روایتی از ناملایمات و بی‌مهری‌هایی که روح‌الله خالقی را از پا انداخت/ «ای ایران» تنها سرودی است که از دل طبقه متوسط مردم بیرون آمد

روح‌الله خالقی، موسیقی‌دان چندبُعدی و خالق ماندگارترین سرود ملی‌ـ‌میهنی ایران، همچنان شصت سال پس از درگذشتش الهام‌بخش نسل‌های موسیقی‌دان است؛ هنرمندی که از دل مکتب وزیری برخاست، هنرستان موسیقی ملی را بنیان گذاشت، در پژوهش و آموزش بی‌بدیل ماند و با «ای ایران» وجدان جمعی ایرانیان را شکل داد.

روایتی از ناملایمات و بی‌مهری‌هایی که روح‌الله خالقی را از پا انداخت/ «ای ایران» تنها سرودی است که از دل طبقه متوسط مردم بیرون آمد

«روح‌الله خالقی»، نماد شخصیتی چندبُعدی است. این را از چه بابت می‌گویم؟ از این بابت که نزدیک به چهل و یکی‌دو سال، گاه مستمر و گاه غیرمستمر، در زندگی، احوال و آثار این مرد بزرگ غور کرده‌ام. من در این راه هرچه را به دستم رسید، خوانده‌ و گردآوری کردم. ضمن این که خوشبخت بودم که از اکثر معاصرین کسب فیض کردم خصوصا یگانه استادم در امر تحقیق و پژوهش زنده‌یاد حسینعلی ملاح. به عقیده من خالقی از وقتی وارد مدرسه عالی موسیقی شد، از یک طرف اهمیت میراث پیشین را دریافت؛ میراثی که از مکتب آقا میرزا عبدالله و درویش‌خان مانده بود. اما از طرف دیگر، با حضور استادش علینقی وزیری، افقی تازه پیش رویش گشوده شد. او در چنین مقطع حساسی، بین گذشته و آینده قرار داشت و احساس وظیفه کرد که نخست «حال» را بنا بگذارد و بعد برای آینده کاری کند.

به عنوان مثال، ارکستر موسیقی ملی، با وجود تغییراتی چند که فرهاد فخرالدینی ایجاد کرد، هنوز هم آخرین نماد زنده مکتب وزیری و خالقی است. دراقع، راه همان راه است، براساس بنیانی که آن‌ها گذاشتند منتها با تکامل‌یافتگی‌هایی به اقتضای وقت، به اقتضای پیشرفت ذهنیت‌ها و تکنولوژی‌ها. روح‌الله خالقی، مردی بسیار هوشمند بود. هوشمند به معنای برخوردار از سلامت و خرد ایرانی. آن هم با وجود یک زندگی پرمسئولیت و سنگین. زندگی شخصی و حرفه‌ای این استاد به گونه‌ای است که کمترین نمود رفتار غیرعادی یا اختلال را -چنان‌چه اکثریت قریب به اتفاق موسیقی‌دانان داشته‌اند و دارند و خواهند داشت- در آن نمی‌بینید. یعنی نبوغ او به هیچ‌وجه بیمارگونه نیست. سالم است و در عین عقلانی بودن چه در نثر و چه در ساخت آهنگ‌، بسیار لطیف و احساساتی است. شبیه گفته فیلسوف بزرگ فرانسوی، ژان ژاک روسو به شاگردش که می‌گوید هم حساس باش و هم عاقل. چون اگر فقط یکی از این دو باشی ناتوان هستی.

تنها زمینه‌هایی در حوزه‌ موسیقی که استاد خالقی به آن‌ها ورود نکرد، یکی موسیقی کودک بود و دیگری موسیقی فیلم. آن هم به این دلیل که زمینه این کارها، در آن زمان فراهم نبود. شما اگر این دو را استثنا کنید، زمینه‌ای از موسیقی نیست که خالقی در آن رد پایی مهم و موثر نگذاشته باشد. به‌ویژه در تالیف کتب آموزشی. من این را از مصاحبه‌ای با زنده‌یاد محمود ذوالفنون به یاد دارم که می‌گفت خالقی کتاب‌های آموزشی‌اش را تالیف کرد؛ چهار جلد برای ویلن و یک جلد برای تار و سه‌تار، تا سنگ بنایی باشد که آیندگان براساس آن پیش بروند. اما نگاه کنید که از انتشار دوره چهار جلدی ویلن، ۷۴ سال می‌گذرد و هنوز تکمله‌ای بر آن نوشته نشده است. این نه به آن معناست که این اثر، اثری کامل و جامع است، هرچند در دوره خود قطعا بوده است. بلکه به معنای کم‌کاری و کاهلی ماست.

روایتی از ناملایمات و بی‌مهری‌هایی که روح‌الله خالقی را از پا انداخت/ «ای ایران» تنها سرودی است که از دل طبقه متوسط مردم بیرون آمد

نکته شگفت‌آور دیگر در مورد خالقی در کنار بسیاری نکته‌های شگفت‌آور، این که؛ هیچ اندیشه و هیچ واقعه‌ مهمِ کوچک یا بزرگی در حوزه موسیقی نبوده که او در موردش ننوشته باشد. نوشته‌های خالقی آن‌قدر بسیار بود که می‌توانم بگویم «ای ایران» که به همت دخترشان، گلنوش خالقی منتشر شد، کتاب کاملی نیست. ضمن این که کامل‌تر از آن، نزد من است که سی سال است می‌خواهم منتشرش کنم اما نمی‌دانم چرا نمی‌شود. روح‌الله خالقی مقدار زیادی قلم‌اندازی برای این‌طرف و آن‌طرف، برای این‌جا و آن‌جا دارد. به گونه‌ای که از هیچ واقعه‌ای در زمینه موسیقی بدون حساسیت و مسئولیت نگذشته است. نمونه دیگر این حساسیت و احساس مسئولیت را وقتی می‌بینیم که از منزل استاد محمدعلی گلشن ابراهیمی ریل‌هایی به رادیو آمد. خالقی پای تک‌تک این‌ها نشست و گوش داد، و گفت این‌جا را این‌طور بکنید و آن‌جا را آن‌طور. یعنی از کنار هیچ چیز با بی‌تفاوتی و بی‌مسئولیتی نمی‌گذشت.

همین‌جا باید اشاره کنم که من یک نفرم، اما اگر چندین و چند نفر باشیم و بگردیم، غیر از اسنادی که اوایل انقلاب از بین رفت، باز هم نوشته‌های بسیاری از خالقی پیدا خواهیم کرد. نوشته‌هایی که او، به عقیده من، با آن‌ها تمام بی‌دانشی و بی‌مسئولیتی دوره خود را جبران کرد. برای همین است که در عکس‌های پنجاه‌وخرده‌ای سالگی‌اش، یک مرد شکسته و فرتوت را می‌بینید. بخشی از این، به خاطر فشار کار بود و بخش دیگرش به خاطر ناملایمتی‌هایی که دید. مثلا از سوی توده‌ای‌هایی که پرویز محمود سمبل‌شان بود یا کسانی که معتقد بودند موسیقی ایرانی بی‌ارزش است و باید از بین برود یا آن‌هایی که خالقی سد راهشان بودند و نمی‌گذاشت از کارهای مبتذل‌شان سود ببرند. همین‌ها بود که موجب شد در نامه‌ای بنویسند آقای خالقی صلاحیت اظهار نظر در مورد موسیقی را ندارد! این‌ها همه زهر بود، سم بود، تیرهایی بود که بر جان این مرد حساس نشست. بعد هم این که کارشکنی جزو لاینفک جامعه ماست که اتفاقا در دوره او بیشتر هم بود.

یکی دیگر از چیزهایی که ممکن است همه در مورد روح‌الله خالقی ندانند این است که او ازجمله اولین کسانی بود که در سال‌های ۱۹۳۰با سیستم آموزش و پرورش نوین آمریکایی آشنا شد و طالب این بود که این سیستم آزاد و دموکراتیک بر فضا حاکم شود. آن هم در برابر آموزش و پرورشی که بیشتر تابع سیستم‌های انگلیسی خشک و سرکوبگر بود. خالقی سه مقاله در این باره ترجمه کرد. چیزی که کمتر کسی از آن خبردار است.

این را در مورد خالقی، شاید گفته باشم و شاید نه. وضعیت او به لحاظ تبار خانوادگی  و اسم‌ورسم شخصی به گونه‌ای بود که ریاست مدرسه البرز را، قبل از دکتر محمدعلی مجتهدی، به او پیشنهاد دادند؛ بزرگ‌ترین دبیرستان ایران و بلکه خاورمیانه با ۲۰ هزار شاگرد. اما او به خاطر این که تصور می‌کرد با قبول این کار از  موسیقی دور می‌افتد قبول نکرد. یک دوره هم در اواخر دهه ۲۰ به او پیشنهاد شد که معاون وزیر شود. این مرد، لیسانسه دانشسرای عالی در سال ۱۳۱۳ بود. دانشسرایی که آن زمان فقط سالی پنج نفر فارغ‌التحصیل داشت و پای مدرکش را شاه امضا می‌کرد. یعنی مدرکش این‌قدر می‌ارزید. خالقی، منشی مخصوص وزیر معارف، علی‌اصغر حکمت، بود. فردی که در سال ۱۳۱۳، در ۲۹ سالگی معاونت وزیر را بر عهده داشت، قطعا ۱۰ سال بعد به راحتی می‌توانست جای او هم باشد. ولی خالقی تمام این‌ها را رد کرد به خاطر این که موسیقی کشورش را ارتقا دهد.

این‌ها نسلی خاص بودند. نسلی که همه چیز را برای موسیقی می‌خواستند. این را هم بگویم که خود این مرد و آثارش -که بیشترشان هم هنوز پیدا نشده‌اند- لایق توجهی بیش از این هستند. این کار اما، یک تیم پژوهشگر می‌خواهد. البته که فکر می‌کنم اگر وضع به همین شکل که هست، بماند و بدتر نشود محمدرضا عزیزی، با همتی که دارد، شاید بتواند بنیادی خصوصی به نام بنیاد خالقی راه اندازی کند. بنیادی برای مردی که مثل کوه یخ، تنها نوک آن پیداست و بخش عمده‌اش نامکشوف مانده است.  

روایتی از ناملایمات و بی‌مهری‌هایی که روح‌الله خالقی را از پا انداخت/ «ای ایران» تنها سرودی است که از دل طبقه متوسط مردم بیرون آمد

صبا، پیش از وزیری هم موسیقی را می‌شناخت و شاگرد میرزاعبدالله بود. او از وزیری تاثیر بسیار پذیرفت ولی آن را با نبوغ خود به گونه‌ای درآمیخت که شیوه‌ای جداگانه در نوازندگی و آهنگسازی برای ویلن و سه‌تار پی گذاشت. خالقی اما در آهنگسازی بسیار تحت تاثیر وزیری بود. نخستین سرود میهنی که ساخته شد «ای وطن» با صدای روح‌انگیز و رهبری ارکستر مدرسه موسیقی توسط وزیری، در دشتی ساخته شد. وزیری می‌خواست بگوید به آوازها و مُدهای موسیقی ایرانی نباید تنها از یک منظر نگاه شود. دشتی همان‌طور که اکنون نیز مرسوم است می‌تواند آوازی غمگنانه برای بیان اندوه باشد، از سوی دیگر می‌تواند حماسی باشد و پیامش وطن‌پرستی، از دیگر سو نیز اصلا می‌تواند کمیک باشد. خالقی این روش را پسندید و راه استادش را ادامه داد.

خانم ارفع اطرایی یک بار در این زمینه، چیزی تعجب‌آور به من گفت. گفت روح‌الله خالقی با وجود تمام مسئولیت‌های سنگینی که داشت، جمعه‌ها که تنها وقتِ استراحتش بود با ماشین خودش و ماشین ناظم هنرستان راه می‌افتاد. او به درِ خانه تک‌تک هنرجویان می‌رفت و با کسب اجازه از والدین‌شان آن‌ها را برای گردش علمی به حومه تهران می‌برد. بدون توقع دیناری. اگر در مورد خالقی و امثال او، نگوییم «خودشان را وقف کرده بودند»، چه چیز دیگری می‌توانیم بگوییم؟ آن‌ها خودشان را با عشق وقف چیزهایی کرده بودند که تصورش هم برای ما دشوار است. وقف چیزهایی که به چشم ما دیگر دوره‌شان گذشته است؛ وقف ایمان و اعتقاد. ضمن این که فراموش نکنید هر کدامِ این‌ها به لحاظ خانوادگی متعلق به طبقه ممتاز اجتماع بودند. یعنی کافی بود لب تر کنند، تا بهترین پست‌ها را بگیرند؛ با کارِ کم و حقوقِ بسیار و امکاناتِ رفاهی. وزیری اگر در سال ۱۳۳۲ که به ایران برگشت، مدرسه عالی موسیقی را تاسیس نکرده بود و دنبال کار پیشین‌اش را می‌گرفت، به آسانی می‌توانست در کابینه مخبرالسلطنه وزیر جنگ شود. یا موسی‌خان معروفی که املاک بسیار وسیع‌اش را فروخت تا صرف پرداخت دستمزد این و آن، کند. کسانی که ردیف‌های موسیقی را می‌نوشتند. خاطرم هست پسرشان استاد جواد معروفی می‌گفتند پدر من کیسه‌های بزرگ پر از طلا را خرج این کار می‌کرد.

این را هم بگویم، نیرویی که پشت جایزه‌های مثل «جایزه ملی آهنگسازی استاد روح‌الله خالقی» هست چیزی جز نیروی عشق و تعهد نیست. عشق و تعهد به بازتاب و گسترانیدن شناخت بیشتر از بزرگان معرفت و فرهنگ ایران. پس امیدوارم این جشنواره ادامه داشته باشد، در پایه و سطحی بسیار گسترده‌تر، اما به همین شیوه‌ای که هست؛ موظف کردن همه شرکت‌کنندگان به نوشتن پارتیتور که دارای حُسنی بزرگ است. جشنواره‌های زیادی هستند که فقط برای نوازندگی؛ تک‌نوازی، دونوازی یا نهایتا سه‌نوازی، پارتیتور می‌خواهند. اما این که ما جوانان موزیسین را به نوشتن پارتیتور سوق دهیم و تشویق‌شان کنیم، کاری بسیار بزرگ، زیبا و پرارج است.  

روایتی از ناملایمات و بی‌مهری‌هایی که روح‌الله خالقی را از پا انداخت/ «ای ایران» تنها سرودی است که از دل طبقه متوسط مردم بیرون آمد

امسال نیز انجمن موسیقی قول‌هایی داده بود. به هر حال ما می‌دانیم که انجمن هر ساله هزینه‌های بسیاری برای برگزاری جشنواره‌های دولتی می‌کند. به عنوان مثال براساس آمار منتشرشده هزینه برگزاری چهلمین جشنواره موسیقی فجر در سال ۱۴۰۳ مبلغ ۲۸ میلیارد و ۸۰۰ میلیون تومان بود. طبق این گزارش که در راستای اجرای قانون دسترسی آزاد به اطلاعات و شفاف‌سازی منتشر شده بود، دستمزد مجری مراسم اختتامیه صد میلیون تومان بود در حالی که بابت تجلیل از دو چهره پیشکسوت؛ حمید شاهنگیان و حسن ریاحی در آئین اختتامیه، به اهدای یک نیم‌سکه اکتفا شد. از این که بگذریم باید اشاره کنم کمک هزینه‌ای که به ما شد ۲۰ میلیون تومان بود و هرچند گفتنش خجالت‌زده‌ام می‌کند اما آن مبلغ در قالب کارت هدیه به داوران تقدیم شد. برای همین است که می‌گویم ما بی‌پشتوانه‌ایم و این اساتید واقعا به واسطه عشق و تعهدشان به موسیقی است که «جایزه ملی آهنگسازی روح‌الله خالقی» را همراهی می‌کنند.

روایتی از ناملایمات و بی‌مهری‌هایی که روح‌الله خالقی را از پا انداخت/ «ای ایران» تنها سرودی است که از دل طبقه متوسط مردم بیرون آمد

یک نکته دیگر هم بگویم که در این جمع فقط من و استاد کیوان ساکت آن را به خاطر داریم. در سال‌های پیش از انقلاب، «ای‌ ایران» فقط یک نوبت در روز آن هم در کم‌شنونده‌ترین ساعات رادیو، دو بعدازظهر، پخش می‌شد. این، همیشه برای من سوال بود که چرا با سرودهای دولتی مثلا «شاهنشه ما زنده بادا...» و...  چنین برخوردی نمی‌شود اما با «ای ایران» همیشه با تحقیر و بی‌اعتنایی برخورد می‌کنند؟! بعدها از آقای فریدونِ مرادی نامی که در رادیو مسئول پخش بود پرسیدم داستان چیست که «ای ایران» فقط یک بار در روز، آن هم در ساعتی مرده پخش می‌شود؟! گفت برای این که ساواک گفته است چون اسم شاه در این سرود نیست!

آقای میرعلی‌نقی اشاره کردند که سرودهای ملی‌-میهنی بسیاری ساخته شده است و شاید بعضی از آن‌ها به لحاظ نگاه آهنگسازی پیچیده‌تر از «ای ایران» هم باشند. اما مهم این است که مردم چه چیزی را می‌پذیرند و سینه به سینه به یکدیگر منتقل می‌کنند. در مورد خودم مثالی بزنم. من بارها خواسته‌ام آهنگی براساس شعری از فریدون مشیری بسازم، شعری که درواقع یک آرزو برای وطن، یک فرجام نیک برای وطن است اما هنوز موفق نشده‌ام. می‌خواهم بگویم این که همه مردم بتوانند با یک سرود ملی- میهنی ارتباط برقرار کنند، هوشمندی بسیار زیادی می‌خواهد که خالقی از آن برخوردار بود.

به سوال‌تان بازگردم. من وقتی خانه‌ام را دیدم، تنها خوشحالی‌ام این بود که کسی در ساختمان حضور نداشته و هیچ‌کس آسیب جانی ندیده بود. هرچند بخش‌هایی از ساختمان به شدت تخریب شده بود و هنوز هم که هنوز است به همان شکل است. من همان زمان هم اعلام کردم که هرچه نوار، سی‌دی‌، کتاب‌، نت‌ و ساز از دست دادم، فدای ایران و نفرین باد بر کسانی که جنگ‌افروزی می‌کنند و موجب افروخته شدن شعله جنگ در هر کجای دنیا می‌شوند.

۵۹۲۴۳

پیشنهادی باخبر