سیاست خارجی عراق پس از انتخابات؛ نه عراقِ ایرانی، نه عراقِ آمریکایی
هندسه امنیتی خاورمیانه پس از ۷ اکتبر و جنگی که حدود دو سال طول کشید، دستخوش تغییراتی چشمگیر شد. این جنگ دو ساله چند نقطه عطف داشت که برخی معتقدند درگیری ۱۲ روزه میان ایران و اسرائیل، مهمترین آنها بود. نخستین مفهومی که پس از مشاهده عینی تمام این تحولات به ذهن میرسد، این است که در تهران باید در برخی سیاستها بازنگری صورت بگیرد.
فرارو – محسن صالحیخواه؛ در دو روز گذشته موضوع نتایج انتخابات عراق و کسب اکثریت کرسیهای پارلمان از سوی شیعیان از زاویههای مختلفی مورد توجه قرار گرفت. برخی تحلیلهای اشتباهی نسبت به این نتایج ارائه دادند و برخی نیز بدون توجه به دیگر تحولات عراق به خصوص در دو سال گذشته، مارش پیروزی نواختند. در قدم اول باید به این نکته اشاره کرد که ۶۵ درصد جمعیت عراق را شیعیان تشکیل میدهند و این جمعیت در پنج دوره گذشته نیز اکثریت پارلمان را به خود اختصاص داده است.
نکته بعدی این که تمام گروههای سیاسی شناختهشده شیعه نگاه یکسانی به روابط میان بغداد و تهران ندارند؛ برخی از آنها به صورت سنتی به جمهوری اسلامی نزدیکترند (مانند جریانهای نوری مالکی، هادی العامری و سیدعمار حکیم) و برخی نیز مانند نیروهای قیس خزعلی چهره شناختهشده شبهنظامی – سیاسی عراقی (ائتلاف صادقون)، در زمره نیروهای متاخرتر در این حلقه قرار میگیرند. گروهی ضدایران هستند و گروه چهارم نیز وجود دارد که مسیر استقلال عراق و تنظیم روابط خارجی با کشورهای منطقهای و قدرتهای بزرگ را دنبال میکند.
تفکیک این موضوع در تهران و بغداد بسیار مهم است که حتی نیروهایی که نزدیک به ایران شناخته میشوند، عراقی هستند و در نهایت منافع و مصلحت کشور خود را در نظر میگیرند و باید در نظر بگیرند. مگر این که بیش از اندازه آرمانگرا باشند. هرچند که آشکارسازی ارتباط برخی از آنها با ایران به دلیل رویکردهای تبلیغاتی در سالهای گذشته، منشاء آسیبهای زیادی برای تهران و بغداد شد. اما آن نگاه ملی به خصوص پس از فروکش کردن بحران داعش، بیش از پیش توانست خود را در عراق تثبیت کند.
نکتهای که مورد توجه قرار نمیگیرد، این است که در انتخابات عراق، فهرست نخستوزیر این کشور توانست بیشترین کرسیها را به خود اختصاص دهد؛ هرچند که در عراق، الزاماً ائتلاف برنده صاحب کرسی نخستوزیری نمیشود و مجموعهای از عوامل و ملاحظات داخلی و خارجی طی سالهای گذشته در آن تاثیرگذار بوده است. اما توجه به این نکته مهم است که محمد شیاع السودانی، نخستوزیری است که در دو سال گذشته عراق را از درگیریهای منطقه دور نگه داشت. اجازه نداد نیروهای حشدالشعبی و نیروهای مقاومت خارج از چارچوب حشد، مانند انصارالله یمن و حزبالله لبنان وارد درگیری با اسرائیل شوند و عراق را درگیر جنگ کنند.
عملیات محدود برخی نیروهای مسلح عراقی در ایام ابتدایی این جنگ که بیشتر با شلیک پهپاد همراه بود هم خیلی زود متوقف شد و دیگر ادامه پیدا نکرد. در جنگ ۱۲ روزه هم عراقیها وارد درگیری ایران با اسرائیل و آمریکا نشدند و کنار باقی ماندند. ناظران بر این باورند که السودانی به دنبال تمرکز بر توسعه عراق، خروج کامل آمریکا و باقیماندههای نیروهای ائتلاف، بازسازی مشکلات و ویرانیهای باقی مانده از دوران اشغال آمریکا و همچنین جنگ با داعش است. نه عراقِ ایرانی میخواهد نه دنبال عراقِ آمریکاییست. اما به تنظیم روابط بغداد با تهران و واشنگتن اهمیت زیادی میدهد.
در این مسیر، آنچه عراقیها انجام میدهند، اعم از تحدید فعالیت گروههای مقاومت باشد، تصمیمگیری درباره حشدالشعبی، تقویت روابط با آمریکا و ... تصمیم آنهاست. مرور سفرهای متقابل مقامات امنیتی و سیاسی دو کشور به پایتختها نیز نشان میدهد که درباره مسائل و نگرانیهای مشترک، مشورتهایی صورت میگیرد اما در نهایت تصمیم با عراقیهاست و بهترین نتیجه در مسیر تنظیم روابط شکل میگیرد.
شاید این تعبیر فواد حسین، وزیر خارجه دولت عراق نزدیکترین تعبیر به نگاه حاکم بر عراق باشد: «اختلافات آمریکا و ایران به خودشان مربوط است و به ما مربوط نیست و ما با ایران به عنوان کشور همسایه رابطه داریم و آمریکا نیز متحد استراتژیک ماست.» طبیعتا خروج نیروهای آمریکایی از عراق و تثبیت شرایط در این کشور هم به نفع عراق و هم به نفع ایران است؛ اما باید دید فعالیت این گروهها چه تاثیری در تسریع روند خروج آنها داشته است. اینجاست که نگاه واقعگرایانه به مسائل جاری، بیش از پیش اهمیت پیدا میکند. عین همین تغییر نگاه باید نسبت به مسائل لبنان هم رخ دهد.
هندسه امنیتی خاورمیانه پس از ۷ اکتبر و جنگی که حدود دو سال طول کشید، دستخوش تغییراتی چشمگیر شد. این جنگ دو ساله چند نقطه عطف داشت که برخی معتقدند درگیری ۱۲ روزه میان ایران و اسرائیل، مهمترین آنها بود. نخستین مفهومی که پس از مشاهده عینی تمام این تحولات به ذهن میرسد، این است که در تهران باید در برخی سیاستها بازنگری صورت بگیرد.
نکته آنکه ممکن است برخی سیاستها در یک بازه زمانی منطبق و در مسیر تامین منافع ملی ایران بوده است؛ اما الزاماً ادامه این سیاستها در شرایط جدید به معنی خروجی همان کارکرد نیست بلکه میتواند به ضد خود تبدیل شود. وقایع سال ۲۰۲۳ تا ۲۰۲۵ به خوبی نشان میدهد که این سیاستها باید دستخوش بازنگری شود و منافع ملی ایران در مرکز توجه قرار بگیرد. احتمالاً از همین مسیر و تمرکز بر منافع مشترک، گفتگوهای منطقهای و فرامنطقهای و کاهش تنشها تا پایینترین سطح ممکن است که آرامش میتواند به منطقه برگردد. در غیر این صورت، در چرخه تنش و بیثباتی موجود در خاورمیانه باقی خواهیم ماند. آن هم در شرایطی که از بسیاری تحولات بیرون ماندیم و عملاً کنشگری فعالی از سوی تهران دیده نمیشود.


