چرا آمریکا به چین باخته است؟ | رقابت مهندسی و وکیلمحوری؛ مصافی که سرنوشت قرن بیست و یک را تعیین میکند

رویداد۲۴ | یادداشت از هانی صباغیان- کتاب «سرعت سرسامآور: تلاش چین برای مهندسی آینده»، اثر دن وانگ، رقابت ژئوپلیتیک میان چین و ایالات متحده را نه در قالب یک نبرد ایدئولوژیک صرف، بلکه به عنوان تقابل دو مدل بنیادی توسعه تعریف میکند. در این روایت، چین به مثابه یک «کشور مهندسی» و آمریکا به عنوان یک «جامعه وکیلمحور» ظاهر میشود. این تضادِ ساختاری و نهادی، عمق تفاوت در سرعت، کارآمدی و اهداف استراتژیک دو قدرت جهانی را آشکار میسازد.
در بطن نظام حاکمیتی چین، تسلط مطلق مهندسان مشهود است. از زمان دنگ شیائوپینگ، نخبگان کمیته دائمی پلیتبورو عمدتاً دارای پیشینه مهندسی بودهاند؛ رویکردی که «حل عملی مسئله» و مدیریت پروژههای عظیم را بر تشریفات بوروکراتیک اولویت میبخشد. این وضعیت در تضاد شدید با ایالات متحده است که در آن اکثریت قریب به اتفاق نخبگان سیاسی و کنگره را حقوقدانان تشکیل میدهند. در نتیجه، آمریکا به سرزمینی تبدیل شده که نخبگانش با تمرکز بر رویههای قانونی، بهطور مؤثری مانع از هرگونه ساخت و ساز جدید، از پروژههای زیرساختی گرفته تا توسعه شهری، میشوند.
نمونه ملموس این تضاد در مقایسه پروژه راهآهن سریعالسیر پکن-شانگهای با مسیر کالیفرنیا به وضوح دیده میشود. چین در حالی مسیر ۸۰۰ مایلی پکن-شانگهای را تنها در سه سال و با هزینهای معقول تکمیل کرد که پروژه مشابه در کالیفرنیا، پس از ۱۷ سال، تنها موفق به ساخت یک بخش کوچک و نامرتبط شده است و هزینه تخمینی آن به ۱۲۸ میلیارد دلار رسیده است. این مقایسه نشان میدهد که «کشور مهندسی» چین توانایی ساختوساز با «سرعت سرسامآور» را حفظ کرده، اما «جامعه وکیلمحور» آمریکا توانایی تاریخی خود برای «ساختن» را از دست داده است.
بیشتر بخوانید: متحدین جنگ جهانی جدید؛ چین، روسیه، کره شمالی و ایران | نیویورک تایمز: محور آشوب توان نظامی تهران را بازسازی میکند
این تمرکز بر عملگرایی مهندسی، منجر به ظهور یک ابرقدرت صنعتی با ظرفیت تولیدی خیرهکننده شده است. چین اکنون بین یکسوم تا نیمی از تقریباً هر محصول تولیدی در جهان را تولید میکند و پیشبینی میشود تا سال ۲۰۳۰، مالک ۴۵ درصد از کل ظرفیت صنعتی جهان باشد؛ برتری قاطعی که از مجموع ظرفیت ترکیبی آمریکا و اروپا پیشی میگیرد. این سلطه صنعتی، با توجه به ماهیت «استفاده دوگانه» بسیاری از فناوریها، به مثابه یک ظرفیت نظامی و لجستیکی غیرقابل انکار برای چین عمل میکند.
با این حال، رویکرد مهندسی به «جامعه و اقتصاد» هزینهای سنگین به همراه دارد. مدل «سوسیالیسم با ویژگیهای چینی»، به دولت اجازه میدهد تا مردم را به مثابه مجموعهای از آمار ببیند و با «مهندسی اجتماعی» افراطی، جریانهای سیال جمعیت و اقتصاد را با ابزارهایی چون سیاست تکفرزندی یا قرنطینههای سختگیرانه «کووید صفر» کنترل کند. این مداخلات بیپروا، هرچند با هدف استراتژیک صورت میگیرد، اما نهتنها منجر به تسریع بحران جمعیتی و نارضایتی عمومی شده، بلکه باعث شده است که بخش قابل توجهی از نخبگان خلاق و ثروتمند چینی به دنبال فرار از کشور باشند.
در یک جمعبندی تحلیلی، میتوان گفت که چینِ امروز، در حال تکرار دوره اواخر قرن نوزدهم ایالات متحده است؛ یعنی دورهای که تمرکز بر مقیاسدهی به فناوریهای موجود، ساخت پروژههای بزرگ و حرکت از یک قدرت منطقهای به یک قدرت جهانی است. قدرت چین در واقع در «دانش فرآیند» ظرفیت بلامنازع ساختوساز آن نهفته است. در برابر این تهدید، چالش اصلی ایالات متحده، صرفاً «ظرفیت چین» نیست، بلکه فلج ساختاری خود است؛ ناتوانی یک جامعه وکیلمحور برای بازگشت به فرهنگ «انجامش بده» و رفع موانع قانونی و بوروکراتیک که هرگونه پیشرفت فیزیکی و فناورانه را به تأخیر میاندازد. بدون اصلاح بنیادین ساختار تصمیمگیری و بازگشت به عملگرایی، آمریکا نه در میدان رقابت، بلکه در میدان ناتوانی در «ساختن آینده» مغلوب خواهد شد.


