عینک دودی؛ مرغ همسایه غاز است؟ کمی تا قسمتی!
کد خبر: ۹۲۶۷۸۰

شماره ۴۴

عینک دودی؛ مرغ همسایه غاز است؟ کمی تا قسمتی!

عینک دودی؛ مرغ همسایه غاز است؟ کمی تا قسمتی!

بی‌حجاب‌ها به باحجاب‌ها، باحجاب‌ها هم به بی‌حجاب‌ها کاری نداشتند. این دیگر از عجایب روزگار بود! خانمی با برقع [برقع. [ ب ُ ق َ / ب ُ ق ُ ] ( ع اِ ) روی بند ستور.] از بغل خانمی با اندکی دامن به قاعده یک هِدبَند رد می‌شد و نه آن به این چیزی می‌گفت نه این به آن چیزی می‌گفت. مگر نباید این‌ها به هم می‌پریدند؟!

فرارو – محسن صالحی‌خواه؛ دلتان نخواهد، هفته پیش رفته بودم خارجه. البته خارجه واقعی که نه. باکو بودم. فاصله باکو تا تهران، تقریباً اندازه فاصله تهران تا مشهد است. هواپیمایمان کلاً ۱۰ – ۲۰ دقیقه بیشتر صاف نرفت. یا داشت ارتفاع می‌گرفت یا داشت ارتفاع کم می‌کرد. خلاصه که هم خارج بود هم خارج نبود.

ما را برده بودند جاخوب‌های باکو. ترکیبی بود از ویوی چیتگر و الهیه تهران که نمی‌شد قضاوت کرد همه چیزِ پایتخت جمهوری آذربایجان شبیه همین منطقه است یا نه. تپه‌ای مشرف به دریای خزر (همین دریای شمال خودمان) که البته برای آن‌ها می‌شود جنوبشرقی. یعنی آن‌ها هر وقت بخواهند بروند شمال، در واقع می‌روند جنوبشرقی و به دریا می‌رسند. نمی‌دانم چرا ساحلشان شن و ماسه نداشت. به جایش بلوار داشت. خلاصه آن جاهایی که ما دیدیم، قشنگ بود. اما از آنجایی که گل بی عیب خداست، آن‌هایی که باکو را بیشتر از ما گشته بودند، به ما گفتند فکر نکن مرغ همسایه غاز است؛ اینجا هم مثل تهران خودمان جای خوب و بد دارد.

چهار نکته در این سفر خارجه خیلی به چشمم آمد. با توجه به این که من تا حالا خارجِ واقعی نرفته بودم، نمی‌دانستم کشورهای معمولی و بدون تحریم چه شکلی هستند. الان دیدم که این کشورها به شبکه‌های بانکی وصل هستند، از پلتفرم‌ها استفاده می‌کنند، شرکت‌های معتبر به آنجا می‌آیند و می‌روند و الی آخر. اینترنت هم فیلتر نبود. یعنی شما آنجا خط سفید، اینترنت بدون فیلتر، اینترنت طبقاتی، اینترنت مقاماتی، اینترنت خراباتی، اینترنت دانشگاهی، اینترنت خبرنگاری و ... لازم نداری. اینترنت معمولی است. سوم آن که هر که را ما دیدیم، می‌گفت این آقای الهام، بسته روی این که با درآمد نفت و گاز، در کشورش کارهای زیرساختی انجام بدهد. به سرمایه‌گذاری خارجی هم نیاز ندارد و خودش می‌رود در کشورهای دیگر سرمایه‌گذاری می‌کند. این عجیب بود که الهام، پول آذربایجان را در آذربایجان خرج می‌کرد! الله‌اکبر! جل‌الخالق! مگر می‌شود؟! آخر آن که بی‌حجاب‌ها به باحجاب‌ها، باحجاب‌ها هم به بی‌حجاب‌ها کاری نداشتند. این دیگر از عجایب روزگار بود! خانمی با برقع [برقع. [ ب ُ ق َ / ب ُ ق ُ ] ( ع اِ ) روی بند ستور.] از بغل خانمی با اندکی دامن به قاعده یک هِدبَند رد می‌شد و نه آن به این چیزی می‌گفت نه این به آن چیزی می‌گفت. مگر نباید این‌ها به هم می‌پریدند؟!

القصه؛ باکو شهر جالبی بود. ترکیبی از فیلم‌هایی که از دوران شوروی دیده بودم، همان مدل ساختمان‌ها، خیابان‌ها و پیاده‌روهای عریض که داشت زور می‌زد پوسته کمونیستی‌اش را بشکند و باکوی مدرن را به نمایش بگذارد. اما از حق نگذریم. ساختمان‌های کمونیستی هم باشکوه بود. من آن‌ها را از این برج‌های سه شعله که روی تپه بود هم بیشتر دوست داشتم. از ماشین‌هایشان نگویم! ترکیبی بود از ماشین‌های چینی، کره‌ای، آمریکایی و اندکی اروپایی. ماشین‌ چینی‌هایی آنجا دیدم که اینجا ندیده بودم. آمریکایی‌ها هم همینطور! من آنجا شورلت دیدم که به قول فرنگی‌ها در میان ماشین‌های اکونومی دسته‌بندی می‌شد. شورلت گران قیمت گذر موقت نبود! فورد هم بود که به جای ۴ چرخ، ۶ چرخ داشت! و البته لادا! هم از این لادای جدید روسی که قرار بود اینجا هم بیاید، هم از آن لاداهای شوروی که وقتی از بغلت رد می‌شد، احساس می‌کردی الان است که رفیق برژنف برایت دست تکان دهد و از باندهای خربزه‌ای ماشینش، سرود ارتش سرخ پخش کند. ماشین برقی هم زیاد داشتند. آنجاهایی که ما رفتیم و در سطح شهر، پمپ برق زیاد به چشم‌مان خورد. پمپ بنزین‌ها هم از جاهای شلوغ وسط شهر دور بود. خلاصه که خارج خوب است. حتماً خارج بروید. من را هم برای ادبیات ضعیفم ببخشید. چون حدود ۵۰ ساعتی ایران نبودم، فارسی‌ام ضعیف شده.

عکس: خودم، خارج در شب

نویسنده : محسن صالحی‌خواه
ارسال نظرات
خط داغ

پیشنهادی باخبر