلای حزب عدالت و توسعه-وزن و نفوذ خود را ارتقا دهد. ترکیه امروز به لحاظ اقتصادی در شماره به ۲۰ قدرت برتر اقتصادی جهان قرار دارد و از نظر تولید ناخالص ملی، توان صادرات، تنوع منابع انرژی، بومیسازی فناوری و جذب سرمایهگذاری داخلی، به قدرت قابل توجهی دست یافته است. چالشهایی همچون تورم لجامگسیخته، کاهش ارزش پول ملی و بیثباتیهای داخلی که زمانی تهدیدی جدی بود، کنترل شده و کشور تا حدی از آن مراحل عبور کرده است.
اکنون جایگاه ترکیه در منطقه بهگونهای است که میتواند همزمان در خردهنظامهای امنیتی پیرامونی خود-در قفقاز جنوبی، مدیترانه و شامات-و حتی فراتر از آن نقشآفرینی کند. این کشور پایگاه نظامی در قطر دارد و در معادلات صلح و ایجاد آتشبس میان پاکستان و طالبان نیز نقش ایفا کرده است.
مجموعه این تحولات نشان میدهد که ترکیه در حال پوستاندازی است؛ از یک بازیگر انزواطلب که حداکثر نقش میانجی را برای خود قائل بود، به بازیگری فعالتر و تأثیرگذارتر در منطقه تبدیل شده است. به نظر میرسد ترکیه در خاورمیانه عربی و منطقه شامات بهتدریج جایگاه خود را تثبیت کرده و در بسیاری از عرصهها از طریق همکاری و ائتلاف با قدرتهای بزرگ توانسته وزن خود را افزایش دهد.
رفتار حرفهای ترکیه نیز در این روند نقش مهمی داشته است؛ این کشور همواره در بحرانها بهجای آنکه در یکی از طرفها قرار گیرد، بهعنوان بازیگر واسطه عمل کرده و روابط خود را با همه طرفها حفظ کرده است. در بحران غزه و جنگ اوکراین نیز شاهد بودیم که ترکیه توانسته میان همه بازیگران جایگاه خود را پیدا کرده و از تعامل با همۀ آنها بهره ببرد. بر این اساس، به نظر میرسد ترکیه در حال ایفای نقشی رو به رشد و ارتقایافته در خاورمیانه و دیگر مناطق پیرامونی خود است.
بخش عمدهای از توسعه و ارتقای جایگاه منطقهای و جهانی ترکیه-چه مطلوب و چه نامطلوب، چه موردپسند برخی باشد یا نه-مرهون نوع مدیریت آقای رجب طیب اردوغان و حزب عدالت و توسعه است. البته این به معنای آن نیست که تمام کارنامه این حزب و شخص اردوغان مثبت بوده است. به هر حال، چهره اقتدارگرای او در داخل، سرکوب مخالفانش و بازیهای حرفهای که بیشتر در راستای تثبیت قدرت شخصیاش بود، همگی جای بحث دارند. برای نمونه، با کردها عملاً بازی شد؛ حتی در موضوع آتشبس و خلع سلاح کردها نیز اقدام عمدهای صورت نگرفت و امتیاز مشخصی به آنها داده نشد.
با این حال، همه این موارد در نهایت به تثبیت موقعیت آقای اردوغان کمک کرده است. نباید دستاوردهای او را هم نادیده گرفت. او به یک دوره بیثباتی سیاسی پایان داد، رشد اقتصادی قابل توجهی را رقم زد، زمینه جذب سرمایه خارجی و فناوریهای پیشرفته را فراهم کرد، سیاست خارجی متوازنی در پیش گرفت و موجب افزایش نقش و نفوذ ترکیه در منطقه شد.
ترکیه در این دوران از مرحلهای که با چالشهای جدی داخلی روبهرو بود، به نقطهای از تعادل رسید. تنوعات قومی و مذهبی همچنان باقی است، اما دیگر بهصورت تنشزا و چالشآفرین عمل نمیکنند، بلکه به نقاط قوت قدرت ترکیه تبدیل شدهاند.
این کشور به نوعی هم رویکرد ملیگرایانه دارد، هم گرایش به اسلام عثمانی را تقویت کرده و هم میل به تعامل با غرب را دنبال میکند. ترکیه نوعی اسلام صوفی را نمایندگی میکند که در جهان، بهویژه در غرب، طرفداران زیادی دارد و بسیاری مایلاند این روایت از اسلام در خاورمیانه پرآشوب پیش برود و جایگزین اسلام سیاسی رادیکال شود. در این مسیر نیز از حمایت برخی کشورها برخوردار است.
به نظر من، در حال حاضر حزب عدالت و توسعه جایگزین یا بدیلی ندارد. هرچند همواره نقدهای جدی از داخل و خارج بر آن وارد بوده، اما این به آن معنا نیست که مخالفان-حتی اگر ائتلاف کنند-بتوانند بهراحتی این حزب را از قدرت کنار بزنند. در انتخابات بعدی هم پیشبینی میکنم با وجود افتوخیزهایی، حزب عدالت و توسعه با رفتار حرفهای رهبرانش همچنان قدرت اول ترکیه باقی بماند.

در منطقه خاورمیانه، قدرتهای رقیب فراوانی وجود دارند که هر کدام چه از نظر سختافزاری و چه نرمافزاری در پی تأمین منافع خود هستند. متأسفانه امکان ائتلافسازی و اتحاد میان آنها بسیار کم است. ایران، عربستان و مصر هر یک روایت خاص خود را از اسلام، توسعه و منطقهگرایی دارند و میکوشند الگوی مدنظر خود از امنیت منطقهای را جا بیندازند؛ در حالی که هیچکدام از این روایتها با آنچه ترکیه ارائه میکند، همسو نیست.
با این حال، من فکر نمیکنم که در حال حاضر یا حتی در آینده نزدیک و میانمدت، هیچیک از این گفتمانها یا الگوها بتواند بهطور مطلق بر سایر رقبا غلبه کند و پیروز شود. همه آنها به موازات یکدیگر در منطقه حضور خواهند داشت. البته روشن است که ترکیه از قدرت سیاسی و اقتصادی درونزا و همچنین قدرت نرم قابل توجهی برخوردار است. میزان موفقیت آن نیز تا حد زیادی بستگی به نحوه عملکرد سایر رقبا دارد.
عربستان پس از یک دوره آزمون و خطا، تلاش کرده همان الگو را دنبال کند و از مداخلات تنشزا و چالشآفرین با سایر قدرتها پرهیز نماید و تمرکز خود را بر اجرای برنامه «چشمانداز ۲۰۳۰» گذاشته است. مصر نیز با وجود فراز و فرودها، عملاً به همین نتیجه رسیده است.
به نظر من، این چالش برای ایران جدیتر است، زیرا همچنان ابهام و تردید درباره الگو و مسیر مطلوبی که باید دنبال کند، وجود دارد و رقبا از این نظر جلوتر هستند. در مجموع، به نظر میرسد این رقابتها همچنان در سطح منطقه میان همه این قدرتها ادامه خواهد داشت.
همانطور که گفتم، ترکیه در قبال بحران غزه بسیار حرفهای عمل کرده است. همانطور که در بحرانهایی مانند جنگ اوکراین، تنش میان اروپا و روسیه، اختلافات بین آمریکا و روسیه، آمریکا و ایران و مسئله اسرائیل و فلسطین مشاهده شده، ترکیه همواره رفتاری حرفهای داشته و منافعش را در تعامل با همه طرفها تأمین میکند.
در حالی که روابط این کشور با اسرائیل همچنان به قوت خود باقی است و در سطوح جدی هیچ خللی به آن وارد نشده، ترکیه در عین حال جانب فلسطینیها را نیز میگیرد. بخشی از این رفتار، جنبه نمایشی و تبلیغاتی دارد. برای مثال، میبینیم که ابراهیم کالین، رئیس سازمان اطلاعات ملی ترکیه، تلاش دارد نقش فعالی در میانجیگری میان اسرائیل و فلسطین ایفا کند، اما بخشی از این اقدامات واقعاً جنبه شوآف و نمایشی دارد.
در عین حال، نمیتوان محبوبیت و مقبولیتی را که اسلام مدنظر ترکیه و اقدامات این کشور در میان طرفداران حماس و مردم فلسطین یافته، نادیده گرفت. به نظر من، این نقشآفرینی چندان جدی و تأثیرگذار در معادلات فلسطین نیست و ترکیه بیشتر یک بازیگر حاشیهای در شکلدهی به آینده غزه خواهد بود.
با این حال، باید رفتار حرفهای ترکیه و فرصتجویی و فرصتسازی این کشور را نیز در نظر گرفت؛ زیرا توانسته از بحران غزه بهعنوان فرصتی برای افزایش قدرت نرم، ارتقای اعتبار بینالمللی و تقویت نقش خود بهعنوان یک قدرت میانجی استفاده کند.
همانطور که گفتم، منطق سوداپیشگی که بر سیاست خارجی ترکیه حاکم است، باید مبنا قرار گیرد؛ زیرا رفتار این کشور با سایر قدرتها بر اساس همین منطق معنا پیدا میکند. سیاست خارجی ترکیه، سیاستی تعادلی است؛ یعنی پرهیز از پیوستگی یا واگرایی حداکثری نسبت به یک قدرت مشخص و بهرهگیری از فضاها و فرصتهای موجود که نقطه مزیت ترکیه محسوب میشود.
ترکیه اساساً ویژگی میانجیگری دارد و میتواند در جایگاهی قرار گیرد که دیگر دولتهای اروپایی از آن بیبهرهاند. آنها چنین ظرفیتی ندارند که در موقعیتی مشابه ترکیه بین چین و آمریکا یا میان روسیه و آمریکا قرار بگیرند. به نظر میرسد ترکیه همچنان همین رویکرد تعاملی را ادامه خواهد داد و بهعنوان قدرتی که قادر است همزمان با همه این بازیگران تعامل کند، سیاست خارجی خود را بر همین اساس پیش خواهد برد.
۳۱۲/۴۲


