تفاوت در انگیزهی مهاجمان

نگاهی کوتاه

چند سده پس از یورش اعراب حمله‌ی مغول فاجعه‌ای هولناک در تاریخ ایران  بود؛ با این حال تفاوتی بنیادین میان این دو رویداد وجود داشت: سقوط ایران به‌دست مسلمانان دین مردم را دگرگون ساخت، اما مغولان با همه‌ی خون‌خواریِ خویش نتوانستند – یا نمی‌توانستند – باور دینی ایرانیان را تغییر دهند.

همین مورد موجب شده تا کسانی بدین‌ اندیشه بیافتند که “اگر اسلام با کشتار و سرکوب برمردم تحمیل شد پس چرا مغولان خون ریز دینی را تحمیل نکردند؟” و در ادامه نیز نتیجه می‌گیرند ایرانیان با آغوش باز فرهنگ اعراب را پذیرفتند و  مسلمانان به‌آن‌حد خشونتی به کار نبردند شرح مستند این موضوع را در ادامه‌ی  این مقاله می‌خوانید.

پیش گفتار

حمله‌ی مغول به ایران در سده‌ی هفتم هجری، یکی از ویرانگرترین رخدادهای  سرزمینمان بود؛ آتش و خون شهر‌هایی که یکی پس از دیگری به‌تلی از خاکستر بدل می‌شدند و جمعیت‌هایی که به سرعت از صفحه‌ی روزگار محو  می‌گشتند. با این همه، نکته‌ای شایان توجه و شگفت‌آور وجود دارد؛ دین و آیین  ایرانیان دچار دگرگونیِ بنیادین نشد. این امر در تضادی آشکار با وضعیت پس از سقوط ایران به دست مسلمانان است که طی آن اکثریت جامعه – ولو با زور  شمشیر و… – به اسلام گرویدند.

پرسش اینجاست، “چرا تاریخ در این دو نقطه مسیر متفاوتی پیمود؟”

تفاوت در انگیزه‌ی مهاجمان

مسلمانان، نه‌فقط برای کشورگشایی، بلکه با رسالت گسترش اسلام به ایران  تاختند. اسلام، برای اشغال‌گرانِ ایران فقط باورِ شخصی نبود و عملاً ابزار  مشروعیت‌بخشی‌شان بود.

گشایشِ سرزمین‌ها، با سرکوب دیگر ادیان، گرفتن باج از غیرمسلمانان، تجاوز،  جنایات و…. همراه می‌شد. (بلاذری، ۱۳۳، ص ۴۴۷)

در این فرآیند، تغییر دین ابزار اصلیِ تحکیم سلطه بود.

در مقابل، مغولان درآغاز حمله به‌ایران هیچ دین واحد و مشخصی نداشتند و  اندکی که داشتند هم دین‌شان فاقد اصول و پایه‌ای استوار بود؛ هم‌چنین نسبت  به همان آئینِ مبهم و ناپایدار هم هیچ‌گونه تعصّب جدی نشان نمی‌دادند.   (فریامنش، ۱۳۹، ص ۱۹ ؛ مرتضوی، ۱۳۸، ص ۱۸۵)

به‌همین دلیل به‌هرکجا یورش می‌بردند عده‌ای‌شان بهپ‌دین ساکنان آنجا  می‌گرویدند؛ برای مثال، اقوام نایمان مسیحی شده بودند، طوایف زردپوست حالات گوناگونِ بت‌پرستی را تقلید می‌کردند، بخشی از اویغور‌ها مانَویت برگزیده بودند و عده‌ای هم اسلام آوردند. (مدیری، ۱۳۹۵، ص۶۴)

گوناگونیِ دین مغول‌ها به‌طوری بود که مسلمانان آن‌ها را به حیوان  “آفتاب‌پرست” تشبیه کرده بودند. (همان)

سیاست‌های سلطه و تحمیل

مسلمانان پس از اشغال ایران، بی‌درنگ ساختار اداریِ نوینی را برپایه‌ی  شریعت‌شان بنا نهادند. زبان، اسلام، عربی به تدریج جایگاه زبان رسمی را یافت.

ایرانیانی که به‌سرعت تسلیمِ مهاجمان می‌شدند و اسلام می‌آوردند آسیب  کم‌تری می‌دیدند، در حالی که زرتشتیان و پیروان دیگر مذاهب ناگریز بودند بار  سنگین باج (جزیه) و محدودیت را بردوش کشند و با بردگی، تحقیر و تجاوز  مواجه باشند. این فشار مستمر، در گذر زمان، زمینه‌ی تغییر دین مردم به اسلام  را فراهم آورد. (طبری، ۱۳۶۳، ج ۴، ص ۱۴۸۷-۱۴۸۸، ص ۱۴۹۳، ص ۱۵۱۱  ص ۱۵۲۰-۱۵۲۱، ص ۱۵۹۶؛ طبری، ۱۳۷۵، ج ۵، ص ۱۹۵۸؛ بلاذری، ۱۳۳۷، ص ۱۱۵  ص ۱۲۵، ص ۱۷۹، ص ۲۲۲، ص ۳۰۸ ص ۵۶۹)

در این زمینه دو روایت معتبر نقل شده است.

۱. پس از نبرد میان عبد الله بن عامر، سردار مسلمان، و سپاهیان ایرانی در مَرو و نواحی پیرامون آن، مرزبان مرو نماینده‌ای نزد عبدالله بن عامر فرستاد و خواستار صلح شد. ابن عامر نیز در پاسخ حاتم بن نعمان را به‌عنوان فرستاده‌ی خود روانه ساخت تا صلح را منعقد و شروط را  تحمیل کند.

براساس این پیمان، مردم مرو متعهد شدند مقادیر فراوانی گندم و جو در  اختیار مسلمانان قرار دهند، بخشی از زمین‌ها و خانه‌های خود را واگذار کنند و گروهی از “دختران” و “پسران”، به‌همراه چهارپایان، به نزد عبدالله بن عامر گسیل دارند. (بلاذری، ۱۳۳۷، ص ۵۶۴-۵۶۵)

۲. پس از اشغال شوشتر توسط مسلمانان، سپاهیان در شهر به غارت  پرداختند و نامسلمانان بسیاری را قتل‌عام کردند.

 

 

(الفتوح، ص۲۲۳)

اما مغولان ساختار دینی مردم را دست‌نخورده باقی گذاشتند (مرتضوی، ۱۳۸۴ ص ۱۹۴). مسلمانان مسیحیان، زرتشتیان، و بوداگرایانِ تازه‌وارد، همه‌گی درکنار هم زیست می‌کردند و هر یک کیشِ خود را پاس می‌داشتند.

دین مردمان، نزد مغول اهمیت چندانی نداشت (همان ص ۲۸۹-۲۹۱، ص ۲۳۸)؛   آنچه برای‌شان در درجه‌ی نَخُستِ توجه بود، دریافت خراج و پاسداری از منافع بود.

مغولان در تصمیم‌گیری‌های خود بیش از هرچیز بر مصلحت تکیه داشتند؛ چنان که “غازان خان”، آگاه از آن‌که گرایش به تسنّن او را تابع خلافت بغداد و در نهایت، زیر بِیرق فرمانروای مصر جلوه می‌داد و بدین‌سان از نفوذ مغولان می‌کاست، ترجیح داد تشیع را برگزیند. (۱). (همان، ص ۲۳۷)

هم‌چنین، تخریب یا حمایت آشکار از دین خاصی در روزگار فرمانرواییِ مغولان، نه برآمده از سیاستی سامان‌مند و پایدار، بلکه بیش‌تر زاییده‌ی دگرگونی‌های  مقطعی، هیجانات حاصل از تغییر دین، یا تحت‌تأثیر روحانیان مذاهب گوناگون بود.

این واکنش‌ها، هر چند گاه پررنگ و پر سر و صدا، اما معمولاً دوام چندانی نداشتند و هیچ‌گاه در قالبِ یک خط‌مشی حکومتی تثبیت نشدند.

نمونه‌ای برجسته از این وضعیت، تگودارخان است؛ او در پی روابط نزدیک با  مسلمانان، اسلام آورد. تصمیمات تگودارخان بیش از آن‌که برخاسته از سنجش  اوضاع و‌اندیشه‌ورزیِ خردمندانه باشد، بازتاب سخنان پرحرارت “شمس الدین  محمد جوینی” بود. تصمیمات ناگهانی و توفانیِ او، به‌نوبه‌ی خود تصمیماتی تعیین‌کننده بودند؛ مانند اینکه درآمد اوقاف که تا آن‌زمان خرج امور پزشکی می‌شد، تمام و کمال وقف کعبه کرد.

(فریامنش، ۱۳۹۶، ص۲۲)

در دوره‌ی بایدو نیز روحانیان بودایی که قدرت و نفوذ چشم‌گیری یافته بودند، به‌تخریب مساجد پرداختند و حتی کوشیدند نماز و اذان را منع کنند. فشار و  القائات روحانیان بودایی، چنان بایدو را از قدرت‌گیری مسلمانان بیم‌ناک ساخته  بود که او برای رفع خطر، به مسیحیان آزادی عمل داد و حتی صلیب برگردن  می‌انداخت با آن که مسیحی نبود و غسل تعمید نکرده بود. (همان، ص ۲۵)

غازان‌خان، دیگر ایلخانِ مغول نیز نمود آشکاری از همین هیجانات است. او در  دوران بوداپرستی‌اش، بُتخانه‌های بسیار ساخت و در گسترش آئین خود همت  گماشت (برخلاف رفتار عمومیِ مغولان). اما پس از اسلام آوردن، شتاب‌زده  همان معابد را ویران ساخت یا به‌مسجد تغییر کاربری داد.

دیگر ادیان هم در امان از جَوزدگیِ غازان نبودند؛ ایلخانِ تازه‌مسلمانِ مغول، کنیسه‌ها و کلیساها را نیز تخریب کرد و محدودیت‌های شدیدی بر مسیحیان و  یهودیان وضع نمود. (همان، ص ۲۶)

خشونت با چه هدفی؟

خشونت مسلمانان تنها به میدان جنگ محدود نمی‌شد؛ آنان در پی آن بودند که ‌اندیشه و باور ایرانیان را نیز دگرگون کنند؛ با ویران کردن آتشکده‌ها و گسترش  اجباری آیین‌شان، ریشه‌های دین کهن این سرزمین را خشکاندند. هم‌چنین، تجاوز به‌زنان و دختران و ازدواج با سبی (۲)، تنها زخمی گذرا نبود، بلکه آمیختگی، ناخواسته‌ی نسل‌ها را در پی داشت و به‌تدریج زبان، فرهنگ و دین ایرانیان را  تغییر داد. (بلاذری، ۱۳۳۷، ص ۱۱۵ ص ۱۲۵، ص ۱۴۶، ص ۲۵۶، ص ۲۷۷  ص ۳۴۱، ص ۵۶۴، ص ۵۶۹)

مغولان هم با شدت و بی‌رحمی شهر‌ها را به خاک و خون کشیدند، اما خشونت  آنان بیش‌تر شکل ناگهانی داشت و به‌صورت مقطعی ادامه پیدا کرد.

پس از فرونشستن شعله‌های نخستینِ یورش، نیاز به‌اداره‌ی سرزمین و بهره‌گیری از نیروی انسانی، آنان را وادار به ایجاد ثبات نسبی کرد. هم‌چنین مغولان برخلافِ اشغال‌گران مسلمان ضرورتی بر تغییر دین مردم نمی‌دیدند، گرچه که متّفقاً دینی هم نداشتند – همان‌طور که اشاره شد.

(مرتضوی، ۱۳۸۴، ص ۷، ص ۱۸۶ ص ۱۸۸، ص ۲۱۶، ص ۵۴۷-۵۴۸)

فرجام سخن

مسلمانان عرب با سلاح دین آمدند و هدف‌شان تغییر هویت بود؛ مغولان با  شمشیر قدرت آمدند و دین مردم را ابزاری برای سلطه نمی‌دانستند که به‌کنار،  خودشان هم دین مشخصی نداشتند. ازاین‌رو، ایرانیِ نگون‌بختِ سده‌ی هفتم  هجری، هرچند بر خاکستر خانه‌اش‌ ایستاده بود، دین‌ش همان بود که پیش از  حمله داشت.

پانویس

۱: در اصلِ مسلمانی، و معنویتِ وفاداریِ غازان خان به کیشِ اسلام شکی نیست.

۲: سَبی در فقه اسلامی، به‌زنان و دخترانِ سرزمینِ اشغال شده (حتی  غیر نظامی) اشاره دارد؛ مسلمانان می‌توانند با رعایت اصول، و پرهیز از گناه (طبق  احکام اسلام)، با آنان ازدواج کنند و آمیزش جنسی داشته باشند.

کتاب نامه

بلاذری، احمد بن یحیا (۱۳۳۷). فُتوح البُلدان. ترجمه‌ی محمد توگّل. تهران: نشر نقره (چاپ نخست).

فریامنش، مسعود (۱۳۹۶). دین و مذهب در عهد ایلخانی. تهران: اداره‌ی مطالعات اسناد و تاریخ روابط خارجی.

مرتضوی، منوچهر (۱۳۸۴). مسائل عصر ایلخانان. تهران: بنیاد موقوفات دکتر  محمود افشار.

مدیری، رویا (۱۳۹۵) آیین‌های عصر سیاه مغول. جلد دوم. تهران: انتشارات  بین‌المللی گیوا.

طبری، محمد بن جریر (۱۳۶۳). تاریخ طبری (تاریخ الرسل والملوک). ترجمه‌ی  ابوالقاسم پاینده. جلد چهارم. چاپ سوم. تهران: شرکت انتشارات اساطیر.

طبری، محمد بن جریر (۱۳۷۵). تاریخ طبری (تاریخ الرسل والملوک). ترجمه‌ی  ابوالقاسم پاینده. جلد پنجم. تهران: شرکت انتشارات اساطیر.

کوفی، محمد بن علی (۱۳۷۲). الفتوح. ترجمه‌ی محمد بن احمد مستوفی،  تصحیح غلامرضا طباطبائی. تهران: سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی.

پیشنهادی باخبر