در این چارچوب، روابط ایران و قزاقستان از جایگاهی ویژه برخوردار است. قزاقستان بهعنوان یکی از مهمترین کشورهای آسیای مرکزی، در امتداد جاده تاریخی ابریشم قرار دارد؛ مسیری که فراتر از کارکرد تجاری، بستری برای تبادل فرهنگ، اندیشه و شکلگیری لایههای مشترک تمدنی بوده است. در حافظه تاریخی این منطقه، میراث ایران باستان، فرهنگ اسلامی و سنتهای مشترک آیینی، همچنان حضوری پررنگ دارند؛ حضوری که از شخصیتهای فکری و فلسفی تا آیینها و هنرهای مردمی امتداد یافته است.
نمونهای از احیای این رویکرد فرهنگی را میتوان در برگزاری رویداد «شب قزاقستان؛ میراث مشترک، پیوند پایدار» مشاهده کرد. اهمیت چنین برنامههایی نه در خود مراسم، بلکه در معنایی است که برای بازتعریف کارکرد دیپلماسی فرهنگی در روابط منطقهای ایران ایجاد میکنند. این دست رویدادها نشان میدهند که فرهنگ میتواند از سطح نمادین و مناسبتی عبور کرده و به ابزاری برای تولید سرمایه نهادی و همکاریهای پایدار تبدیل شود.
یکی از محورهای مهم دیپلماسی فرهنگی ایران و قزاقستان، برجستهسازی میراث ناملموس مشترک است. آیینهایی چون نوروز و یلدا، موسیقی سنتی (از جمله دوتار که در فرهنگ هر دو ملت ریشه دارد) و نیز شخصیتهای تمدنیای مانند ابونصر فارابی، صرفا عناصر تاریخی نیستند، بلکه ظرفیت آن را دارند که به زبان مشترک فرهنگی میان دو جامعه تبدیل شوند. فارابی، بهعنوان فیلسوفی با پیوندهای مشخص با جغرافیای فرهنگی ایران و آسیای مرکزی، نمونهای از چهرههایی است که میتواند در بازتعریف هویت مشترک منطقهای نقشی کلیدی ایفا کند.
اهمیت این رویکرد زمانی دوچندان میشود که دیپلماسی فرهنگی از سطح نمادین فراتر رفته و در قالب نهادهای بینالمللی بازنمایی شود. ثبت مشترک عناصر فرهنگی در یونسکو، گامی مهم در نهادینهسازی میراث مشترک و تبدیل آن به ابزار رسمی تعاملات فرهنگی است. تجربه همکاری ایران و قزاقستان در ارائه پرونده مشترک گرامیداشت فارابی به یونسکو نشان داد که این مسیر میتواند حلقه اتصال تاریخ و سیاست فرهنگی معاصر باشد و به شکلگیری روایت مشترکی از گذشته و آینده کمک کند.
در فضای رقابتی آسیای مرکزی، که بازیگران مختلف منطقهای و فرامنطقهای در حال سرمایهگذاری جدی بر «قدرت نرم» هستند، غفلت از دیپلماسی فرهنگی میتواند به حاشیهرفتن تدریجی نقش ایران را در پی داشته باشد. در مقابل، تمرکز هدفمند بر میراث فرهنگی مشترک، این امکان را فراهم میآورد که ایران بدون ورود به رقابتهای پرهزینه ژئوپلیتیک، حضوری معنادار و ماندگار در این منطقه داشته باشد. این حضور، نهتنها فرهنگی، بلکه واجد پیامدهای اقتصادی و آموزشی نیز هست.
توسعه گردشگری فرهنگی، یکی از مهمترین کارکردهای عملی چنین رویکردی است. معرفی مشترک مسیرهای تاریخی، آیینهای فراملی و جاذبههای فرهنگی، میتواند به شکلگیری بستههای گردشگری منطقهای میان ایران و کشورهای آسیای مرکزی منجر شود. در کنار آن، تقویت همکاریهای دانشگاهی، تبادل دانشجو و پژوهشگر، و اجرای پروژههای مشترک مطالعاتی در حوزه تاریخ، فرهنگ و روابط بینالملل، از دیگر پیامدهای ملموس دیپلماسی فرهنگی فعال است.
بااینحال، تحقق این اهداف نیازمند آن است که دیپلماسی فرهنگی به برنامهای منسجم و بلندمدت تبدیل شود. رویدادهای فرهنگی، اگر به سطح مناسبتها محدود بمانند، اثرگذاری پایدار نخواهند داشت. آنچه میتواند این تلاشها را اثربخش کند، پیوند میان نهادهای فرهنگی، دانشگاهی و گردشگری، و تعریف راهبردی مشخص برای همکاری با کشورهای آسیای مرکزی، از جمله قزاقستان، است.
در مجموع، تجربه تعاملات فرهنگی ایران و قزاقستان نشان میدهد که دیپلماسی فرهنگی زمانی بیشترین کارآمدی را دارد که از «نمایش نمادها» عبور کرده و به «تولید نهاد، روایت مشترک و منافع ملموس» منجر شود. در جهانی که قدرت نرم نقش روزافزونی در سیاست بینالملل ایفا میکند، فرهنگ میتواند یکی از پایدارترین و کمهزینهترین مسیرهای حضور موثر ایران در محیط پیرامونی باشد؛ بهشرط آنکه این ظرفیت، آگاهانه و بلندمدت مدیریت شود.


