- کنایه زیدآبادی به عراقچی: دارید سیخ را به پهلوی خلقالله میزنید!
- واکنش معاون وزیر کشور به اعتراضات در بازار تهران
- برنامه دولت برای خروج از تنگناهای اقتصادی از زبان عارف
- دیوان محاسبات: سهم نفت در لایحه بودجه ۱۴۰۵ حدود ۳۰ درصد است
- پیام رهبر انقلاب در پی درگذشت آیتالله شفیعی
- سخنگوی دولت: بروجردی نقش خود را در عرصههای مختلف به خوبی ایفا کرد
- سراج: افزایش حقوقها در ۱۴۰۵ باید متناسب با نرخ تورم باشد
- قائمپناه: از کاستیها عذرخواهی میکنیم
- وزیر کشور: برگزاری انتخابات تمام الکترونیک فصل جدیدی در تاریخ انتخابات است
- کیهان از پیامهای تسلیت برای درگذشت بهرام بیضایی و کامران فانی عصبانی شد
- تاکید نمایندگان بر معافیت مالیاتی اصناف و واردات خودروی هیبریدی
- قالیباف: مخالف دخالت نمایندگان در انتصابات هستم
- واکنش رسمی قوه قضاییه به شایعه ماندگاری فرزین در بانک مرکزی
- روزنامه نزدیک به قالیباف: دولت ایده مشخصی برای مهار بحران ندارد
- آقای پزشکیان! معیشت مردم راهکار سیاسی میخواهد نه صرفاً اقتصادی
- فلاحتپیشه: پرتاب هزاران ماهواره هم تغییری در زندگی تحقیرآمیز ایرانیان ایجاد نمیکند
- عطریانفر کارآمدی تصمیمگیری مجلس را زیر سؤال برد
- قائمپناه: نوسازی ورزشگاه آزادی ۸۵ درصد پیشرفت کرده است
- سخنگوی کمیسیون تلفیق: وام ازدواج به بودجه اضافه میشود
- ستاد کل نیروهای مسلح: اجازه نخواهیم داد آسیبی به کشور و امنیت مردم وارد شود
کنایه زیدآبادی به عراقچی: دارید سیخ را به پهلوی خلقالله میزنید!
احمد زیدآبادی در یادداشتی نوشت: در مثَل است که فردی سیخی به پهلوی خود میزد و از درد فریاد میکشید. به او گفتند؛ این چه کاری است؟ گفت؛ نمیدانید وقتی که نمیزنم چه لذتی دارد!
خواستم این مثل را در مورد اظهارات اخیر سیدعباس عراقچی در مورد «برکت» بودن تحریمها به کار گیرم، اما دیدم که مصداق ندارد! چون او سیخ را به پهلوی خود نمیزند به پهلوی خلقالله میزند!
سخنان آقای عراقچی در واقع مرا به یاد «کاکو» در زندان اوین انداخت. کاکو در تصادف کامیونش با یک مینیبوس در جادۀ دماوند، چندین نفر را کشته و زخمی کرده بود. تا مشخص شدن سرنوشت زخمیها و پرداخت دیه به آنها، او را به زندان انداخته بودند.
روزی از کاکو داستان تصادف را پرسیدم. با خونسردی تمام گفت؛ هیچی! داشتم میرفتم که به یک مینیبوس پر از آدم برخورد کردم. هفت نفر از آنها مردند و هشت نفر زخمی شدند! بعد با نوعی شادی هیجانآمیز ادامه داد؛ بعضی از آنها همینطور روی زمین پَل پَل میزدند تا اینکه از نفس افتادند!
از این خونسردی و هیجانش به خشم آمدم و گفتم؛ این چه نوع حرف زدن در بارۀ جان مردم است؟ لبخند غلیظی به لب آورد و گفت: «اونها دیگه عمرشون سر اومده بود! من هم زیرشون نمیگرفتم یه جور دیگه میمردند! اینکه ناراحتی نداره!»
پیشنهادی باخبر
تبلیغات


