دیدگاه منحصربهفرد دیوید لینچ و عشقی که پیرامون شخصیت او شکل گرفته است، فراموش کردن مسیر پرپیچ و خمی که او برای رسیدن به قله سینما پیمود را آسان میکند. در طول دهههای گذشته، لینچ جایگاهی بیهمتا در فیلمسازی برای خود خلق کرد. او با دروغهایی که تبدیل به باور شده بودند مبارزه و به عمق ذهن مردم نفوذ کرد. مجموعه آثار او، از فیلمهای سورئالیستی گرفته تا سریال تلویزیونی پیشگامانه و نوآوریهای هنری جسورانه، جایگاه او را در نقش یکی از تاثیرگذارترین نمادهای سینما تثبیت کرده است.
ایدهها شبیه ماهی هستند. اگر ایدهای داشته باشید که برایتان هیجانانگیز باشد، توجه خود را به آن جلب کنید و ماهیهای دیگر نیز به سمت آن جذب میشوند. شبیه یک طعمه است. آنها به آن میچسبند و ایدههای بیشتری خواهید داشت. و فقط آنها را صید میکنید.
— در گفتوگو با گاردین، ۲۰۱۸
شکستن پوستهها با «مخمل آبی»
در سال ۱۹۸۶، فیلم «مخمل آبی» تصویری قوی از زیرپوست تاریک زندگی آمریکایی ظاهر شد. این فیلم با داستان جرم و جنایتهای نهفته و زندگیهای دوگانه در یک شهر کوچک به ظاهر کمال مطلوب، از دوگانگی دوران ریگان عبور کرد. تصاویری که لینچ ارائه داد، با لحنی رویاگونه نیروهای خشونتآمیز و شکارچی را که پشت ظاهر حومه پنهان شده بودند، به تصویر کشید و پل ارتباطی بین کابوس و واقعیت را برقرار کرد. سبک صریح و در عین حال مقابلهجوی فیلم، سحر و جادوی سورئالیستی لوییس بوینویل را به یاد میآورد، اما با چرخشی کاملاً آمریکایی و شبیه به اثر شرود وود اندرسون در «واینزبورگ، اوهایو».
این یک احساس است، بیشتر شبیه یک شهود. این ایدهای است که عاشق آن شدهاید و تلاش میکنید به آن وفادار بمانید. شما میبینید که سینما چگونه میتواند آن ایده را بیان کند، و این برای شما هیجانانگیز است.
— در گفتوگو با گاردین، ۲۰۱۸
دنیای پیشگامانه «توئین پیکس»
شاید بلندپروازانهترین پروژه لینچ، سریال تلویزیونی «توئین پیکس» (۱۹۹۰–۱۹۹۱) بود. لینچ در محیطی که به ندرت برای روایتهای بزرگ و سورئالی مناسب بود، دنیای سورئال خلق میکرد. لینچ تصاویر توهمزا و خیالانگیز را با تصویرسازی پیچیدهای از شهری کوچک که با اسرار تاریک دست و پنجه نرم میکند، ترکیب میکرد. او در توئین پیکس با ترکیب جرم، خشونت جنسی و ناشناختهها با بیگناهی و هراسهای عمیقتر تصویری خاص خلق میکرد. اگرچه قالب سریال محدودیتهایی داشت، و کاملاً به اوج خود نرسید، اما لینچ این جهان را با فیلم «تتوئین پیکس» (۱۹۹۲) گسترش داد.
پوچی چیزی است که بیش از هر چیز دیگر در زندگی دوست دارم، و در تلاشهای جاهلانه طنز وجود دارد. اگر مردی را ببینید که بارها به دیوار میخورد تا اینکه به تکهای خونین تبدیل شود، بعد از مدتی این تصویر به نظرتان خندهدار میآید. چرا؟ چون این وضعیت پوچ میشود. اما من در ناراحتی فقط طنز نمیبینم، بلکه قهرمانی فوقالعادهای هم میبینم.
— در گفتوگو با لسآنجلس تایمز، ۱۹۸۹
از «کله پاکن» تا چالشهای استودیویی در «تل ماسه»
مسیر لینچ با شاهکار سورئال «کله پاک کن» (۱۹۷۷) آغاز شد. این فیلم با تصاویر خیرهکننده و رویاییاش، لینچ را یک نوآور جسور معرفی کرد که مایل به گسترش مرزهای روایت سینمایی بود. استعداد او در خلق تصاویری ملموس و زنده بعدها توسط مل بروکس کشف شد. این کشف منجر به تولید شاهکاری همدردانه و بصری خیرهکننده به نام «مرد فیلی» (۱۹۸۰) شد. با وجود اینکه لینچ به پروژه پرحاشیهای مثل «تلماسه» (۱۹۸۴) شد، توانایی ذاتی او در بازسازی ژانرهای آشنا و وارد کردن سورئالیسم به آنها هرگز زیر سؤال نرفت.
شکست چیزی زیباست، چون وقتی گردوغبار فرو مینشیند، راه جز پیروزی وجود ندارد، و این نوعی آزادی است. دیگر چیزی برای از دست دادن ندارید، اما میتوانید چیزهای زیادی به دست بیاورید.
— از کتاب «فضا برای رؤیا»، ۲۰۱۸
جستوجویی در جهان روانشناسی: «اتوبان گمشده» و «جاده مالهالند»
با تکامل لینچ، فیلمهایش به آثاری دروننگرانهتر تبدیل شدند. «اتوبان گمشده» (۱۹۹۷) به مضامین نوآوری وارد شد و با سبک روایتی پیچیده و پرپیچ و خم، تحلیلی از جهان هالیوودی ارائه کرد. «جاده مالهالند» (۲۰۰۱)، به فیلمی بد شد که هنوز شما را مجبور میکند دربارهاش حرف بزنید. لینچ اغلب مرز بین معنای مفروض و جریان آزاد ناخوداگاه را به هم میزد و فیلمهایی خلق میکرد که همزمان عمیقاً شخصی و معماگونه بودند.
درونگرایی تجربی: «امپراتوری درون» و خودبازآفرینی در «توئین پیکس»
لینچ هیچگاه از تجربههای جدید دوری نکرد. با «امپراتوری درون» (۲۰۰۶)، او به فرایندی پیچیده و بینهایت که بدون فیلمنامه شروع شد وارد شد و داستان روزبهروز در حین فیلمبرداری نوشت. اگرچه فیلم چگال و گاهی دشوارفهم بود، اما لحظاتی از سرخوشی خلاقانه از طریق بازیهای نوآورانه دوربین و جلوههای ویژه تجربی ارائه داد. اما بزرگترین بازآفرینی لینچ با «توئین پیکس» (۲۰۱۷) رقم خورد. در طول ۱۸ قسمت، لینچ جهان داستانی خود را گسترش داد و سریال را با بُعدهای خاص و حضور بیسابقه خود در جلوی دوربین جذابتر کرد.
میراث ماندگار لینچ: هنر، انسانیت و بینش بیوقفه
لینچ در طول حرفهاش به جستوجو در مسیرهای درهمتنیده روان انسان و گوشههای تاریک جامعه پرداخت. آثار او به موضوعاتی چون بیگانهسازی کاکائوسی، پیچیدگیهای فرویدی و عمقهای اخلاقی داستایوسکی میپردازد. همانطور که به تأثیر محو نشدنی لینچ در سینما میاندیشیم، نه تنها تصاویری که او به ذهن آورد را به یاد میآوریم، بلکه انسانیت عمیق آثارش در خاطرمان است. دیوید لینچ تنها فیلم نساخت؛ او تجسم زنده هنر خود شد. او به همین روش میراثی الهام بخش بر جای گذاشت.
نویسنده: ریچارد برودی
برگرفته از: newyorker