آنچه در فردای این عملیات رقم خورد آغازی بر تحولات سیاسی، اجتماعی، امنیتی، و بینالمللی در این جغرافیای از جهان به شمار میرود که به سرعت به گشوده شدن پای دیگر اضلاع محور مقاومت به دایره منازعه منجر شد در این میان حزبالله لبنان با راهبرد موازنه تهدید و کنترل سطح تنش سعی در پراکنده ساختن قدرت تهاجمی اسراییل از جبهه غربی به جبهه شمالی داشت و به دلیل ملاحظات داخلی، و وجود یک جامعه متکثر و نیز برای درنیافتادن در دوگانه حزب لبنانی – متحد مقاومت، سعی کرد تا در استفاده از قدرت آتش خود بسیار محتاط عمل نماید؛ امری که با پیشرویهای خونبار و خسارتبار ارتش غاصب در مناطق شمالی و مرکزی نوار غزه، دیری نپایید تا لبه تند حملات متوجه جبهه شمالی نماید و با هدف قرار دادن ردههای عالی فرماندهی نظامی و سیاسی مقاومت اسلامی لبنان، آن را ناچار به استفاده از سلاحهای راهبردی خود در روزهای پایانی نبرد تا پیش از آتشبس کند.
با این همه و علیرغم خسارتهای قابل توجه در جنوب و شهادت جمعی از فرماندهان ارشد حزب الله، به منظور جلوگیری از خسارتهای هر چه بیشتر در جنوب و نیز تمایل اسراییل برای پایان دادن به بحران در شمال، به برقراری یک دوره ۶۰ روزه آتشبس مشروط منجر شد؛ هر چند اسراییل بارها نقض عهد کرده و اقدامات تجاوزکارانه نسبت به مواضع جنوب اعمال داشته که در مورد نیز با پاسخ رسمی مقاومت مواجه شد؛ امری که طرفین برای پایداری آن در تلاش هستند.
با این همه، حزب الله هر چند در زمینه کادر رهبری و امکانات آسیب قابل توجهی دید، ولی همچنان در حالت اقتدار سیاسی و نظامی و با آمادگی بالا از حیث لجستیکی و توان عملیاتی قرار دارد و همچنان میتواند کنشگری فعالانه در قبال تحولات آتی ایفا نماید چرا که همچنان از پشتیبانی قابل توجه حامیان خود در جنوب برخوردار بوده و در عرصه عمل نشان داد از توانایی برقراری موازنه تهدید با رژیم اشغالگر در صیانت از منافع ملی لبنانیها برخوردار است و توانسته این رژیم را در درندهترین وضعیت آن کنترل نماید.
روی دیگر تحولات به فردای آتشبس بازمیگردد. جایی که از تحرکات شبهنظامیان جهادی تحریر الشام در استان ادلب و پیشروی سریع آنها در استان حمص خبر میآمد؛ امری که به سرعت آنها را به دروازههای دمشق رساند تا در عبنناباوری در عرض کمتر از ده روز و بدون کمترین مقاومتی از ناحیه ارتش، دولت بشار اسد را ساقط کرده و به حکومت علویها بر سوریه پایان بخشد.
بیکنشی و سکوت ایران و روسیه به عنوان دو متحد بشار اسد در قبال این تحولات سریع، علیرغم برخی رفت و آمدهای دیپلماتیک، میتواند حاکی از غیرقابل پیشبینی سرعت تحولات باشد تا جایی که حتی این بیکنشی ارتش سوریه، به عنوان گله و شکایتی از سوی بشار اسد در دیدار با عباس عراقچی مطرح میشود.
با خروج سریع نیروهای مستشاری ایران و دیگر اضلاع محور مقاومت از سوریه، عملاً زمین بازی در سوریه در اختیار نیروهای معارض مورد حمایت ترکیه و برخی دول عربی قرار گرفت. روسیه نیز به سرعت تلاش کرد تا تجهیزات و امکانات خود در پایگاههای راهبردی خود در طرطوس و غیره را از طریق ناوگانهای دریایی از سوریه خارج نماید.
اسراییل نیز بیثباتی در سوریه و انفعال ارتش این کشور را فرصتی مغتنم شمرد و به بیش از ۵۰۰ هدف نظامی حملاتی را اجرا کرد و در جغرافیای راهبردی جولان نیز پیشروی زمینی کرد چنانچه بنا به برخی اطلاعات منتشر شده، ۸۰ درصد استان قنیطره در جنوب که عمدتاً ساکنان آن دروز هستند را به اشغال خود درآورد. تسلط بر ارتفاعات راهبردی جبل الشیخ نیز به تفوق ژئوپلیتیکی آن بر مناطق هممرز با سوریه و لبنان منجر شد. تا جایی که سران رژیم صهیونیستی اخیراً به حاکمان جدید سوری نیز اعلام کردهاند مادامی که دولت مرکزی مقتدری در سوریه بر سر کار نباشد و مادامی که از خطر حضور نیروهای افراطگرای اسلامی در مناطق همجوار با اراضی اشغالی اطمینان حاصل نشود، نیروهای نظامی خود را از آن مناطق خارج نخواهد کرد و به اشغالگری تداوم خواهند بخشید.
درست در همین دوره، مقاومت اسلامی در عراق نیز تحت فشارهای قابلتوجهی قرار گرفته است. فشارهای غرب بر کابینه دولت مرکزی برای انحلال الحشد الشعبی و تسلیم سلاح سازمانی گروههای مسلح شبه نظامی به ارتش همگی دلالت بر طرح و نقشه غرب برای محدودسازی توان مقاومت اسلامی عراق از طریق اهرمهای داخلی است. مخالفت قاطعانه مرجعیت عالی شیعیان، حضرت آیت الله العظمی سیستانی با طرح انحلال یا غیرنظامیسازی و یا خلع سلاح مقاومت، مانع بزرگی بر سر تحقق این هدف بود.
با این همه، مقاومت در عراق نمیتواند خارج از توافقات عالیه ارکان نظام سیاسی داخلی عمل نماید و توافق اخیر نخستوزیر با گروههای مقاومت مبنی بر توقف اجرای عملیات نظامی از خاک عراق علیه اسراییل نیز اقدامی برای جلب نظر بیرونی و کاهش سطح تنش و فشارهای بیرونی بر دولت بغداد تلقی میشود.
در این میانه مقاومت اسلامی حوثیهای یمن پایدارترین صورت کنشگری در قبال تحولات اخیر است و حملات موشکی و پهپادی انصارالله نسبت به مواضع نظامی در عمق سرزمینهای اشغالی نشان از اراده مقاومت برای ادامه حمایت از مردم بیدفاع غزه تا حصول یک توافق آتشبس که مورد قبول حماس نیز واقع شود، حکایت دارد. این مهم را باید در کنار همگنی جبهه نظامی با جبهه داخلی یمن مورد توجه داشت که بر خلاف سوریه و لبنان و حتی عراق که از نوعی تکثر هویتی، مذهبی و زبانی برخوردار بودند، یمن تحت نفوذ انصارالله از یک جبهه متحد مردمی و سیاسی – نظامی حکایت دارد که این امر منجر به تقویت همبستگی میان نیروهای مقاومت با بدنه اجتماعی و در نتیجه سهولت در حوزه تصمیمگیری و اجرای عملیات جنگی علیه رژیم اشغالگر میشود.
حوثیها از یک ایدئولوژی یک دست، انقلابی، آرمانگرا و در عین حال عملگرا برخوردار هستند که به کنش اعلانی و اعمالی آنها مشروعیت میبخشد. لذا مواجهه با این سازمان سیاسی نظامی با ویژگی ممتاز و منحصربهفرد از اجتماعیسازی شده که در جغرافیای راهبردی تنگه باب المندب قرار دارد، هزینه بالایی را میطلبد که در عمل هم اثبات کردهاند توانایی عملیاتی قابلتوجهی در اجرای منویات خود را نیز برخوردار هستند.
ایران نیز به عنوان عمدهترین بخش جبهه اسنادی و پشتیبانی جریان مقاومت نیز دو مواجهه نظامی گسترده نسبت به رژیم اشغالگر داشته که در یک مورد نیز با عکسالعمل رژیم صهیونیستی مواجه شده است؛ امری که به طور رسمی برای نخستینبار در تاریخ منازعات فی ما بین رخ داده و امکان فعالسازی دوباره این سطح تنش نیز همچنان وجود دارد؛ احتمالی که در اظهارات برخی مقامات نظامی و سیاسی دولت جنگطلب نتانیاهو به چشم میخورد تا جایی که وزیر خارجه ترکیه که از مقامات امنیتی بلندپایه پیشین ترکیه نیز به شمار میرود از احتمال بالای اقدام تجاوزکارانه دیگری از سوی اسراییل علیه جمهوری اسلامی ایران خبر میدهد. امری که با توجه به تحولات منطقهای و نیز روی کارآمدن دونالد ترامپ در ۲۰ ژانویه، احتمال آن میرود که صورت عملیاتی به خود بگیرد تا زمین بازی برای دولت ترامپ به منظور مذاکره با ایران از موضع بالا را فراهم آورد.
سوی دیگر تحولات به نقشآفرینیهای ترکیه در منطقه قفقاز جنوبی و تلاش دولتمردان ترک برای احیای یک حوزه نفوذ وسیع در این منطقه باز میگردد. لذا دور از انتظار نیست حاکمان باکو با حمایت دولت ترکیه، درصدد اعمال فشار به ارمنستان برای فعالسازی کریدور ارتباطی زنگزور و حتی طرح دعاوی سرزمینی نسبت به استان سیونیک ارمنستان باشند. البته این خواست علاوه بر ایران، ممکن است با مخالفت اروپاییها نیز مواجه شود چرا که این تغییر در ژئوپلیتیک منطقه، مسیرهای دسترسی اروپا به منابع انرژی را به شدت با تنگنا مواجه کرده و به نوعی به سیادت انرژی ترکیه بر اروپا میانجامد.
نکته قابل توجه در میانه این تحولات که ریشهها و پیامدهایی در سطح بینالمللی نیز دارد به عادیسازی طرح دعاوی سرزمینی و تلاش برای تغییر در ژئوپلیتیک منطقه باز میگردد چنانچه به نوعی شاهد نرمالیزاسیون آن در سطح نظام بینالملل هستیم چه این که مهم در دعاوی ارضی در جنگ روسیه و اوکراین، منازعات بلنددامنه میان دو قدرت اتمی پاکستان و هند، و اخیرا در طرح دعاوی سرزمینی از سوی دونالد ترامپ نسبت به آبراه پاناما و … شاهد فراگیری آن هستیم در حالی که تمامیت ارضی کشورها یکی از پایهها و اصول نظم بینالمللی پسا جنگ جهانی دوم و منشور ملل متحد به شمار میرود و این امر میتواند به مثابه تزلزل در پایههای اصول و مفروضات نظم جهانی مستقر تلقی شود.
وضعیت بازیگران سطح نظام نیز چندان با ثبات و ایدهآل نیست. رشد جریانهای دستراستی با انگیزههای ملیگرایانه در برابر جریان گلوبالیستهای حامی روندهای جهانیشده نیز منشأ برخی چالشهای در سطح سیستم دولت ملتهای اروپایی شده است. از همین منظر شکست ائتلاف چراغ راهنما میان سوسیال دموکراتها، لیبرال دموکراتها و سبزها در آلمان و یا بحران دولت در فرانسه همگی دلالت بر بحران دیگری در سطح بازیگران سطح نظام است که ایده حمایتگرایانه ایشان از روندهای جهانی و منطقهگرایی اروپایی با توان حمایتی آنها در قبال بحران اوکراین تطابق نداشته و امکان تداوم این سیاستها را برای ایشان فراهم نمیآورد.
روی کار آمدن ترامپ به عنوان نماینده جریان ناسیونالیستی انزواگرایانه جمهوریخواه در آمریکا با شعار ترجیح و اولویت بخشیدن به آمریکا، به کاهش سطح حمایتی و مداخلهجویانه آمریکا در قبال تنشهای موجود در نظم جهانی و به طور مشخص بحران اوکراین منجر خواهد شد که این امر به معنای افزایش سطح هزینههای دولتهای اروپایی در قبال تحولات جنگ در اوکراین خواهد بود که طبعاً به معنای افزایش سطح هزینههای عمومی کشورهای حامی ایده گلوبالیستی در قبال تحولات جاری خواهد بود که انتظار میرود با عکسالعمل و نیروی مقاومت از داخل و افزایش اقبال عمومی به سیاستمداران دست راستی بیانجامد.
وضعیت در جبهه داخلی سوریه نیز پیشبینی میشود چندان بیمانع و بدون چالش نخواهد بود. تعارضات منافع و جبههبندیهای متنوع میان کردهای در شمال شرق و شرق با برخورداری از منابع نفت و گاز؛ حضور و تفوق علویها در مناطق غربی همجوار با دریا همچون لاذقیه؛ دروزها در جنوب که متمایل به اسراییل هستند؛ و تعارض میان نظامیان ارتش آزاد که ماهیتی سکولار دارند با طیف اسلامگرایان سلفی – اخوانی تحریرالشام؛ همگی دلالت بر پیچیدگی میدان سوریه دارد؛ مضاف بر این که چنین وضعیت آرنارشیک و فقدان اقتدار مرکزی، زمین بازی در سوریه را برای نقشآفرینی بازیگران بیرونی بیش از پیش مستعد میسازد و به نوعی علاوه بر تعارضات سطح داخل، کشمکشهای ناشی از تعارض منافع بازیگران بیرونی نیز به زمین معادلات سوریه افزوده میشود که از این منظر میتوان انتظار داشت هماهنگی منافع با دشواریهای بسیار پیش رود و در صورت عدم برقراری آن شاهد افزایش سطح تنش در این کشور باشیم. امری که به دلیل موزاییک هویت قومی در منطقه میتواند حالت تسرییابندگی به سایر مناطق همجوار را نیز داشته باشد.
معارضین مسلح که امروز کنترل دمشق را بر عهده دارند امکان مواجهه و رویارویی با روسیه را ندارند و مجبور به تعامل با آن هستند چرا که نه قدرت هماوردی با آن را دارند و نه میتوانند از جایگاه سیاسی و حق وتوی روسیه در تعاملات آتی خود برای حضور در عرصه بینالمللی چشمپوشی کنند.
لذا ترکیه، قطر و امارات قطعاً تنها بازیگران این تحولات نخواهند بود و پای دیگر بازیگران در معادلات سوریه دیر یا زود گشوده خواهد شد. ضمن این که عربستان سعودی نیز منافع خود را با روی کارآمدن یک دولت اخوانی و یا متمایل به اخوانیسم را منطقه عربی در مخالفت با منافع خود خواهد یافت و پیروزی اسلامگرایی مورد حمایت قطر، ترکیه و امارات به معنای تحدید فضای تنفسی ایدئولوژی سعودی و کمینه ساختن آزادی عمل و قدرت کنشگری آن در منطقه خواهد بود.
با تمام این توصیفات به نظر میرسد نظم جهانی در حال شتابنده یک گذار سیستمی است و پیشرانهای آن یکی پس از دیگری در حال ظهور است و تحولات پیش رو نیز میتواند نیروی پیشران قدرتمندتری برای آن باشد.
نوع مواجهه قریبالوقوع روسیه در بحران اوکراین؛ مواجهه چین در دریای جنوبی و مسأله تایوان؛ مواجهه نظامی احتمالی بین ایران و اسراییل؛ فعالسازی مجدد بحران بین آذربایجان و ارمنستان بر سر منطقه زنگزور یا حتی اشغال استان سیونیک؛ آینده تحولات سیاسی در سطح دولتهای اروپایی همچون آلمان و فرانسه؛ روی کارآمدن ترامپ و تأثیر آن بر روابط فی ما بین با چین و روسیه و … تماماً دلالت بر وجود نیروهای پیشران برای شکل بخشیدن به یک نظم جدید در عرصه سیستمی دارد که ضرورت هوشیاری نسبت به این تحولات برای صیانت از منافع ملی ضرورتی حیاتی دارد.
تجربه تاریخی حکایت آن داشته که نظم سیستمی همواره از درون یک بینظمی و بحران گسترده زایش یافته و از همه مهمتر آن که نقاط تولد این نظم، همیشه ویرانترین نقاط تاریخ بودهاند. در حال حاضر مستعدترین منطقه برای زایش نظم جدید که با جغرافیای قدرتهای بزرگ نیز فاصله معناداری داشته باشد منطقه خاورمیانه است که هم اکنون درگیر و یا محاط در چالشهای جدی امنیتی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی است که این مسأله نیز بر اهمیت موضوع میافزاید تا نگاهی هر چه هوشیارانهتر به جهان پیرامون و پویاییهای آن داشته باشیم.
در پایان و معطوف به آنچه در توصیف پویاییهای نظم در سطح منطقه و نیز سطح سیستمی معروض داشته شد، پیشنهاداتی برای کنش سیاست خارجی ارائه میشود.
بر این اساس نخست باید تأکید کرد که هیچ راهحل خطی و تک متغیری رافع نیاز کشور در این برهه حساس نیست و لاجرم از پیریزی یک راهحل چندسطحی و چندمتغیری پویا هستیم چراکه هر گونه ورودی آشوبزا به ترتیبات موجود میتواند به تغییر در راهبردها منجر شود.
نکته دیگر در این رابطه توجه به این مهم است که نظم نهادگرایی نئولیبرال حاکم بر سطح سیستمی بیش از هر زمان دیگر ماهیت رئالیستی خود را نمایان ساخته و طبعاً هرگونه راهحل در سطح تعاملات سطح نظام معطوف این ماهیت اصالت قدرتپندارانه آن است. لذا نگارنده نه در مقام نفی رویکردهای برساختگرایانه و پست مدرنیستی موجود در ساخت هویت و منافع بازیگران که در جایگاه تأیید آن و تأکید بر چگونگی به خدمت گرفتن ابزارهای این رویکرد برای نیل به مقاصد قدرت محور بازیگران عمده سطح نظام است.
بر اساس این مقدمات پیشنهاد عملی نگارنده ایجاد نوعی تعادل و توازن ترمودینامیکی در نظام بحرانهای موجود بین سیستم نظام بینالمللی و محیط داخلی است تا نوعی هدفمندی میان دادهها و ستادهها و یا به تعبیر دیگر بروندادها و دروندادها برقرار شود.
لذا راه چاره را باید در یک نظام چندسطحی از اقدامات دنبال کرد.
در سطح نظام بینالمللی، پیشنهاد میشود از هرگونه انتخاب و کنش سیاست خارجی که تعادل سیستمی را مختل نماید باید اجتناب کرد. از همین رو، سیاست کنارهجویی از غرب و تمایل افراطگرایانه به شرق و یا دامن زدن بر نگاههای شرقهراسانه و گرایش به تمایلات افراطگرایانه نگاه به غرب، هیچ کدام منافع ملی ایرانیان را به طور کامل و به شکل مورد انتظار تأمین نمیکند. اما ایجاد این تعادل سیستمی جز از میانه تعادل و ترجیحات نمیگذرد؛ بدین صورت که باید نوعی تعادل در نگاه به شرق و غرب ایجاد کرد تا بتوان با ابزارهای کنترلی، آسیبپذیری منافع ملی از تغییرات محیطی را کمینه ساخت. این ابزارها ناشی از ویژگیهای جغرافیایی و سیاسی زمین بازی فراخی را برای ایران فراهم میسازد به طوری پراکندگی این ابزارها که برخی در داخل و برخی در بیرون از جغرافیای کشور است امکان بازیگری بالایی را در اختیار تدبیرپردازان سیاست خارجی قرار میدهد تا کارتهای بازی را در جغرافیای وسیعتری از مرزهای ملی به خدمت گیرند. موضوعاتی چون کریدور شمال – جنوب؛ تسلط بر آبراههای انرژی همچون تنگه هرمز و یا حتی تنگه باب المندب؛ سیاست انرژی و تضمین امنیت آن؛ قابلیت هستهای؛ توانمندیهای نظامی راهبردی و … همگی ظرفیتهای بالایی برای برقراری تعادل ترمودینامیکی در سطح نظام ایجاد میکند. لذا باید ترکیب هوشمندانهای از تمام قابلیتهای مورد اشاره برقرار ساخت تا در مذاکرات احتمالی پیش رو با آمریکا از موضعی منطقی و برخوردار از ابزارهای جانه زنی و فشار ظاهر شویم. همچنین در مواجهه با چین و روسیه نیز باید این ادراک را ایجاد کرد که ایران نه زمینی برای بازی این قدرتها در مواجهه با غرب که گذرگاهی ایمن و با استعداد برای این کشورها در چالشهای ژیوپلیتیکی آینده آنها چه در حوزه راه ارتباطی شمال جنوب و چه شرق به غرب عمل خواهد کرد و لذا این وابستگی وجهی دوسویه دارد.
اما راهکارهای مورد اشاره بدون توجه به سطح نظام داخلی به تنهایی نمیتواند رافع نیاز باشد. در سطح داخلی نیازمند تقویت قدرت ملی چه در بعد سختافزاری و چه در بعد مولفههای قدرت اجتماعی هستیم و از این منظر باید به موازات آن که توانمندی نظامی کشور را در آستانه بالاترین سطح بازدارندگی ارتقا داد، در سطح اجتماعی نیز باید ابتدائا از هرگونه کنش که میتواند منجر به فعالسازی گسلهای چالشزا شود به جد اجتناب کرد و زمینه وفاق هر چه بیشتر دولت – ملت را فراهم آورد و در گام دیگر میبایست تمام ظرفیتهای اجماع ساز یا به تعبیر دیگر سرمایههای نمادین را برای تقویت وفاق اجتماعی به خدمت گرفت تا تصویری هر چه روشنتر از آینده پیشرو ارائه و با اتکا به قدرت اجتماعی آن را در عرصه میدانی تعقیب کرد.
به نظر میرسد دستیابی به درجهای از تعادل ترمودینامیکی درون این مجموعه چندسطحی از راهکارها دور از انتظار نباشد.
۲۷۲۱۸