آقای رییس جمهور! نتانیاهو دوست ما نیست

عصر ایران؛ لیلا احمدی- روابط میان ایالات متحده و اسراییل در دولت کنونی با دورههای پیشین تفاوتهای چشمگیری دارد، هرچند بنیان اتحاد راهبردی این دو کشور همچنان پابرجاست.
در دورۀ ریاستجمهوری دونالد ترامپ، روابط آمریکا و اسراییل به شکلی بیسابقه نزدیک شد. ترامپ سفارت آمریکا را از تلآویو به اورشلیم (قدس) منتقل کرد، حاکمیت اسراییل بر بلندیهای جولان را به رسمیت شناخت و طرحی موسوم به «معاملۀ قرن» برای حل مناقشۀ اسراییل و فلسطین ارایه داد که بهشدت به نفع اسراییل بود.
همچنین دولت ترامپ در عادیسازی روابط اسراییل با کشورهای عربی (توافقات ابراهیم) نقش فعالی داشت. در این دوره، بنیامین نتانیاهو متحد نزدیک ترامپ محسوب میشد.
در دولت جو بایدن، هرچند تعهد آمریکا به امنیت اسراییل حفظ شد، اما رویکرد کلی کاخ سفید متعادلتر و محتاطانهتر بود.
دولت بایدن از سیاستهای شهرکسازی و افراطیگری کابینۀ نتانیاهو، بهویژه پس از ائتلاف با نیروهای راستگرای افراطی، انتقاد کرد و اختلافات دربارۀ راهحل دوکشوری، سیاست اسراییل در غزه و نحوۀ برخورد با فلسطینیان بیشتر شد.
بایدن به دنبال توافق امنیتی با عربستان سعودی بود که اسراییل نیز بخشی از آن محسوب میشد، اما مخالفت نتانیاهو با پیشبرد مذاکرات سیاسی برای فلسطینیان، این مسیر را تضعیف کرد.
در مجموع میتوان گفت دولت ترامپ از نتانیاهو حمایت بیقید و شرط میکرد، ولی دولت بایدن کوشید میان حمایت از امنیت اسراییل و دفاع از اصول حقوق بشر و ثبات منطقهای توازن برقرار کند. گزاره ای که با انفعال در قبال حملات به غزه خدشه دار شد.
نفوذ اسراییل در ساختار سیاسی و تصمیمگیریهای ایالات متحده، بهویژه در چند دهۀ گذشته، بسیار گسترده و چندلایه بوده است.
این نفوذ نهفقط در سطح روابط رسمی دولتها بلکه در لایههای زیرین سیاستگذاری، لابیگری و افکار عمومی نیز نمود دارد.
یکی از مهمترین عوامل این نفوذ، لابی نیرومند حامی اسراییل در آمریکا، بهویژه سازمانهایی چون AIPAC (کمیتۀ امور عمومی آمریکا–اسراییل) است. این نهادها با صرف منابع مالی عظیم و شبکهسازی مؤثر در کنگره، سنا و نهادهای دولتی، توانستهاند حمایت دو حزب اصلی آمریکا از اسراییل را تضمین کنند.
از منظر سیاسی، حمایت از اسراییل در بسیاری از ایالتها به «اصل مقدس» در سیاست خارجی بدل شده و مخالفت با آن میتواند هزینههای سیاسی سنگینی برای نمایندگان داشته باشد.
افزون بر این، روابط امنیتی و نظامی مستحکمی بین دو کشور برقرار است. ایالات متحده سالانه میلیاردها دلار کمک نظامی به اسراییل اختصاص میدهد. همچنین همکاریهای اطلاعاتی، فناوریهای نظامی و برنامههای مشترک دفاعی، پیوندی عمیق بین دو طرف ایجاد کرده است.
با این حال، در سالهای اخیر، بهویژه با قدرتگرفتن جریانهای راست افراطی در اسراییل و افزایش انتقادات بینالمللی از سیاستهای تلآویو در قبال فلسطینیان، شکافهایی در این رابطه پدید آمده است.
در آمریکا، بخشی از افکار عمومی و برخی سیاستمداران مترقی، به چالشکشیدنِ نفوذ اسراییل و حمایت بیقید و شرط از آن را آغاز کردهاند. اسراییل نفوذی ریشهدار در سیاست آمریکا دارد، اما این نفوذ اکنون با پرسشها و چالشهای تازهای مواجه شده است.
توماس فریدمن، ستوننویس برجسته نیویورکتایمز در این مقاله با لحنی بیسابقه از دولت افراطی بنیامین نتانیاهو انتقاد میکند و آن را دشمن منافع آمریکا در خاورمیانه میداند.
او با خطاب مستقیم به دونالد ترامپ، از تصمیم او برای عدم ملاقات با نتانیاهو در سفر به منطقه تمجید میکند و این اقدام را نشانهای از درک واقعیت جدید در سیاست اسراییل میداند.
فریدمن تأکید دارد دولت فعلی اسرائیل — برخلاف سنت تاریخیاش— دیگر به صلح با اعراب و راهحل دوکشوری اولویت نمیدهد، بلکه به دنبال الحاق کرانه باختری و اخراج فلسطینیها از غزه است.
او استدلال میکند نتانیاهو، به دلیل ملاحظات شخصی و فرار از محکومیت قضایی، منافع ملی اسراییل و همکاری استراتژیک با آمریکا و اعراب را قربانی کرده و مانع تحقق توافق تاریخی با عربستان سعودی شده است. این توافق میتوانست مسیر عادیسازی روابط با جهان اسلام و تقویت موقعیت ژئوپلیتیکی آمریکا در برابر ایران و چین را هموار سازد.
فریدمن هشدار میدهد طرح اشغال مجدد غزه از سوی اسراییل با هدف حذف دایم فلسطینیان، بدیلی میانهروانه نیست و بلوایی دایمی در منطقه برپا میکند.
او با استناد به گزارشها و سرمقالههای رسانههای اسراییلی، از تلفات غیرنظامیان بهویژه کودکان انتقاد میکند، خواستار توقف فوری جنگ میشود و در پایان هشدار میدهد ادامۀ این سیاستها اسراییل را به دولتی مطرود در جهان مبدل خواهد کرد.
آنچه در پی میآید، ترجمهای است از تازهترین مقالۀ توماس فریدمن، نویسنده و تحلیلگر نامآشنای سیاست و روابط بینالملل.
یادآور میشویم که انتشار مطالب نویسندگان خارجی در «عصر ایران» به معنای تأیید کامل دیدگاههای مطرحشده در آنها نیست؛ هدف از ترجمه و بازنشر اینگونه مقالات، صرفاً آگاهیبخشی، گشودن دریچهای تازه به جهان اندیشه و بررسی نگاه رسانههای بینالمللی است.
➖➖➖➖➖➖➖➖
جناب آقای رئیسجمهور ترامپ!
از زمان ورودتان به کاخ سفید، غیر از رویکرد سیاسیتان در قبال خاورمیانه. سفر پیشرویتان به این منطقه و دیدار با رهبران عربستان سعودی، امارات متحدۀ عربی و قطر، با معدود اقدامات شما موافق بودهام. این که برنامهای برای ملاقات با نخستوزیر اسراییل، بنیامین نتانیاهو ندارید، نشان میدهد یکی از واقعیتهای کلیدی منطقه را دریافتهاید و میدانید دولت کنونی اسراییل با رفتارش، منافع بنیادین ایالات متحده در خاورمیانه را تهدید میکند.
نتانیاهو دوست ما نیست. او بر این باور بود که میتواند شما را بفریبد و از رئیسجمهور جدید بهرهبرداری کند. اما نحوۀ برخورد شما با او، بهویژه در مذاکرات مستقلی که با بازیگران مهم منطقه مانند حماس، ایران و حوثیها داشتهاید، نشان داد اهل تسلیم نیستید و بازیچه نخواهید شد. آشکارا به نتانیاهو فهماندهاید که از مشی او تبعیت نمیکنید و دستاویز بازیهای سیاسیاش نخواهید شد. چنین رویکردی، او را بهشدت نگران و مشوش کرده است.
تردیدی ندارم که مردم اسراییل، کماکان خود را دوست و متحدِ قابل اعتماد آمریکاییها میدانند و این پنداشت دوسویه است. اما واقعیت آن است که دولت کنونی اسراییل، با رویکردی افراطی، ناسیونالیستی و به زعم خود پیامبرگونه، دیگر متحد راستینِ ایالات متحده محسوب نمیشود. برای نخستین بار در تاریخ این ملت، اولویت راهبردی دیگر بر پایۀ صلح با همسایگان عرب، بهرهگیری از مزایای امنیتی و همزیستیِ با مردم منطقه نیست، بلکه تمرکز اصلی بر الحاق کرانۀ باختری، اخراج فلسطینیان از غزه و توسعۀ مجدد شهرکهای یهودینشین در این مناطق است.
قبول این واقعیت ناخوشایند که اسراییلِ امروز به رهبری چنین دولتی، دیگر به سانِ متحد آمریکایی رفتار نمیکند و نباید همپیمان انگاشته شود، برای بسیاری از دوستان اسرائیل در واشنگتن دشوار، تکاندهنده و اجتنابناپذیر است. دولت نتانیاهو با اصرار و مداومت بر این سیاست افراطی، عملاً در حال ضربهزدن به منافع حیاتی ایالات متحده در منطقه است. اینکه شما برخلاف برخی از رؤسای جمهور پیشین آمریکا، اجازه ندادهاید نتانیاهو همان بازی همیشگی را تکرار کند، شایستۀ تحسین است. این ایستادگی برای حفظ چارچوب امنیتی که دولتهای پیشین آمریکا در خاورمیانه پایهگذاری کردهاند، اهمیت فراوانی دارد.
ساختار کنونی اتحاد میان آمریکا، کشورهای عربی و اسراییل پس از جنگ اکتبر ۱۹۷۳ به همت ریچارد نیکسون و هنری کیسینجر پایهگذاری شد. هدف از این اتحاد، بیاثر کردنِ نفوذ روسیه در منطقه و تثبیت جایگاه آمریکا بهعنوان قدرت برتر جهانی در خاورمیانه بود؛ ساختاری که تاکنون منافع ژئوپلیتیکی و اقتصادی ایالات متحده را تأمین کرده است. دیپلماسی نیکسون–کیسینجر به امضای توافقنامههای جداسازی نیروها میان اسرائیل، سوریه و مصر در سال ۱۹۷۴ انجامید و پایهگذار پیمان صلحِ کمپدیوید شد. پیمان کمپدیوید، مسیر را برای انعقاد توافقنامههای اسلو هموار کرد و سرانجام، منطقه به سیطرۀ آمریکا، متحدان عربی و اسرائیل درآمد.
[م. ساختار فعلی اتحاد میان ایالات متحده، کشورهای عربی و اسراییل، ریشه در تحولات ژئوپلیتیکی پس از جنگ اکتبر ۱۹۷۳ (جنگ یوم کیپور) دارد؛ جنگی که در آن مصر و سوریه ناغافل به اسراییل حمله کردند تا سرزمینهای اشغالی در جنگ ۱۹۶۷ را بازپس گیرند. این جنگ نظم امنیتی خاورمیانه را به چالش کشید و فرصتی راهبردی برای ریچارد نیکسون (رئیسجمهور وقت آمریکا) و هنری کیسینجر، وزیر امور خارجهاش فراهم کرد تا نفوذ شوروی را در منطقه مهار و نقش ایالات متحده را تثبیت کنند. با پایان جنگ، کیسینجر سیاستی به نام «دیپلماسی گامبهگام» را در پیش گرفت. او با میانجیگری فعال بین اسرائیل، مصر و سوریه، زمینه را برای امضای توافقنامههای آتشبس و «جداسازی نیروها» (۱۹۷۴) فراهم کرد. این توافقها، پیشدرآمدی بر پیمان صلح کمپدیوید میان مصر و اسرائیل در سال ۱۹۷۸ شدند و اولین صلح رسمی اسراییل و کشوری عربی را رقم زدند. این روند، بعدها زمینهساز توافقنامههای اسلو با فلسطینیها و همکاریهای امنیتی گستردهتر در منطقه شد. هدف کلان آمریکا در این ساختار، ایجاد نوعی «مثلث استراتژیک» بود: اسراییل بهعنوان متحد نظامی و فناوری، اعراب میانهرو بهعنوان بازیگران اقتصادی و ژئوپلیتیکی و آمریکا در قالب ضامن امنیتی و میانجی دیپلماتیک. این اتحاد به ایالات متحده اجازه داد شوروی را از معادلات منطقهای کنار بزند و تا چند دهه، قدرت برتر و بلامنازع خاورمیانه باشد؛ جایگاهی که امروزه با چالشهایی از سوی ایران، چین و برخی کشورهای منطقه مواجه شده است.]
اما این ساختار، تا حد زیادی بر تعهد مشترک آمریکا و اسراییل به راهحل دوکشوری استوار بود؛ تعهدی که شما نیز شخصاً در دورۀ نخست ریاستجمهوریتان با ارائۀ طرحی برای تشکیل کشور فلسطینی در غزه و کرانۀ باختری در مجاورت اسرائیل پیگیر آن بودید، مشروط به آنکه فلسطینیها موجودیت اسرائیل را به رسمیت بشناسند و بپذیرند که کشورشان ماهیتی غیرنظامی داشته باشد. با این حال، دولت بنیامین نتانیاهو (که اواخر سال ۲۰۲۲ و مدتها پیش از حملۀ مهیب حماس در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ به قدرت بازگشت)، مسیر دیگری برگزید.
بیبی بهجای تقویتِ ساختار امنیتیِ مدنظر واشنگتن و پیگیری روند صلح منطقهای، اولویت را بر الحاق کرانۀ باختری گذاشت. دولت بایدن در واکنش به این رویکرد، یک سال تمام کوشید نتانیاهو را مجاب کند تا فقط یک گام برای تأمین منافع مشترک آمریکا و اسرائیل بردارد؛ گفتگو با فلسطینیها دربارۀ امکان تحقق راهحل دوکشوری، در آیندهای نهچندان دور، به رهبری تشکیلات خودگردان اصلاحشده. عربستان هم در ازای این گام، آماده بود روابط خود را با اسرائیل عادی کند. این توافق میتوانست راه را برای تصویب پیمان امنیتی آمریکا و عربستان سعودی در کنگره هموار سازد؛ توافقی که هدفش حفظ توازن قدرت در برابر ایران و مهار نفوذ فزایندۀ چین در منطقه بود.
[م. پیمان امنیتی آمریکا–عربستان یکی از موضوعات راهبردی و بحثبرانگیز در سیاست خارجی ایالات متحده است که در سالهای اخیر، بهویژه پس از دولت بایدن، بار دیگر در کانون توجه قرار گرفته است. این پیمان که هنوز بهطور رسمی به تصویب نرسیده، تلاشی است برای نهادینهسازی رابطۀ امنیتی واشنگتن و ریاض، با هدف مهار نفوذ ایران، حفظ ثبات انرژی جهانی و مقابله با نفوذ فزایندۀ چین در خاورمیانه. در چارچوب مطرحشده، عربستان سعودی در ازای تضمینهای امنیتی آمریکا و دسترسی به فناوریهای پیشرفته (از جمله همکاری هستهای غیرنظامی)، متعهد میشود در محور سیاسی-امنیتیِ واشنگتن باقی بماند. در مقابل، آمریکا تعهد میدهد در صورت تهدید خارجی، از عربستان بهطور رسمی دفاع کند؛ امری که تاکنون عمدتاً بهصورت غیررسمی و بر پایۀ منافع مشترک انجام شده است.
اما تصویب چنین پیمانی در کنگرۀ آمریکا با چالشهای جدی روبهروست. منتقدانِ هر دو حزب نگرانند چنین توافقی پاداشی برای رفتارهای ناقض حقوق بشر عربستان تلقی شود، بهویژه پس از قتل جمال خاشقجی و جنگ یمن. همچنین، پیششرطهایی مانند عادیسازی روابط عربستان با اسراییل نیز مطرح بوده که با کارشکنی دولت افراطی نتانیاهو، پیشرفت چندانی نکرده است. در نتیجه، در حالی که این پیمان از منظر استراتژیک برای واشنگتن اهمیت دارد، تصویب آن در کنگره مستلزم اجماع سیاسی، شفافیت بیشتر در مفاد و اصلاح برخی نگرانیهای حقوق بشری و منطقهای است.]
نتانیاهو از پذیرش این پیشنهاد سرباز زد؛ چرا که افراطگرایان یهودیِ حاضر در کابینهاش تهدید کرده بودند در صورت پذیرش چنین طرحی، دولت ائتلافیاش را ساقط خواهند کرد. از سوی دیگر، نتانیاهو که با پروندههای متعدد فساد روبهروست و بهشدت به مصونیتی که مقام نخستوزیری برایش فراهم کرده، نیاز دارد. این مقام به او اجازه میدهد روند رسیدگی قضایی را به تعویق بیندازد و چهبسا در نهایت از مجازات و زندان بگریزد.
در نتیجه، نتانیاهو منافع شخصی و سیاسیاش را بر منافع ملی اسراییل و همچنین بر منافع راهبردی آمریکا ترجیح داد. عادیسازی روابط اسراییل و عربستان سعودی—بهعنوان بزرگترین قدرت مسلمان در منطقه—بر پایۀ تلاش برای تحقق راهحل دوکشوری با فلسطینیهای میانهرو، میتوانست دریچهای بهسوی جهان اسلام بگشاید، فرصتهایی بیسابقه برای گردشگری، سرمایهگذاری و نوآوریهای اسراییل در جهان عرب فراهم آورد، از شدت تنشها میان مسلمانان و یهودیان در سراسر جهان بکاهد و برتری استراتژیک آمریکا در خاورمیانه را—که از دوران نیکسون و کیسینجر بنیان نهاده شده بود—دستکم تا یک دهۀ دیگر تضمین کند.
پس از دو سال وقتکُشی و بازیدادنِ واشنگتن و ریاض، اکنون گزارشها حاکی از آناند که هر دو طرف تصمیم گرفتهاند اسرائیل را از این توافق کنار بگذارند و این وضعیت، ضربهای مهلک برای اسرائیل و جامعۀ یهود است.
به گزارش خبرگزاری رویترز، واشنگتن از موضع پیشیناش عقبنشینی کرده و دیگر عادیسازی روابط ریاض با تلآویو را شرط پیشبرد گفتوگوهای هستهای با عربستان نمیداند.
چشمانداز سیاسی اسرائیل میتواند از این هم تیرهتر شود. نتانیاهو در حال تدارک حملهای تازه به غزه است و طرحی دارد که هدف از آن، راندن جمعیت فلسطینی به نوار باریکی از خاک این منطقه است؛ جایی میان دریای مدیترانه و مرز مصر. همزمان، در کرانۀ باختری نیز پروژۀ الحاق عملی (دفاکتو) را با سرعت و گستردگی روزافزون دنبال میکند. اجرای چنین اقداماتی، اسرائیل را بیش از پیش در معرض اتهام ارتکاب جنایات جنگی قرار خواهد داد؛ بهویژه با انتصاب ایال زمیر به فرماندهی ارتش که توجه ناظران بینالمللی را برانگیخته است. با این حال، نتانیاهو انتظار دارد دولت شما، به سیاق گذشته، در برابر این اتهامات از او دفاع کند و در عرصۀ جهانی حامیاش باشد.
[م. بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسراییل، در حال آمادهسازی برای حملۀ مجدد به نوار غزه است و طرحی دارد که هدف اصلی آن، محصور کردن جمعیت فلسطینی در باریکۀ محدودی از غزه است، جایی که از یک سو به دریای مدیترانه و از سوی دیگر به مرز مصر میرسد. این استراتژی در واقع به معنی انقباض شدید فلسطینیان و محدود کردن تحرک و امکانات زندگی آنهاست. همزمان، نتانیاهو روند الحاق عملی (دفاکتو) بخشهای گستردهتری از کرانۀ باختری را با سرعتی چشمگیر ادامه میدهد. این سیاست، که مخالفان آن را نقض حقوق بینالملل و تهدیدی برای راهحل دوکشوری میدانند، تلاش دارد کنترل اسراییل بر این مناطق را افزایش دهد و حضور دائمی یهودیان را تثبیت کند. الحاق کرانۀ باختری باعث راندهشدن فلسطینیها و کاهش سرزمینهای در دسترس آنها میشود. این دو سیاستِ ترکیبی یعنی بازپسگیری غزه و الحاق کرانۀ باختری، چشماندازی از اشغال نظامی بلندمدت و فشار روزافزون بر جمعیت فلسطینی را به نمایش میگذارند. منتقدان هشدار میدهند که این رویکرد میتواند به افزایش تنشها، بروز درگیریهای گستردهتر و بحرانهای انسانی منجر شود و ثبات منطقه را بهشدت تهدید کند. علاوه بر این، اقدامات نظامی گسترده و سیاستهای الحاق، اسرائیل را در معرض اتهام جنایات جنگی قرار میدهد و روابط این کشور با جامعۀ بینالمللی را به خطر میاندازد.]
ح ماس نه شایستۀ دفاع است، نه همدلی. [نظر فریدمن] این گروه، صدمات جبرانناپذیری به آرمان فلسطینیان وارد کرده و سهم بزرگی در فجایع غزه دارد. رهبران حماس مدتها پیش باید گروگانها را آزاد و غزه را ترک میکردند تا بهانهای برای ادامۀ حملات اسرائیل باقی نماند. اما طرح نتانیاهو برای حملۀ مجدد به غزه، نه با هدف تقویت بدیلی میانهرو در قامت تشکیلات خودگردان فلسطین، که با هدف تحکیم اشغال نظامی دائم در این منطقه پیش میرود و دستاوردی ندارد جز فشار فزاینده بر فلسطینیها برای ترک سرزمین. آنچه رقم خواهد خورد، آشوب بیپایان و فرساینده است؛ "ویتنامی دیگر، اینبار در کرانۀ مدیترانه".
بزالل اسموتریچ (وزیر دارایی تندرو اسراییل) در نشست خبری روزنامۀ مذهبی- صهیونیستی بشوا، با بیاعتنایی آشکار به مواضع دولت شما، گفته است: « غزه را اشغال میکنیم تا بمانیم. دیگر خبری از ورود و خروج نخواهد بود.» طبق این طرح، جمعیت محلی قرار است به کمتر از یکچهارم نوار غزه محدود شود. همانطور که آموس هارل، تحلیلگر نظامی روزنامۀ هاآرتص هشدار میدهد، ارتش اسرائیل به احتمال زیاد، بهمنظور کاهش تلفات نیروهایش، نیرویی تهاجمی و سنگین را بهکار خواهد گرفت و حملاتی برای انهدام زیرساختهای غیرنظامی باقیمانده در غزه ترتیب خواهد داد. همزمان، انتقال اجباری جمعیت به اردوگاههای موسوم به «بشردوستانه» و کمبود غذا و دارو، مرگومیر غیرنظامیان را افزایش میدهد.
درنتیجه احتمال آن میرود که تعداد بیشتری از فرماندهان و مقامهای اسراییلی در معرض پیگردهای بینالمللی قضایی قرار گیرند. اگر این راهبرد اجرا شود، اتهامات بیشتری دال بر جنایات جنگی اسرائیل مطرح خواهد شد و بهطور حتم ثبات اردن و مصر نیز تهدید میشود. این دو کشور که ستونهای اصلی ساختار اتحاد آمریکا در خاورمیانه هستند، بهشدت نگراناند که نتانیاهو فلسطینیان را از غزه و کرانۀ باختری به مرزهای آنها براند؛ اقدامی که بیتردید بیثباتی و آشوبی برپا خواهد کرد که حتی اگر فلسطینیها هم نخواهند، به کشورهای همسایه سرایت میکند و این بحران به اشکال متعدد ما را متضرر میکند.
فرماندۀ ستاد مرکزی ارتش ایالات متحده (سنتکام)، همین اواخر، بیپرده و صریح به من میگفت: «هرچه چشمانداز تحقق آرمانهای مردم فلسطین بیشتر در هم بشکند، ظرفیت منطقه برای انسجام امنیتی آمریکا، کشورهای عربی و اسرائیل محدودتر میشود؛ ساختاری که میتوانست در سالهای پیاپی، بدون نیاز به مداخلۀ نظامی مستقیم و پرهزینۀ آمریکا، موازنهای راهبردی در برابر ایران و چین برقرار کند.»
آقای رئیسجمهور، شما در قبال تحولات خاورمیانه، شَمّی مستقل و واقعگرا دارید که خیلیوقتها، درست و دوراندیشانه از کار درآمده است. زمان آن رسیده که به شَمّ سیاسیتان اعتماد کنید. در غیر این صورت، با آیندهای مواجه میشویم که نشانههایش از همین حالا آشکار است. شاید نوههای یهودیتان، نخستین نسل از کودکان یهودی در جهان جدیدی باشند که اسراییل را نه بهعنوان همپیمان مشروع، که در قالب کشوری مطرود میشناسد.
اجازه دهید سخنم را با بخشی از سرمقالۀ روزنامۀ هاآرتص، منتشر شده در تاریخ ۷ مه ۲۰۲۵، به پایان برسانم:
«روز سهشنبه، نیروی هوایی اسراییل جان ۹ کودک را گرفت؛ کودکانی 3 تا 14 ساله. ارتش اسراییل اعلام کرد که هدف از این کار، انهدام مرکز فرماندهی و کنترل حماس بوده و اقدامات لازم برای کاهش آسیب به غیرنظامیان بیگناه انجام شده است. میتوانیم همچنان شمار کشتهشدگان فلسطینی در غزه — بیش از 52 هزار جانباخته و در میانشان 18 هزار کودکِ از دست رفته — را نادیده بگیریم، در صحت آمارها تردید کنیم و از همۀ ابزارهای ممکن برای سرکوب، انکار، بیتفاوتی، فاصلهگذاری، عادیسازی و توجیه استفاده کنیم. اما هیچیک از اینها، این واقعیت تلخ را تغییر نمیدهد که اسرائیل آنها را کشته و ما نیز مرتکب جنایت شدهایم. نباید چشم بر واقعیت ببندیم. باید بیدار شویم و با صدای رسا فریاد بزنیم: جنگ را متوقف کنید.»
[م. روزنامۀ هاآرتص، از قدیمیترین و تأثیرگذارترین روزنامههای اسرائیل است و دیدگاهی نواندیشانه، چپگرا و صلحطلبانه در مسایل سیاسی و اجتماعی دارد. سمت و سوی سیاسی هاآرتص را میتوان اینگونه خلاصه کرد:
1. حمایت از راهحل دوکشوری: هاآرتص قویاً از تشکیل دو دولت مستقل اسرائیل و فلسطین حمایت میکند و سیاستهای اشغال و شهرکسازی در کرانۀ باختری را نقد میکند.
2. انتقاد از دولتهای راستگرای افراطی: این روزنامه بهویژه از دولتهایی که از سوی بنیامین نتانیاهو و جناحهای راستگرا هدایت میشوند، به دلیل سیاستهای افراطی، نادیده گرفتن حقوق فلسطینیان و تضعیف دموکراسی در اسراییل، انتقاد میکند.
3. پوشش حقوق بشر و آزادیهای مدنی: هاآرتص به مسائل حقوق بشر، آزادیهای مدنی و عدالت اجتماعی اهمیت زیادی میدهد و به بررسی تبعیضها و مشکلات اقلیتها در اسرائیل میپردازد.
4. نگاه انتقادی به سیاستهای امنیتی: هرچند امنیت اسرائیل را مهم قلمداد میکند، اما رویکردهای امنیتی سختگیرانه و نظامی را به چالش میکشد و هشدار میدهد که این سیاستها ممکن است به بحرانهای عمیقتر و تضعیف جایگاه بینالمللی اسراییل منجر شوند.
هاآرتص صدای منتقد و اصلاحطلب در فضای سیاسی اسراییل محسوب میشود و تلاش میکند با نقد سازنده، به بهبود روابط اسراییل با فلسطینیان و دموکراسی داخلی کمک کند.]
[م. نویسندگان هاآرتص هشدار میدهند که تلاش برای انکار این آمار و توجیه تلفات، واقعیت تلخ و غیرقابل انکار را تغییر نمیدهد. مسئولیت مستقیم این کشتارها بر عهدۀ اسرائیل است.این مقاله از جامعۀ جهانی میخواهد که از حقیقت روی برنتابد و از سکوت و بیتفاوتی بپرهیزد. مردم باید «بیدار شوند» و با صدای بلند فریاد بزنند: «جنگ را متوقف کنید.» فراخوانِ خاتمۀ فوری به درگیریها و خشونتها در نوار غزه، نگرانی عمیق جامعۀ جهانی در قبال بحران انسانی در منطقه را نشان میدهد و بر پیامدهای فاجعهبار ادامۀ جنگ و لزوم مداخلۀ فوری برای نجات جان غیرنظامیان تأکید میکند.
آنچه امروز در غزه میگذرد نهفقط بحران انسانی، که آزمونی است برای وجدان بشریت. سکوت در برابر کشتار سیستماتیک مردم بیدفاع، خیانت به اصول بنیادین کرامت انسانی و عدالت است. جهان نباید چشم بر کودکانی ببندد که در آغوش مادرانشان زیر آوار دفن میشوند، نباید روی برگرداند از دستانی که به خون آغشتهاند و دیدگانی که با ترس و درد به آینده نامعلوم مینگرند.
وقتی دیپلماسی به تعویق میافتد، جنگ از راه میرسد. تاریخ بارها و بارها هشدار داده است که اگر دیپلماسی به حاشیه رانده شود و راهکارهای دموکراتیک جدی گرفته نشود، فاجعه اجتنابناپذیر میشود. امروز جهان، نظارهگر ویرانی غزه است؛ منطقهای که سالها در محاصره، محروم از عدالت و بینصیب از گفتوگوی مؤثر، قربانی دور باطل خشونت شده است. این بحران نه از دل تصمیمی ناگهانی، که در نتیجه انباشت تعللها، نادیدهگرفتن حقوق انسانی و انکار گفتگو شکل گرفته است.
در گذشته نیز چنین روندهایی را شاهد بودهایم. جنگ جهانی اول با زنجیرهای از ناکامیهای دیپلماتیک آغاز شد. جنگ بوسنی در دهه ۹۰ میلادی، پیامد غفلت از گفتوگو میان اقوام و بیتوجهی جامعه جهانی بود. حتی بحران سوریه هم از درگیریهای محلی آغاز شد، اما فقدان میانجیگری مؤثر، آن را به فاجعهای منطقهای بدل کرد.
در جهانی بههمپیوسته، تأخیر در گفتگو نهفقط موجب بحران داخلی، که محرک امواج مهاجرت، افراطگرایی و بیثباتی بینالمللی است. ترویج دیپلماسی، شنیدن صدای همه طرفها و پافشاری بر عدالت، یگانه مسیر نجات از چرخههای ویرانگر خشونت است. هر روزی که بدون گفتوگو و راهحل مشترک سپری شود، یک روز نزدیکتر به بحران بعدی است. هنوز فرصت هست، اگر باور کنیم که قلم، عقلانیت، مذاکره و گفتگو میتواند جای گلوله را بگیرد.]
پیشنهادی باخبر
تبلیغات