اسرار رمی جمرات

اسرار رمی جمرات

همه یک دشمن را می‌زنند، سیاه‌ها و سفیدها . شیعه‌ها و سنی‌ها. چقدر دشمن ذلیل است. خداوند نماد خوبی برای مقابله با دشمن نشان همه داده. اتحاد همه برای نابودی یک دشمن مشترک.

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم،‌ حوزه هنری در سال 72 گروهی از نویسندگان را به حج تمتع فرستاد،‌ نویسندگانی چون علیرضا قزوه‌، رحیم مخدومی و... در این سفر با سایر نویسندگان همراه شدند و خاطرات خود از این سفر را در قالب سفرنامه به رشته تحریر درآوردند. «یار کجاست» عنوان سفرنامه مخدومی است که مورد توجه رهبر انقلاب نیز قرار گرفت و رهبری بر آن تقریظی نوشتند.

در بخشی از این سفرنامه می‌خوانیم: « امروز اولین روز رمی جمرات است. اولین روز برائت عملی از کفار و مشرکین. عرفات یک نیم روز بود، مشعر بامدادان و منا سه یا چهار روز،‌ یعنی نهضتی ادامه‌دار تا نابودی کامل شیطان.

رمی جمرات امروز بزرگ‌ترین شیطان را باید بزنیم، ... می‌زنیم به جمعیت و خیلی زود همدیگر را گم می‌کنیم. خودمان را هم. چقدر جمعیت پرازدحام است و چقدر راه طولانی. این همه جمعیت برای مبارزه با شیطان قیام کرده‌اند؟

اگر به راستی فقط همین تعداد جمعیت به پا می‌خاستند. دیگر شیطانی باقی نمی‌ماند. وسط‌های راه نزدیک است خفه شویم. یک جوان عرب مادرش را بغل کرده و تا مرز گریه التماس می‌کند که فشار نیاورید.

طی طریق می‌کنیم، راه نسبتا دور است. طوری که وقتی به نزدیکی شیاطین می‌رسیم از رمق می‌افتیم. از اولی و دومی می‌گذریم شاید اولی، شیطان بیرونی باشد و سومی، درونی و دومی، حلقه اتصال بین شیاطین. اول باید خودمان را بزنیم تا جرأت پرداختن به عیب هایمان را پیدا کنیم. آن وقت است که می‌توانیم جامعه را از شیاطین اصلاح کنیم.

شاید اولی دوست جاهل باشد و دومی دشمن جاهل و سومی مکار. اول باید ریشه دشمن هفت خط را کند، که دوتای دیگر را بازیچه قرار داده است. امروز روز مشغول شدن به جاهلین دین‌دار و بی‌دینان جاهل نیست. امروز باید یقه  عالمان بی‌دین را گرفت. باید از اولی گذشت که شیطان کوچک است، از دومی هم که شیطان متوسط است و به سومی حمله کرد که شیطان بزرگ است. پس حج بدون برائت از شیطان بزرگ لمیدن در دامان شیطان بزرگ است و دوست داشتن او از صمیم قلب و قلقلک او و عشوه رفتن تو در دامن او...

هجوم جمعیت به سمت جمرات زیباست و ترتیب این راه‌های طی شده خیلی زیباتر، شناخت، شعور، آمادگی، تجهیز، حرکت منسجمر ازدحام و حمله. رگبار و رگبار رگبار آن قدر انبوه است که تو فقط یک صدای ممتد می‌شنوی، نه رگبار متناوب از پایین و بالا و دورتادور تنها یک صدای کش‌دار. شیطان را باید محاصره کرد و راه گریز را بر او بست. از هر نقطه‌ای که در تیررس باشد باید تیر را پرتاب کرد. آن هم نه یک نفر همه با هم و در یک زمان آن هم نه یک تیر، هفت تیر. سنگ‌ها انگار هجوم تگرگ است که بی نهایت عدد می‌بارد؛  تند و خشن و اصلاً فرصت تکان خوردن نمی‌دهد. دشمن را این‌گونه باید از بین برد.

همه یک دشمن را می‌زنند، سیاه‌ها و سفیدها . شیعه‌ها و سنی‌ها. چقدر دشمن ذلیل است. خداوند نماد خوبی برای مقابله با دشمن نشان همه داده. اتحاد همه برای نابودی یک دشمن مشترک.

خشاب تیر را به دست می‌گیرم و جلو می روم. این تقدیر خداست. باید جلو رفت حتی اگر خطر سنگ خوردن و زخمی شدن و کور گشتن در کار باشد، باز هم باید جلو رفت. در این راه این خطرها توجیه شده‌اند. چرا که هیچ خطری بالاتر از حیات دشمن نیست. پس رها کردن تیر، کافی نیست به هدف زدن مهم است. باید مطمئن شوی به دشمن ضربه وارد کرده‌ای.

هفت تیر. اولی را بر چشم تا هر چیزی را نبیند و هر دیده‌ای را نپذیرد. چشم راه ورود شیطان است. این راه را باید بست. از این لحظه به بعد از این دریچه نباید باطل وارد شود. اگر باطل وارد نشد، حق در غیاب او موجود است.

دومی را بر گوش، تا هر چیزی را نشنود و بر هر شنیده‌ای ایمان نیاورد، سومی را بر زبان. تا هر سخنی نگوید، چهارمی را بر دست، تا هر کاری نکند. پنجمی را بر پای تا هر راهی نرود. ششمی را بر دل، تا هر جیزی نخواهد و هفتمی را بر عقل که به خود بسنده نکند.

هفت سنگ اولی را بر نفس؛ دومی را بر نفس؛ سومی را بر نفس و... هفتمی را بر نفس . یعنی یک دور کامل مبارزه یک هفته کامل، یعنی هر روز زندگی، همیشه باید نفس را مورد شماتت قرار داد. بکوب تا بر گرده‌ات سوار نشود. اگر امروز مُرد فردا هم به سراغش برو و باز هم بزنش. اگر دیروز کتکش زده‌ای، امروز مار زخم خورده است. نهضت را ادامه بده تا مطمئن نشده‌ای که شیطان مُرده است، نمی‌توانی به طواف خدا بروی چرا که باز سر راهت علم می شود و مانع از یگانه پرستی‌ات می‌گردد.

اگر شیطان را نزده سراغ ذبح اسماعیل بروی، می ایستد سر راهت. جوانی اسماعیل را به رخت می‌کشد و زحمت تو را در به دست آوردن او. بیم عدم تکرار این نعمت بزرگ را تا آخر عمر در گوشت نجوا می‌کند و عواطف پدری و لذت و شیرینی فرزندی را ... و غرور مدرکت را و فرصت بهره برداری از مقامت را و امتیاز طلایی شغلت را و شیرینی شهوتت را و درازی عمرت را شیطان است دیگر از کاه کوه می‌سازد. تو ذره‌ای خون بسته بودی و بوی تعفن می‌دادی و تکه گوشتی شدی که هنگام به دنیا آمدن قدرت دفاع از خویش را حتی در برابر کمتر از پشه نداشتی.

نه قدرت شنیدن داشتی، نه دیدن و نه خوردن فقط گریه می‌کردی آن هم ناخودآگاه و می‌خوردی آن هم بدون اراده و دفع می‌نمودی بدون اختیار و در آخر نیز پیری خواهی شد، فرتوت. نه چشمانت توان دیدن خواهند داشت نه گوش‌هایت توان شنیدن، نه دست‌هایت قدرت دفاع، نه ذهنت قدرت تفکر و نه پاهایت توان راه رفتن به رختخواب خواهی افتاد. مثل کودکی ناله خواهی زد، غذایی نرم بر دهان بی‌دندانت خواهند گذاشت و تو قدرت کنترل را از دست خواهی داد.

حال، شیطان از تو وزیری می‌سازد گران سنگ، شایسته و پرتدبیر و مدیری روشنفکر و لایق و استادی مسلط و واعظی سخن‌دان و پرنفوذ و مؤمنی خیر و باتقوا و مردی و زنی با شخصیت و متمدن و پدری و مادری پرجذبه خانه‌دار، خانواده‌دار...

آنگاه تو بر همه شورش می‌کنی جز بر خودت. چرا که از کار افتاده‌ای دیگر قدرت تشخیص نداری به جای این که تو شیطان را سنگ بزنی او تو را سنگ زده آن چنان هفت بار به زمینت کوفته که تا آخر عمر، نتوانی بلند شوی....

انتهای پیام/

پیشنهادی باخبر