وقتی تاریخ بر لبهی یک تصمیم میلرزد
روزبه کردونی - رویداد۲۴| گاهی تاریخ بر دوش میلیونی از ارتشها نمیچرخد، بلکه بر سر یک «اگر» میگردد: اگر مکثی نبود، اگر تصمیمی درست گرفته میشد، اگر پیشروی ادامه مییافت، اگر صلح پذیرفته میشد، اگر بازگشت زودتر آغاز میشد. این «اگرها» تعلیق بزرگ تاریخاند؛ همان خط باریک میان پیروزی و فاجعه.
هیتلر وقتی ارتش جنوب را به دو نیم کرد، خیال داشت هم نفت قفقاز را در مشت گیرد و هم استالینگراد را فتح کند؛ اما قدرتی که دوپاره شد، بر شکست رایش سوم مهر زد.در دانکرک، دستور توقف زرهیها ــ پیشنهادی از فن روندشتت و وعدهی گورینگ که هیتلر تأییدش کرد ــ سه روز طلایی به متفقین بخشید؛ مکثی که به بریتانیا فرصت داد بیش از سیصد هزار سرباز را نجات دهد و آینده جنگ را دگرگون کند.
ناپلئون نیز وقتی مرز رؤیا را با مرز واقعیت اشتباه گرفت و تا مسکو پیش تاخت، دریافت که شکوه در برف روسیه دفن میشود.
آتنِ باستان با تصمیمی پرهیجان، لشکر به سیسیل فرستاد و در آن دوردست ستونهای قدرتش فروریخت.
ژاپن هم با پرلهاربر گمان کرد با ضربهای پیشدستانه دشمن را زمینگیر میکند، اما نهتنها او را مرعوب نکرد بلکه مسیر جنگ جهانی را تغییر داد.
در همه این صحنهها الگویی تکرار میشود: تصمیمی که از عقلانیت دور شود و بر غرور یا هیجان استوار گردد، یا تردیدی که بر تصمیم عاقلانه سایه اندازد، آینده را به دست فاجعه میسپارد.
سیاست و تاریخ بیش از آنکه با آرزو ساخته شوند، بر شناخت ضرورتها و توانها استوارند. ضعف در درک ضرورتها، ناآگاهی از واقعیت، توهمِ اعتبار، ناتوانی در تصمیمگیری یا تصمیمگیری متوهامانه، و به امید معجزه ماندن، همان دامهایی هستند که تاریخ بارها برای ملتها گسترانده است.
تاریخ ایران نیز بارها و بارها این وضعیت را تجربه کرده است: از اولتیماتوم روسیه تزاری در ماجرای مورگان شوستر تا اشغال ایران در جنگ جهانی دوم و کودتای ۲۸ مرداد در نهضت ملی نفت .
درس روشن همه این رخدادها برای امروز چنین است:
1. تصمیمهای ملی باید بر پایه شناخت واقعیتها، نه آرزوها، بنا شوند؛
2. در لحظههای تردید، تعلل و تسویف خود بزرگترین شکست است؛
3. و قدرت واقعی در تمرکز بر ضرورتها و پیشبینی پیامدهاست، نه در امید بستن به معجزه یا توهم اعتبار.
و سرانجام آنکه تصمیم نگرفتن، امروز و فردا کردن و به امید معجزه ماندن، همان است که معصوم فرمود: «فإنّه بحرٌ یغرق فیه الهلکى.»