شلوار یوسف تیموری همه ما را ۲۰سال اندوهگین کرد!
دوشنبه شب در بازپخش قسمت سیزدهم زیر آسمان شهر، دیالوگی از زبان خشایار مستوفی با بازی حمید لولایی پخش شد که ناخواسته مثل سیلی به صورت بیننده امروز نشست.
برترینها: در بازپخش این شبهای "زیر آسمان شهر"، دیالوگی از زبان خشایار مستوفی با بازی حمید لولایی پخش شد که ناخواسته مثل سیلی به صورت بیننده امروز نشست. او در سکانسی که اهالی ساختمان برای انتخاب مدیر جمع شده بودند، گلایه میکرد که خرجهایش زیاد شده؛ نمونهاش هم خرید شلواری برای پولاد، پسرش (با بازی یوسف تیموری) بود که بیست هزار تومان تمام شده بود. سال ۱۳۸۰ بود، همان روزها که بیست هزار تومان پولی جدی برای یک خانواده به حساب میآمد، اما نه آنقدر که شنیدنش باعث بهت شود. امروز اما مرور این عدد مثل سفر به یک جهان موازی است: جهانی که ۲۵ سال بعد فاصلهای نجومی با زندگی روزمره ما دارد.
شلوار پولاد، نماد فروپاشی ما شده است
در نظر بگیرید که همان روزها هنوز بسیاری از مردم برای خرید لباس، بهویژه شلوار، به خیاط مراجعه میکردند. پارچههای مرغوب انگلیسی مثل فاستونی محبوب بودند و سفارش دوخت یک شلوار نوعی انتخاب باکلاس محسوب میشد. قدرت خرید مردم آنقدر بالا بود که داشتن چند دست لباس دوخت سفارشی، نه رؤیایی دستنیافتنی که بخشی از زندگی طبقه متوسط به شمار میرفت. شلوار آماده، هرچند در بازار بود، اما اغلب در رقابت با لباسهای دوختهشده حرفی برای گفتن نداشت.
امروز اما صحنه به کلی عوض شده است. بسیاری از شلوارهای پارچهای موجود در بازار، وارداتی ارزانقیمتاند و کیفیتشان به پای همان فاستونیهای قدیم نمیرسد. در مورد شلوارهای جین و کتان هم وضع چندان بهتر نیست؛ برچسب «ساخت ایران» یا «لیبل خارجی» روی بخش زیادی از این پوشاک در کارگاههایی در اسلامشهر یا رباط کریم خورده میشود؛ تولیداتی که بیشتر جنبه رفع نیاز فوری دارند تا تضمین کیفیت. اگر روزگاری لباس نشانهای از شأن اجتماعی و سلیقه فردی بود، امروز برای بسیاری فقط کالایی مصرفی است که باید با کمترین هزینه تهیه شود.
این دگردیسی ساده در بازار پوشاک، فقط روایت تغییر یک کالا نیست؛ بلکه تصویری شفاف از افت کیفیت زندگی در ابعاد گوناگون است. از فروپاشی قدرت خرید و محدود شدن انتخابها گرفته تا پایین آمدن استانداردها و رواج اجناس کمدوام، همه و همه نشان میدهند جامعهای که زمانی با لباسی خوشدوخت و پارچهای مرغوب خودش را تعریف میکرد، حالا ناگزیر به مصرف ارزانترین گزینههای ممکن است.
ما فقط گریه داریم، خنده به ما نمیآید
تکرار صحنههای خندهدار قدیمی، به جای لبخند اشک میآورد. خندهای که روزی مفرّی از روزمرگی بود، حالا در بازپخشها به آیینهای تلخ تبدیل شده که نشان میدهد چطور یک جامعه در گذر زمان له شده است. مقایسه قیمت یک شلوار ساده کافی است تا دریابیم چرا بخش بزرگی از مردم زیر بار هزینهها مچاله شدهاند. آنچه روزگاری سرگرمی تلویزیونی بود، حالا به سندی زنده از سیر نزولی معیشت بدل شده است.
زیر آسمان شهر برای نسلی از مخاطبان همچنان نماد خاطره و نوستالژی است، اما بازپخش آن امروز حامل معنایی دیگر است: ثبت یک دوره تاریخی. دورهای که در آن خندههای ساده، بیآنکه بدانیم، آرامآرام به گریهای عمیق گره میخورد. در این مسیر، شلوار پولاد نه فقط یک تکه لباس، که روایتی از افت کیفیت زندگی و سقوط اقتصادی است؛ روایتی که فهم آن، حتی بینیاز از نمودار و آمار، تنها با شنیدن یک عدد آشکار میشود.