موسیقی در زندگی شاملو روی جلد CD ابراهيم در آتش

«کتاب کوچه» کاردانی‌های او را در قلمرو تحقیق نشان می‌دهد. در میان دیگر هنرها، او به نقاشی و بیش از آن به موسیقی عشق می‌ورزید تا آنجا که شاید بتوان گفت، عشق آگاهانه او به موسیقی عامل اصلی در توانمندی‌های شعری اوست.

شاید اگر این عشق و آگاهی نمی‌بود «شعر سپید شاملویی» پدید نمی‌آمد. شاملو خود گفته است: «نمی‌خواهم فقط شاعر شناخته شوم. یکی از کارهایم، شعر است.» گوش سپردن به موسیقی و عمیق شدن در آن یکی از مهم‌ترین کارهای دیگر او بود.این شور و اشتیاق به دوره نوجوانی او

 بر می‌گشت. در همسایگی خانه آنها خانواده‌ای ارمنی زندگی می‌کرد با دو دختر  که هر دو مشق پیانو می‌کردند که نواخته‌های آنها» چون نقش سنگ در ذهن آماده او ماند. و بعد‌ها دانست که «اتودهای شوپن» بوده است. این تمرین‌ها او را یکسره هوایی و دیوانه موسیقی کرد. 

از آن پس راهی به پشت بام پیدا کرد و ساعت‌ها و ساعت‌ها به ریزش رگباری این موسیقی تسلیم می‌شد. از همان زمان دلش می‌خواست آهنگساز شود ولی فقر مادی و فرهنگی خانواده این امکان را به او نمی‌داد. با این همه دو سالی از عمر خود را صرف آموختن هارمونی و کمپوزیسیون کرد، تا دست کم شنونده بهتری برای موسیقی باشد.شاملو تا پایان عمر هم شعر خود را عقده سر کوفته موسیقی می‌دانست. باری از حسرت و ناتوانی و یاس بر دلش بود، یاس از وصل موسیقی. 

بعد از آن دیگر رو نیامد... بچه درس خوانی نشد و «سوخت»!

این حرف‌ها آیینه‌ای است که شور و شوق توفنده شاملو را در برابر موسیقی باز می‌تاباند. البته منظور آن موسیقی است که دارای کمپوزیسیون هنرمندانه است، یعنی کلاسیک غربی یا به گفته شاملو «موسیقی جهانی».

شاملو و موسیقی سنتی ایرانی

شاملو درباره موسیقی سنتی ایران  می‌گفت این موسیقی، «بر خلاف شعر و نقاشی ایران که نیاز به پوست انداختن» را عمیقا احساس کرده، «همین جور گرفته ته بن بست نشسته و دلش را به کمانچه کشیدن خوش کرده است!»

شاملو آن قدر موسیقی درایران را بی‌توان می‌دانست که هیچ تحولی را هم در آن ممکن نمی‌دید. با این همه می‌پذیرفت که هستند موسیقیدان‌هایی که صمیمانه می‌خواهند- با تاکید بر میراث سنتی -«آثاری در خود انسان معاصر و در سطح جهانی» عرضه کنند. ولی به نتیجه کار و کوشش آنها امیدوار نبود، در نگاه اول به دو دلیل: «مونوفونیک»(تک صدایی) بودن ساختاری موسیقی سنتی» و «محدودیت صوتی سازهای اصلی آن.»نگاه شاملو به موسیقی سنتی از این بابت که قرن‌ها در جا زده و نتوانسته خود را به کاروان موسیقی معاصر برساند، نادرست نیست ولی نفی ارزش‌های ذاتی این موسیقی که می‌تواند دستمایه‌ای غنی برای آفرینش‌های «جهان فهم» هنری شود، ناپذیرفتنی است. 

بسیاری از سرزمین‌های سنتی دیگر از اوایل قرن بیستم چنین کردند و اینک از دستاوردهای موسیقی ارزنده برخوردار شده‌اند.

 شاملو در جای دیگری غیر مستقیم از این توان بالقوه یاد می‌کند: «موسیقی ما برای بیرون جستن از این بن بست نیازمند نگاهی است که کهنگی را با همه وجودش حس کند و با جسارتی انقلابی تمام قد جلو آن بایستد.»