رضا نصری: حذف دیپلماسی؛ هدف فضاسازی‌ اسرائیل علیه ایران است

رضا نصری: حذف دیپلماسی؛ هدف فضاسازی‌ اسرائیل علیه ایران است

حقوقدان و تحلیلگر مسائل بین الملل با اشاره به اینکه در چند دهه گذشته هدف اصلی روایت‌پردازی‌های رژیم اسرائیل، جلوگیری از شکل‌گیری یک گفتمان دیپلماسی‌محور در فضای داخلی آمریکا و احتمالاً آغاز یک فرایند دیپلماتیک با ایران بوده، گفت: نباید اجازه داد فضا و روایت حاکم درباره ایران به‌صورت یک‌جانبه در انحصار اسرائیل و جریان‌های جنگ‌طلب قرار گیرد.
رضا نصری: حذف دیپلماسی؛ هدف فضاسازی‌ اسرائیل علیه ایران است
آفتاب‌‌نیوز :

«پیچیده» شاید نزدیک‌ترین توصیف درباره پرونده چند وجهی روابط ایران با کشورهای غربی اعم از آمریکا و اروپا و نیز نهادهای غربی چون آژانس بین‌المللی انرژی اتمی است. در سایه این پیچیدگی که بیشنیه آن را غرب به تحریک رژیم اسرائیل ایجاد کرده است؛ راه‌های رسیدن به یک راه‌حل منطقی، منصفانه و دائمی برای حل چالش‌های موجود در روابط یا مسدود شده یا هزینه گام نهادن در آن‌ها به قدری بالا رفته که پذیرش ریسک را سخت کرده‌است.

سیدعباس عراقچی، وزیر خارجه در قالب گزارش سفر اصفهان به مردم که شامگاه جمعه ۵ دی ماه در کانال تلگرامی خود منتشر کرد، تلاش برای رفع تحریم را یکی از دو مسئولیت اصلی وزارتخارجه خوانده و نوشت: تحریم‌های ظالمانه آمریکا و برخی دیگر از کشورهای غربی، طی سال‌های طولانی هزینه‌های سنگینی بر اقتصاد کشور تحمیل کرده و فشار آن را مردم و فعالان اقتصادی با پوست و استخوان لمس کرده‌اند. وزارت امور خارجه در تمام این سال‌ها، حتی در پیچیده‌ترین و پرتنش‌ترین مقاطع، از این مأموریت اساسی غافل نبوده است. اما باید با صداقت گفت که رفع تحریم‌ها تنها از مسیر یک مذاکره واقعی، عادلانه و شرافتمندانه ممکن است؛ مذاکره‌ای مبتنی بر احترام متقابل و منافع دوطرفه، نه بر اساس زور، تهدید و زیاده‌خواهی.»

وزارت خارجه ایران چه در چند دور مذاکرات غیرمستقیم با ایالات متحده پیش از جنگ تحمیلی و چه پس از آن در قالب تلاش برای جلوگیری از فعالسازی سازوکار بازگشت تحریم های شورای امنیت موسوم به اسنپ بک، ابتکارهایی را برای رسیدن به توافقی تازه اما مبتنی بر راهبرد برد-برد به طرف مقابل پیشنهاد کرده بود که در هر دو مقطع زمانی با طرح مطالبه های حداکثری از سوی طرف مقابل روبه‌رو شد. با اینهمه جدا از وزارت خارجه، مقام های سابق، کارشناسان و تحلیل‌گران حوزه سیاست خارجی نیز پیشنهادهایی برای خروج از وضعیت فعلی مطرح کرده‌اند. پیشنهادهایی که خط تحلیلی واحد در همه آنها مقابله با امنیتی سازی پرونده ایران و یا بهانه تراشی جدید رژیم صهیونیستی و ایالات متحده برای تکرار تجاوز نظامی به ایران است.

به منظور بررسی ابتکارات ممکن و تبعات تقلای تل‌آویو برای تکرار تجاوز نظامی به ایران به بهانه توسعه برنامه موشکی کشور با «رضا نصری» حقوقدان و تحلیلگر مسائل بین الملل به گفت‌وگو پرداختیم.

به عنوان سوال نخست بفرمائید که مهم ترین دلیل بن بست فعلی در احیای مذاکرات ایران و آمریکا را در چه می‌دانید؟

به نظر من، واژه «بن‌بست» برای حوزه دیپلماسی مناسب نیست. دیپلماسی ماهیتی پویا و سیال دارد و تحت تأثیر عوامل خارجی متعدد قرار می‌گیرد؛ ‌یعنی، ‌آن چه امروز غیرممکن به نظر می‌رسد، ممکن است در شرایط جدید قابل حل شود. بنابراین، استفاده از واژه «مانع» بر سر راه دیپلماسی به جای «بن‌بست» دقیق‌تر است. موانع فعلی حداقل سه مورد هستند:

اول، حمایت آمریکا از حمله اسرائیل به تاسیسات هسته‌ای ایران و سپس مشارکت مستقیم آن در عملیات نظامی طی مذاکرات، این تحلیل را در میان بسیاری از مقامات ایرانی تقویت کرده که مذاکره می‌تواند مقدمه‌ای برای اقدامات خصمانه بعدی باشد. به عبارت دیگر، عملیات نظامی مشترک آمریکا و اسرائیل ضربه قابل توجهی به اصل دیپلماسی و مذاکرات وارد کرده است.

دوم، موضع «غنی‌سازی صفر» که گهگاه از سوی مقامات آمریکایی مطرح می‌شود، در داخل کشور به این صورت تفسیر شده که «پیش‌شرط» مذاکرات از نگاه آمریکا، پذیرش غنی‌سازی صفر توسط ایران است؛ حال اینکه ممکن است، «توقع» آمریکا از مذاکرات رسیدن به «غنی‌سازی صفر» در خاک ایران باشد. با این حال، عملکرد آمریکا و رویکرد زیاده‌خواهانه آن موجب شده در بخش بزرگی از حاکمیت ایران یک بی‌اعتمادی مطلق نسبت به مقاصد و اهداف آمریکا حاکم شود.

سوم، تاثیر جنگ دوازده روزه بر روایت غالب در آمریکا و بازتاب آن بر موضع ایران است. رسانه‌ها، اندیشکده‌ها و لابی‌های رژیم اسرائیل در آمریکا، روایت گسترده‌ای را پیش می‌برند مبنی بر اینکه «ایران پس از جنگ دوازده روزه به‌شدت ضعیف شده اما همچنان یک تهدید جدی است». سلطه این روایت در فضای سیاسی آمریکا موجب شده است ایران از مذاکره با طرفی که چنین پیش‌فرضی دارد، خودداری کند.

گفته شده که ایالات متحده به دنبال مذاکرات غیر هسته‌ای با ایران است و همچنین در چند روز اخیر شاهد فضا سازی رسانه های آمریکایی و اسرائیلی درباره تلاش نخست وزیر رژیم صهیونیستی برای متقاعد کردن رئیس جمهور آمریکا به تکرار تجاوز نظامی به تهران به بهانه توسعه برنامه موشکی آن هستیم. فکر می کنید در چنین شرایطی می توان از آغاز مذاکره با آمریکا سخن گفت؟

در دو دهه گذشته، روایت غالب لابی‌های اسرائیل و جریان‌های جنگ‌طلب برای ترغیب آمریکا به درگیر شدن در جنگ با ایران، «نزدیک شدن ایران به ساخت سلاح هسته‌ای» بوده است. پس از جنگ دوازده‌روزه، طرفداران جنگ تلاش کرده‌اند موضوعاتی مانند «بازسازی توانمندی هسته‌ای»، «تهدید برنامه موشکی ایران» و ادعای «یهودستیزی» را برجسته کنند تا علیه ایران فضاسازی کنند. هدف اصلی این روایت‌پردازی‌ها جلوگیری از شکل‌گیری یک گفتمان دیپلماسی‌محور در فضای داخلی آمریکا و احتمالاً آغاز یک فرایند دیپلماتیک جدید است. به عبارت دیگر، هدف این فضاسازی‌ها محدود کردن گزینه‌های آمریکا به عملیات نظامی و حذف کامل «دیپلماسی» به عنوان یک گزینه سیاستی است. در چنین شرایطی، لازم است نشان داده شود که ایران طرفی معقول و قانونمند در این رابطه است و از مذاکره واقعی و معنادار واهمه‌ای ندارد. اگر این فضاسازی‌ها موجب شود ما نیز بگوییم گزینه دیپلماسی به کل از روی میز برداشته شده، در واقع هدف آن‌ها را محقق کرده‌ایم.

چرا برنامه موشکی ایران که در تاریخ جمهوری اسلامی ایران همواره برای دفاع مورد استفاده قرار گرفته به تمرکز اصلی در مذاکرات مطلوب تیم ترامپ تبدیل شده است؟

روایت‌پردازی مغرضانه معمولاً تناسبی با حقیقت ندارد. طرف مقابل به هر بهانه تلاش می‌کند ایران را یک تهدید – نه فقط برای اسرائیل بلکه برای جهان - جلوه دهد. از این رو، بعد از جنگ دوازده روزه تلاش کردند موضوع «موشک‌های ایران» و اتهام «یهودستیزی» و «عملیات تروریستی علیه یهودیان» را نیز به موضوع هسته‌ای اضافه کنند. اگر به اظهارات نتانیاهو در فضای پس از جنگ دقت کنیم، خواهیم دید مدام بر این روایت تاکید دارد که اسرائیل از «جانب جهان متمدن» با ایران درگیر شده و بابت این «فداکاری» مستحق حمایت همه‌جانبه است. در واقع، اگر روایت نسبتی با حقیقت داشت یک بررسی ساده نشان می‌داد ایران تا کنون صرفاً در چارچوب دفاع مشروع از موشک‌های خود استفاده کرده است و استفاده از این موشک‌ها نیز – حتی در سخت‌ترین روزهای جنگ - کاملاً در چارچوب حقوق بشردوستانه بوده تا به اماکن و اشخاص غیرنظامی صدمه زیادی وارد نشود.

وزیر امور خارجه پیشین در یک مقاله‌ای ضمن بیان کلیاتی از شرایط موجود برای عبور از آن یک راه‌حل چند مرحله‌ای را پیشنهاد کرده است، از جمله بازسازی داخلی و خارجی، اعتمادسازی فنی هسته‌ای و همکاری مدیریت‌شده با آژانس و توافق حداقلی و به‌روزشده ایران–آمریکا؛ این پیشنهادات را در راستای عبور از شرایط امروز چگونه ارزیابی می‌کنید؟ برخی از تحلیل گران معتقدند که این نقشه راه خوش بینانه نوشته شده است و با توجه به شرایط حاکم بر رابطه ایران و ایالات متحده بخصوص پس از جنگ دوازده روزه عملیاتی نیست.

مقاله اخیر دکتر ظریف بر این ملاحظه مهم استوار است که نباید اجازه داد فضا و روایت حاکم درباره ایران به‌صورت یک‌جانبه در انحصار اسرائیل و جریان‌های جنگ‌طلب قرار گیرد. یکی از کارکردهای این قبیل ابتکارات جلب حمایت افکار عمومی، اندیشمندان و جریان‌های معقول در کشورهای تاثیرگذار است تا فضایی که توسط اسرائیل و جریان‌های جنگ‌طلب در آمریکا در حال شکل‌گیری است – و تلاش دارد «گزینه نظامی» را تنها گزینه ممکن جلوه دهد - شکسته شود. در واقع، یکی از وظایف شخصیت‌هایی مانند دکتر ظریف – که در صحنه بین‌المللی شناخته‌شده و دارای اعتبار هستند – در وهله اول کمک به ایجاد فضایی است که در آن اقدام نظامی علیه ایران، علاوه بر تبعات نظامی برای مهاجم، تبعات سیاسی نیز در پی داشته باشد؛ و در وهله دوم، ارائه طرح‌های معقول و قابل تاملی است که عملاً توپ را در زمین دولت‌های مقابل قرار می‌دهد.

امروز هر متخصص، شهروند، دانشجو یا حتی دیپلماتی که در واشنگتن مقاله ایشان را می‌خواند، این پرسش در ذهنش شکل می‌گیرد که چرا دولتش – که مدعی صلح‌طلبی و خاتمه دادن به جنگ‌های دائمی ایالات متحده است – از چنین پیشنهاداتی استقبال نمی‌کند؟ این سؤال حتی نزد طرفداران ترامپ مطرح می‌شود که چرا رئیس‌جمهور آن‌ها – که خود را «رئیس‌جمهور صلح» می‌خواند – از وعده‌های انتخاباتی‌اش عدول می‌کند و طرح معقولی را که یک متخصص جدی و سرشناس ایرانی ارائه داده مدنظر قرار نمی‌دهد؟ این پرسش در جامعه نخبگانی و رسانه‌ای آمریکا شکل می‌گیرد که چرا دولت ترامپ به زیاده‌خواهی‌ها، ماجراجویی‌ها و توصیه‌های جنگ‌طلبانه نتانیاهو بها می‌دهد، اما ابتکاراتی که به صورت ریشه‌ای آسیب‌شناسی می‌کند و راه‌حل ارائه‌ می‌دهد را نادیده می‌گیرد؟

در واقع، اگر بواسطه همین ابتکارات، فضای داخلی و نخبگانی آمریکا تحت تاثیر قرار گیرد، دستگاه رسمی سیاست خارجی کشور - اعم از وزارت امور خارجه، شورای عالی امنیت ملی و سایر نهادهای تصمیم‌گیر - نیز مجال و قدرت مانور بیش‌تری برای دفاع از منافع ملی پیدا می‌کند. به همین خاطر است که به محض انتشار مقاله آقای دکتر ظریف، بسیاری از شخصیت‌های وابسته به لابی اسرائیل در آمریکا به مجله «فارین افرز» به شدت اعتراض کردند و آن را بخاطر تریبون دادن به یک مقام سابق ایرانی – که تحت تحریم ایالات متحده نیز قرار دارد – مواخذه و بازخواست کردند.

روزهای اخیر نماینده آمریکا در سازمان ملل به نماینده ایران پیشنهاد مذاکره مستقیم و معنادار بر مبنای غنی‌سازی صفر داده است؛ این پیشنهاد تا چه اندازه امکان جرایی داشته و می‌تواند شرایط کنونی را تغییر دهد؟ می دانیم که به رسمیت شناخته شدن حق غنی سازی، پیش شرط غیرقابل عبور ایران برای هر مذاکره ای است.

من در بررسی موضع‌گیری‌های مقامات رسمی آمریکا تا کنون کم‌تر به واژه «پیش‌شرط» - یا Precondition - برخورده‌ام. در اظهارات نماینده آمریکا در سازمان ملل متحد هم واژه «پیش‌شرط» بکار گرفته نشد. آنچه مقامات رسمی آمریکایی اغلب به آن اشاره می‌کنند، توقعی است که از نتیجه مذاکره با ایران دارند. اغلب دو کلیدواژه «جدی» و «معنادار» را در مورد مذاکره به کار می‌برند و سپس تاکید می‌کنند ایران نباید در خاک خود غنی‌سازی داشته باشد. البته در ادبیات لابی‌ها و رسانه‌ها واژه پیش‌شرط وجود دارد، اما به نظر می‌رسد بیش‌تر تفسیر باشد.

این را نیز فراموش نکنیم که موضع «غنی‌سازی صفر» مسبوق با سابقه است. قبل از برجام هم نه تنها موضع رسمی آمریکا «غنی‌سازی صفر» بود، بلکه هفت قطعنامه شورای امنیت هم – با حمایت قربب به همه اعضای شورا، به شمول هر پنج عضو دائمی - این موضع را تایید می‌کردند. اما در نهایت، کشورهای طرف مذاکره سطحی از غنی‌سازی را در ایران به‌رسمیت شناختند و برجام منعقد شد. امروز، موضع «غنی‌سازی صفر» صرفاً از سوی دولت آمریکا مطرح می‌شود؛ آن هم عمدتاً در قالب مطالبه «غنی‌سازی صفر در خاک ایران». در عین حال، قطعنامه‌هایی که ادعا می‌شود با توسل اروپا به سازوکار اسنپ‌بک بازگشته‌اند، از حمایت چین، روسیه و اکثریت جامعه جهانی برخوردار نیستند. در نتیجه، اگر معیار تصمیم به ورود یا عدم ورود به مذاکره،‌ صرفاً بیان موضع «غنی‌سازی صفر» از سوی دولت ترامپ باشد، معتقدم معیار دقیق و درستی نیست.

یکی از مهمترین چالش‌های موجود در حال حاضر موضوع روابط با آژانس است؛ این روابط نیازمند تداوم بازبینی شده است؛ چارچوب این بازبینی و اینکه ایران باید دقیقا چه رویکردی با این نهاد داشته باشد، یکی از پرسش‌های مهم این‌روزهاست. درباره این موضوع چه چالش‌ها و چه پیشنهاداتی می‌توان داشت؟

ابتدا باید بپذیریم حمله به تاسیسات هسته‌ای تحت پادمان ایران یک امر بی سابقه میان یک دولت عضو و آژانس بوده، و مستلزم اتخاذ تدابیر ویژه است. همچنین، بازگشت به میز مذاکره با کشوری که در جریان مذاکرات پیشین دست به اقدام نظامی زده، موضوعی است که نمی‌توان با رویکردی متعارف با آن برخورد کرد . در نتیجه، چنانچه تصمیم بر حل‌وفصل تنش‌ها با آژانس و ایالات متحده از مسیر مذاکره باشد، ناگزیر باید هر دو وضعیت استثنایی را به رسمیت شناخت و برای آن‌ها ابتکارات و سازوکارهای استثنایی و متناسب طراحی کرد.

اگر من طرف مشورت بودم، پیشنهاد می‌دادم یک نشست بین‌المللی بزرگ در تهران – نه با مشارکت سیاستمداران بلکه – با مشارکت دانشمندان و متخصصان فنی از منطقه و سراسر جهان برگزار می‌شد تا طی چند روز مباحثه و تبادل نظر، برای هر دو وضعیت راهکارهای فنی و مبتکرانه پیشنهاد می‌دادند. سپس، سیاستمداران می‌توانستند آن راهکارهای فنی را مبنای گفت‌وگو قرار می‌دادند. در واقع، راهکارهایی که توسط دانشمندان و متخصصان ارائه می‌شود، ذاتاً فاقد سوگیری‌های سیاسی است و می‌تواند برای هر دو طرف یک زمین مشترک و عینی برای کار فراهم کند. این نوع ابتکارات به‌جای بازتولید روایت‌های امنیتی و سیاسی، مسئله را به سطحی می‌برد که در آن منطق فنی، امکان‌پذیری و منافع متقابل محور تصمیم‌گیری قرار می‌گیرد. حتی خروجی چنین نشستی می‌تواند به سود پیشرفت علمی و فنی ایران نیز تمام شود.

به عنوان مثال، دانشمندان و متخصصان می‌توانند بررسی کنند اگر موضع آمریکا نهایتاً «غنی‌سازی صفر در خاک ایران» باشد، آمریکا چه فن‌آوری جدید، خاص و پیشرفته‌ای می‌توانند در ازای آن در اختیار ایران قرار دهد تا صنعت هسته‌ای ایران در ابعاد دیگر – مثلاً در حوزه ساخت و طراحی رآکتور – پیشرفت کند و به خودکفایی برسد؟ در واقع، اگر مبنای اصرار ایران بر «غنی‌سازی»، پاسداری از عزت ملی و حفظ دستاوردهای علمی کشور باشد، دانشمندان می‌توانند به این پرسش پاسخ دهند که آمریکا چه فناوری‌های منحصربه‌فرد، مدرن و ویژه‌ای می‌تواند در اختیار ایران قرار دهد تا هم شأن علمی و عزت ایران حفظ شود و هم نگرانی ادعایی آن درباره غنی‌سازی در خاک ایران برطرف گردد؟

طبیعتاً، پیشنهادات و توصیه‌های فنی آن‌ها الزام‌آور نخواهد بود، اما زمینه‌ای برای تعدیل فضای سیاسی فراهم خواهد کرد تا متعاقباً سیاسیون ورود کنند. ضمن اینکه برگزاری چنین نشستی ابتکار عمل را در دست ایران قرار می‌دهد، تصویر یک بازیگر مسئول، قانونمند و آینده‌نگر را تقویت می‌کند و نشان می‌دهد تهران به‌جای واکنش‌پذیری، خود در پی طراحی چارچوب‌های خلاقانه برای تنش‌زدایی است. در عین حال، چنین ابتکاری به‌طور طبیعی رژیم اسرائیل را در موقعیت انزوا قرار می‌دهد و با اتکا به منطق فنی، ماهیت زیاده‌خواهانه و تنش‌زای مواضع آن را اشکار و بی‌اعتبار می‌سازد.

پرونده باز روابط میان ایران و آمریکا پس از جنگ دوازده روزه، شرایطی به نسبت پیچیده را هم در داخل و هم در عرصه بین‌الملل به وجود آورده است؛ شرایطی که نه می‌توان آن را دوران صلح و نه تنش دانست؛ خطرات این دوره ابهام و ایهام برای اقتصاد کشور و البته روابط بین الملل بخصوص روابط کشورهای دوست با ایران چیست؟

فارغ از تبعات اقتصادی و امنیتی تداوم وضعیت کنونی، شخصاً معتقدم ادامه این مسیر می‌تواند ایران را از پیوستن به موج فناوری‌های پیشرفته، به‌ویژه هوش مصنوعی، بازدارد. امروز، هوش مصنوعی نقشی مشابه «برق» در قرن گذشته دارد؛ همان‌گونه که برق به‌تدریج در تمامی ابعاد حکمرانی و بخش‌های مختلف صنعت ـ از کشاورزی و بهداشت گرفته تا حمل‌ونقل و حوزه‌های نظامی ـ نفوذ کرد، هوش مصنوعی نیز در حال تبدیل شدن به زیرساختی فراگیر برای قدرت اقتصادی، مدیریتی و امنیتی دولت‌هاست. اگر از این قافله عقب بمانیم، چه بسا صنعت هسته‌ای نیز – ولو با تسلط کامل ما بر فن‌آوری غنی‌سازی – توان رقابت و ماندگاری در جهان نوین را نداشته باشد.

در واقع، اگر ایران در سال‌های پیشِ رو از این مسیر باز بماند، خطر آن وجود دارد که این فناوری، همان‌گونه که رهبر انقلاب نیز هشدار داده‌اند، در آینده‌ای نه‌چندان دور در اختیار و انحصار قدرت‌های بزرگ قرار گیرد؛ به‌نحوی که دسترسی به آن مشروط، محدود و تحت سازوکارهای کنترلی جدید قرار گیرد. در چنین سناریویی، حتی بعید نیست شاهد شکل‌گیری نهادهای بین‌المللی نظارتی ـ مشابه آژانس بین‌المللی انرژی اتمی ـ برای مدیریت، تنظیم و نظارت بر توسعه و بهره‌برداری از هوش مصنوعی باشیم.

از این منظر، ضروری است تمامی موانع تحریمی که امروز مانع حضور فعال ایران در زیست‌بوم جهانی هوش مصنوعی می‌شود، هرچه سریع‌تر برطرف گردد. بهره‌مندی از این فناوری، به‌ویژه از طریق همکاری‌های بین‌المللی و مشارکت با شرکت‌ها و بازیگران بزرگ فناوری، دیگر یک انتخاب یا مزیت جانبی نیست؛ بلکه به یکی از مولفه‌های اصلی حفظ توان رقابتی، اقتدار ملی و جایگاه ایران در نظم آینده جهانی بدل شده است.

از این رو، بر این باورم که انعطاف‌پذیری شرافتمندانه در حوزه هسته‌ای، در صورتی که در مقابل آن امکان دسترسی به فناوری‌های نوین و حیاتی مانند هوش مصنوعی فراهم شود، گزینه‌ای شایسته تامل و بررسی است.

 

پرطرفدار ترین عناوین

پیشنهادی باخبر