چندی پیش نیز او در پستی دیگر توضیح داده بود: «امروز رفته بودم «خرید». واقعا چیزهای ضروری و لازمی میخواستم که تهیه کنم، نتوانستم. شوک شدم و در نهایت استیصال، به معنای واقعی کلمه «خر، ید» پی بردم. قدرت پول صفر، حتی مایحتاج ضروری هم با درآمد معمول نمیتوان خرید. در راه بازگشت زیر لب به خودم گفتم؛ مازیار خان، واقعا «خرید». شاید برم اسنپ کار کنم، آخه چهجور؟ من خودم گیجم توی مسیریابی. واقعا من کاری جز نوشتن، کارگردانی، بازیگری و امور هنری بلد نیستم، من با ۴۱ سال سابقه کار هنری و ۲۵ سال تدریس هنر که در رزومه دارم، و نیز کارگردانی، تهیه و ساخت و بازیگری در آثار سینما و تئاتر و تلویزیون، همچنین نوشتن سناریوهای بسیار و یک دنیا عشق به مردم و وطن، آیین و افسانههای کهن و قصههای اقوام و اسطورهها و میتولوژیها با ایدههایی خلاق، روا نیست مهجور بمانم. تا بود میگفتند شناسنامه بیار (در جریان گیرودار تطبیق جنسیت و سه بار شورای پزشکی قانونی و تلاقی با بحث حجاب و آشفتگیهای اجتماعی این فرآیند طول کشید) بعد که شناسنامه آمد گفتند ریشت کامل نیست. صدایت تغییر کند. و من، مستاجر، و گرفتار مالی، را از کار محروم کردند. آیا اختلاس و دزدی کردم؟ کسی را فریب دادم و ریاکارانه اموال مردم را بالا کشیدم؟ ظلمی به کسی روا داشتهام؟ حقی را ناحق کردم؟»