اوکراین در مرز قربانی شدن

اوکراین در مرز قربانی شدن
بازدید:۱۳۹
صد آنلاین | امروزه، سرنوشت نظم لیبرال و مبتنی بر قانون، به همان اندازه که توسط موضع کشورهای غربی تعیین می‌شود، در میدان‌های نبرد اوکراین شکل می‌گیرد. در حالی که اوکراینی‌ها با نبردهای سرسختانه و رنج‌های عظیم، خط مقدم نظم مبتنی بر قانون را حفظ کرده‌اند، کشورهای غربی ممکن است بدون جنگ آن را رها کنند. هرگونه توافقی برای جنگ روسیه که بر اساس بی‌توجهی آشکار به قوانین بین‌المللی باشد، به یک توپ ویرانگر تبدیل خواهد شد و نمای باقی‌مانده از سیستم پس از جنگ جهانی دوم را نابود خواهد کرد.

به گزارش صد آنلاین ، نتیجه جنگ تجاوزکارانه روسیه، محصول دوگانگی غرب است که به نوبه خود از دفاع اوکراین در این درگیری حمایت کرد و از تشدید واکنش آن به سطحی متناسب با تهدیدی که روسیه ایجاد می‌کند، خودداری کرد. نظم مبتنی بر قانون در خطر است و اوکراین به تنهایی در دفاع از آن ایستاده است.

 

در پاییز ۲۰۲۴، در آستانه انتخابات ریاست جمهوری ایالات متحده، ولودیمیر زلنسکی، رئیس جمهور اوکراین، طرح پیروزی خود برای اوکراین را به دونالد ترامپ، نامزد وقت ریاست جمهوری، ارائه داد. اکنون، تنها یک سال بعد، رئیس جمهور ترامپ به زلنسکی اولتیماتوم داده و از کیف خواسته است که چارچوب ۲۸ ماده‌ای برای تسلیم اوکراین به روسیه را بپذیرد.

روسیه پس از نزدیک به دوازده سال جنگ وحشیانه و نسل‌کشی نتوانسته اوکراین را مجبور به تسلیم کند، اما در کمتر از یک سال از ریاست جمهوری، ترامپ نزدیک است که اوکراین را از طریق یک توافق شبه «صلح» به پذیرش شکست وادار کند. این چرخش چشمگیر وقایع، دگرگونی اساسی نظم امنیتی جهانی را از زمان بازگشت ترامپ به قدرت نشان می‌دهد.

دولت آمریکا با حمایت از خواسته‌های کرملین از اوکراین – و اروپا – با فشار آمریکا، مسکو را قادر می‌سازد تا از «صلح» علیه اوکراین به عنوان سلاح استفاده کند. در اصل، پیشنهاد ترامپ، تجاوز غیرقانونی و بی‌دلیل روسیه را مشروعیت می‌بخشد. با پاداش دادن به متجاوز و مجازات قربانی – محدود کردن حاکمیت آن، قربانی کردن مردم آن در اشغال و انکار امنیت، عدالت و غرامت واقعی – دولت آمریکا جهان را به آستانه فروپاشی نظم لیبرال و مبتنی بر قانون سوق می‌دهد.

امروزه، سرنوشت نظم لیبرال و مبتنی بر قانون، به همان اندازه که توسط موضع کشورهای غربی تعیین می‌شود، در میدان‌های نبرد اوکراین شکل می‌گیرد. در حالی که اوکراینی‌ها با نبردهای سرسختانه و رنج‌های عظیم، خط مقدم نظم مبتنی بر قانون را حفظ کرده‌اند، کشورهای غربی ممکن است بدون جنگ آن را رها کنند. هرگونه توافقی برای جنگ روسیه که بر اساس بی‌توجهی آشکار به قوانین بین‌المللی باشد، به یک توپ ویرانگر تبدیل خواهد شد و نمای باقی‌مانده از سیستم پس از جنگ جهانی دوم را نابود خواهد کرد.

سال‌هاست که شکست غرب در متوقف کردن روسیه، راه را برای «نظم نوین» عدم آزادی هموار کرده است.

فهرست ۲۸ ماده‌ای ترامپ، نمادی از غرب است که به سرعت رهبری خود را در امور جهانی به قدرت‌های اقتدارگرای در حال ظهور واگذار می‌کند.

در هشت دهه گذشته، نفوذ جهانی غرب بر پایه قدرت و جذابیت نظم بین‌المللی مبتنی بر قانون لیبرال استوار بوده که به بشریت اجازه داده است از دهه‌ها امنیت بی‌سابقه، گسترش جهانی آزادی و حفاظت از کرامت انسانی و رفاه رو به رشد جهانی بهره‌مند شود. این نظم اکنون در مقابل چشمان ما در حال فروپاشی است.

تراژدی غرب نتیجه شکست نظامی نیست، بلکه نتیجه ذاتی یک رشته طولانی از سیاست‌های سازشکارانه است که رژیم‌های اقتدارگرا را جسور کرده است. بازیگران سرکش مانند روسیه، چین و کره شمالی از فقدان اراده سیاسی در کشورهای غربی برای انجام هر کاری که برای حفظ نظم مبتنی بر قانون لازم است، بهره‌برداری کرده‌اند.

سیاست غرب در قبال روسیه از هر نظر آسیب دیده است. دولت‌های غربی سخاوتمندانه از ظهور رژیم انتقام‌جوی پوتین حمایت مالی کرده‌اند، حتی در حالی که شاهد افزایش اقتدارگرایی، نظامی‌گری و تهدید آشکار سیاست خارجی تهاجمی روسیه بوده‌اند.

غرب در حالی که روابط نزدیک‌تری با روسیه دنبال می‌کند، بی‌توجهی نابخردانه‌ای به منافع امنیتی خود نشان داده است. نقض قوانین بین‌المللی توسط روسیه با «تنظیم مجدد» روابط و ادغام بیشتر در اقتصاد جهانی پاداش داده شده است. در اصل، غرب اصول اعلام شده خود را برای تطبیق با دستور کار انتقام‌جویانه روسیه دوباره تنظیم کرده است. روسیه نه تنها گاز و نفت، بلکه فساد در نهادهای سیاسی و تجاری سطح بالا، براندازی فرآیندهای دموکراتیک، تبلیغات، شبکه نفوذ خود، جرایم سازمان‌یافته و مأموران اطلاعاتی را نیز به غرب صادر کرده است.

پس از آغاز جنگ تجاوزکارانه روسیه علیه اوکراین در سال ۲۰۱۴، لفاظی‌های غرب تغییر کرد، اما ماهیت سیاست‌های آن – مماشات با مسکو، که بر سه عنصر استوار بود: خودداری از رعایت قوانین بین‌المللی، فدا کردن منافع اوکراین و ادامه تجارت طبق معمول – تغییر نکرد.

جنگ تجاوز غیرقانونی روسیه تا سال ۲۰۲۲ به رسمیت شناخته نشد. تحریم‌های صرفاً نمادین علیه مسکو در سال ۲۰۱۴، شدت حمله آشکار روسیه به قوانین بین‌المللی و نظم امنیتی اروپا را منعکس نمی‌کرد. یک تحریم نظامی بالفعل علیه اوکراین اعمال شد «تا روسیه را تحریک نکند»؛ در واقع، این تحریم برای آسیب‌پذیر و مطیع نگه داشتن اوکراین بود. هیچ روس تاکنون به دلیل کشتن یک اوکراینی به دادگاه بین‌المللی کشانده نشده است. هیچ غرامتی برای جان‌ها یا اموال نابود شده پرداخت نشده است. سرمایه‌گذاری‌های عظیم در اقتصاد روسیه ادامه داشته است. منافع امنیتی اروپا نادیده گرفته شد و وابستگی حیاتی به انرژی روسیه افزایش یافت – خط لوله دوم نورد استریم نماد بدنام فساد استراتژیک بود. مماشات با مسکو به نفع مشاغل فاسد فعال در روسیه و بازیگران سیاسی که از تأمین مالی سایه کرملین سود می‌برند، بوده است، در حالی که جوامع غربی به طور کلی تضعیف شده‌اند.

در سال ۲۰۱۴، در پاسخ به تجاوز روسیه علیه اوکراین، کنگره ایالات متحده قانون حمایت از آزادی اوکراین را تصویب کرد. این قانون، هدف سیاست ایالات متحده را جلوگیری از تهاجم بیشتر روسیه به اوکراین و کمک به اوکراین برای احیای حاکمیت و تمامیت ارضی خود از طریق تلاش جامع تحریم‌های اقتصادی، دیپلماسی، کمک به مردم اوکراین و تأمین قابلیت‌های نظامی تعریف کرد. با این وجود، این هدف هرگز با اقدام متناسب همراه نبوده است. در نتیجه تلاش‌های فاجعه‌بار ناکافی، تجاوز روسیه سرکوب نشده است. برعکس، بی‌تصمیمی و انفعال غرب، روسیه را جسورتر کرد تا سیاست نسل‌کشی خود علیه اوکراینی‌ها را در انظار عمومی جهان دنبال کند.

تشدید گسترده جنگ روسیه علیه اوکراین در فوریه ۲۰۲۲ برای بسیاری در غرب یک بیداری ناگهانی بود و تحول بزرگی در سیاست غرب در قبال روسیه را باعث شد. به تدریج اقدامات رادیکال‌تری علیه روسیه اعمال شد و حمایت غرب برای تداوم تلاش‌های دفاعی اوکراین ضروری شده است. آنچه تغییر نکرده، فرضیه اساسی پاسخ غرب به جنگ روسیه است – مسکو باید به قیمت اوکراین راضی شود. غرب به جای تعهد به کمک به اوکراین برای شکست روسیه، تصمیم گرفت تحت پوشش قرار دادن اوکراین در «بهترین موقعیت مذاکره ممکن»، سیاست مماشات را در پیش بگیرد، راهبردی که تلویحاً امتیازات «داوطلبانه» کیف به مسکو را در نظر می‌گرفت. تنها خط قرمزی که غرب خود را به آن متعهد کرده، حفظ اوکراین به عنوان یک کشور مستقل، البته با حاکمیت محدود است.

ریاست جمهوری ترامپ، نظم مبتنی بر قانون به رهبری غرب – که با زحمت توسط نسل‌های رهبران غربی قبل از او ساخته شده بود – را بیش از پیش به حالت خودویرانگری فرو برد. رویکرد شبه صلح ترامپ به جنگ روسیه، وادار کردن اوکراین به توقف مقاومت و پذیرش «داوطلبانه» خواسته‌های غیرقانونی مسکو بوده است. اگر ارزش‌های وارونه ترامپ غالب شود، جهان ممکن است خود را در شرایطی ببیند که پوتین، جنایتکار جنگی، را به عنوان یک صلح‌طلب، شایسته جایزه نوبل، درست مانند خود ترامپ، بپذیرد.

نابودی اوکراین توسط روسیه ادامه دارد زیرا اوکراین از حمایت کافی برخوردار نیست، در حالی که روسیه همچنان بیش از حد مورد حمایت قرار دارد. هر چه واکنش طولانی‌تر غرب به جنگ روسیه با آنچه برای حفظ نظم مبتنی بر قانون لازم است، نامتناسب باشد، به فروپاشی نظم امنیت بین‌المللی نزدیک‌تر می‌شویم.

دو نقص عمده در مرکز سیاست غرب وجود دارد که اگر بخواهیم تجاوز روسیه را متوقف کنیم، باید اصلاح شوند: دست کم گرفتن جاه‌طلبی‌های انتقام‌جویانه جهانی مسکو و امتناع از به رسمیت شناختن هدف نسل‌کشی روسیه در اوکراین.

روسیه تهدید اصلی برای صلح جهانی است

جاه‌طلبی‌های انتقام‌جویانه روسیه برای بازیابی جایگاه یک ابرقدرت جهانی به طرز خطرناکی دست کم گرفته شده است.

غرب معتقد بود که برنامه‌های تهاجمی روسیه را می‌توان در اوکراین یا فضای شوروی سابق، بدون تأثیر بر امنیت و منافع اقتصادی غرب، مهار کرد. حتی اولتیماتوم روسیه در سال ۲۰۲۱ به ناتو (نه به اوکراین!) نیز موضع شکست‌ناپذیری متکبرانه غرب را متزلزل نکرد.

غرب با این باور غلط که تولید ناخالص داخلی بالای آن، آن را در برابر هر تهدیدی مصون می‌کند، آرام شد و مشکلات جدی در ظرفیت جوامع خود برای مقاومت در برابر استراتژی محاسبه‌شده روسیه برای پایان دادن به نظم بین‌المللی تحت سلطه غرب را نادیده گرفت. روسیه کاستی‌های خود در رقابت اقتصادی را با مزایای ناشی از اقدامات بدخواهانه جایگزین کرد: استفاده از خشونت وحشیانه در خارج از کشور؛ تبدیل منابع انرژی به سلاح؛ فاسد کردن نهادهای سیاسی و تجاری سطح بالای کشورهای خارجی؛ براندازی فرآیندهای دموکراتیک در سراسر جهان از طریق تبلیغات دولتی، شبکه نفوذ و حمایت از بازیگران سیاسی تفرقه‌انگیز؛ تضعیف اهداف خود با سوءاستفاده از جرایم سازمان‌یافته؛ و نفوذ در مأموران اطلاعاتی.

در حالی که غرب همچنان نادیده گرفتن تبدیل روسیه توسط پوتین به یک جامعه شستشوی مغزی شده ایدئولوژیک، تمامیت‌خواه و نظامی‌شده را ادامه می‌داد، مسکو بی‌سروصدا در حال ساخت زیرساخت‌های خود برای بی‌ثبات کردن غرب و گسترش همکاری خود با پکن برای ایجاد یک «نظم نوین جهانی» بود. اتحاد چین و روسیه یک گروه مصمم ضد غربی را ایجاد کرد که در حال تغییر شکل جهان روابط بین‌الملل است. حمایت این محور خصمانه، روسیه را به اندازه کافی مطمئن کرد تا یک جنگ ترکیبی علیه غرب، از جمله با سازماندهی، تأمین مالی و هدایت اقدامات تروریستی و خرابکاری در خاک کشورهای عضو ناتو، آغاز کند. بازدارندگی ناتو دیگر غیرقابل انکار نیست.

۲۸ نکته‌ی ترامپ، دستاوردهای روسیه در تلاش برای کسب قدرت جهانی را برجسته کرد، حتی در حالی که به ادعای هیچ دستاورد نظامی جدی در اوکراین قادر نبود. به جای اینکه با روسیه به عنوان یک کشور یاغی که توسط جنایتکاران جنگی اسیر شده و صلح جهانی را تهدید می‌کند، رفتار شود، در روابط بین‌الملل مورد توجه ویژه قرار می‌گیرد و به آن اجازه داده می‌شود فراتر از قوانین بین‌المللی عمل کند و اراده‌ی خود را نه تنها به قربانی تجاوز خود، بلکه به متحدان ایالات متحده، از جمله اتحاد نظامی دفاعی که ظاهراً ایالات متحده رهبری آن را بر عهده دارد، دیکته کند.

برجسته‌سازی روسیه توسط ترامپ، منعکس‌کننده‌ی مواضع عمومی دیرینه‌ی اوست. جزئیات چارچوب پیشنهادی برای تسلیم اوکراین هیچ ابهامی باقی نمی‌گذارد: از نظر او در امور جهانی، قدرت بزرگ باید به خاطر تجاوزش با غنایم جنگی پاداش داده شود، در حالی که یک ملت کوچک‌تر باید به خاطر مقاومتش با امتیازات تحقیرآمیز مجازات شود. این باید به عنوان یک زنگ خطر بزرگ برای کشورهایی باشد که هدف ادعاهای تهاجمی خود ترامپ قرار گرفته‌اند. دلجویی از ترامپ به همان اندازه دلجویی از پوتین مؤثر خواهد بود.

اجبار اوکراین به تسلیم، سیاست ترامپ برای کنار گذاشتن نقش دیرینه آمریکا به عنوان رهبر جهان آزاد را به تصویر می‌کشد. دولت او در حال پیمودن مسیر سیاست خارجی تهاجمی و تضعیف دموکراسی در داخل است. به نظر می‌رسد چشم‌انداز ترامپ از «آمریکای بزرگ» به طور فزاینده‌ای بر اساس ایده‌های مشابهی بنا شده است که زیربنای ظهور رژیم پوتین بود: پرورش احساسات انتقام‌جویانه برای توجیه سیاست‌های «قدرت، حق را می‌آورد.»

مدت‌هاست که مشخص است که سرپیچی اوکراین از روسیه، مانعی بر سر راه تمایل ترامپ برای ایجاد یک رابطه مشارکتی جدید بین واشنگتن و مسکو بوده است. همان‌طور که از ۲۸ نکته مشخص است، دولت ترامپ حاضر است بهایی به اندازه نابودی نظم مبتنی بر قانون لیبرال بپردازد.

اولاً، این تلاش جدید برای اتحاد مجدد با کرملین به عنوان یک استراتژی سیاسی «معکوس کیسینجر» توجیه شد که هدف آن تضعیف چین با جدا کردن مسکو از پکن بود. این سیاست نسنجیده به سرعت با واقعیت اهداف بلندپروازانه برای براندازی نظم جهانی که روسیه و چین را بسیار قوی‌تر از هرگونه انگیزه‌ای که ایالات متحده می‌تواند برای یک تغییر استراتژیک ارائه دهد، به هم پیوند می‌دهد، روبه‌رو شد.

اکنون، به طور فزاینده‌ای به نظر می‌رسد که تبانی ترامپ با پوتین برای از بین بردن نظم مبتنی بر قوانین، به منظور هموار کردن راه برای تقسیم جهان، به همراه روسیه و چین، به حوزه‌های نفوذ طراحی شده است، یادآور «توافق درصدها» که در کنفرانس چهارم مسکو در سال ۱۹۴۴ حاصل شد. اگر اوکراین قربانی چنین پیمانی شود، احتمالاً وجود اتحادیه اروپا یکی از پیامدهای بعدی خواهد بود.

کشورهای غربی بالاخره باید بپذیرند که فدا کردن منافع اوکراین برای روسیه، صلح به ارمغان نمی‌آورد؛ بلکه راه را برای جنگ بیشتر هموار می‌کند. غرب نه تنها یک متحد نظامی توانمند با تجربه عظیم در مبارزه علیه تاکتیک‌های وحشیانه ارتش روسیه را از دست خواهد داد، بلکه به مسکو کمک می‌کند تا نظم مبتنی بر قانون را نابود کند و دریچه‌هایی را برای خشونت بیشتر در سراسر جهان باز کند، و کشورهای غربی مستقیماً هدف قرار گیرند.

هدف روسیه روسی کردن اوکراینی‌ها و روسی کردن اوکراین است

دومین دلیل اصلی شکست غرب در متوقف کردن روسیه، امتناع از به رسمیت شناختن ماهیت واقعی اقدامات جنایتکارانه روسیه در اوکراین است. این جنگی برای نابودی، نسل‌کشی، فرهنگ‌کشی، زبان‌کشی و بوم‌کشی است.

از سال ۲۰۱۴، روسیه به دنبال نابودی دولت و ملت اوکراین بوده است. این هدف نسل‌کشی، محرک اصلی جنگ مداوم روسیه علیه اوکراین است. به همین دلیل است که شکم‌پرستی امپریالیستی مسکو را نمی‌توان با خدمت به قلمرو اضافی در جنوب شرقی اوکراین در بشقاب مماشات، ارضا کرد.

دولت روسیه آشکارا از ایدئولوژی نفرت‌پراکنانه‌ی روس‌گرایی حمایت می‌کند و مردم خود را از طریق یک ماشین تبلیغاتی عظیم دولتی به نسل‌کشی علیه اوکراینی‌ها تحریک می‌کند.

فهرست جنایات هولناک روسیه، یک طرح هماهنگ دولتی برای نابودی اوکراینی‌ها را آشکار می‌کند: مقیاس، ظلم و الگوی هولناک حملات روسیه علیه جمعیت غیرنظامی؛ حملات هوایی به غیرنظامیان و زیرساخت‌های حیاتی که از نظر مقیاس در طول تاریخ بی‌سابقه بوده است؛ یک تاکتیک سیستماتیک «سافاری انسانی» برای شکار غیرنظامیان با پهپاد؛ هدف قرار دادن عمدی رهبران، فعالان، روزنامه‌نگاران، روحانیون مذهبی؛ گورهای دسته جمعی؛ تبعید غیرقانونی کودکان و شست‌وشوی مغزی متعاقب آنها برای حذف هویت و قرار دادن آنها در معرض آموزش نظامی؛ خشونت شریرانه سیستماتیک، شکنجه، تجاوز؛ محاصره نظامی شهرها به روش زمین سوخته؛ و موارد دیگر.

دولت‌های غربی باید از نادیده گرفتن این واقعیت که روسیه در حال اجرای یک سیاست عمدی و دولتی با هدف از بین بردن زیست‌پذیری اوکراینی‌ها به عنوان یک گروه ملی و قومی متمایز بوده است، دست بردارند. این وسیله‌ای برای از بین بردن دولت مستقل اوکراین است، زیرا وجود ملت اوکراین پایه و اساس دولت بودن اوکراین است.

 

پیشنهادی باخبر