کاشی‌کاری؛ روایتی کهن از هویت ایرانی و پیوندهای فرامرزی

مرور سنت‌های کاشی‌کاری ایران و پرتغال نشان می‌دهد که این هنر نه در انزوا، بلکه در مسیر رفت‌وآمدهای تاریخی، فرهنگی و زیبایی‌شناختی شکل گرفته است. از آجرهای لعاب‌دار هخامنشی و کاشی‌های معرق و زرین‌فام ایرانی تا آزولژوهای پرتغالی، یک روایت مشترک از تأثیرپذیری و گسترش جهانی هنر کاشی دیده می‌شود.

به گزارش خبرگزاری ایمنا، بررسی سیر تحول کاشی و لعاب در ایران نشان می‌دهد که این هنر یکی از پایدارترین و اثرگذارترین نمودهای فرهنگ ایرانی است؛ هنری که ریشه‌های آن به نخستین شواهدِ به‌دست‌آمده از محوطه‌هایی چون چغا زبیل می‌رسد و در ادامه در مناطقی همچون حسنلو، ربط و قلایچی استمرار یافته است. این روند تاریخی در دوره هخامنشی با آجرهای لعاب‌دار شاخص خود به نقطه‌ای برجسته می‌رسد؛ آثاری که نه‌تنها از نظر فنی و زیباشناختی اهمیت دارند، بلکه به صورت مستند نشان می‌دهند ایران از کهن‌ترین خاستگاه‌های تولید لعاب در جهان بوده است.

سیر تطور هنر کاشی‌کاری، از دوره‌های باستان تا دوران اسلامی، نشان‌دهنده تحول پیوسته در تکنیک و معناست؛ از قالب‌زنی و معرق سلجوقی تا زرین‌فام، مینایی، هفت‌رنگ و زیرلعاب. این جریان تاریخی فقط بیانگر تنوع شیوه‌ها نیست، بلکه گواه آن است که کاشی‌کاری ایرانی در هر دوره توانسته با نیازها، ذوق‌ها و شرایط اجتماعی زمانه خود سازگار شود و در عین حال بنیان‌های اصلی خود را حفظ کند.

در فراسوی مرزهای ایران نیز می‌توان ردّ تأثیر این سنت دیرینه را مشاهده کرد. شکل‌گیری جریان‌هایی همچون «آریستا / کوئنکا» و هنر هیسپانومورسکی در اروپا نشان می‌دهد که هنر کاشی‌کاری نه در یک محدوده جغرافیایی بسته، بلکه در بستری گسترده از دادوستد فرهنگی رشد کرده است؛ بستری که طی آن، انتقال دانش، تبادل تکنیک و تأثیرپذیری متقابل میان تمدن‌ها امکان‌پذیر شده است.

بازخوانی این مسیر چند هزار ساله، ما را با تداوم یک میراث فرهنگی روبه‌رو می‌کند؛ میراثی که از لایه‌های نخستین تاریخ تا آثار معاصر امتداد یافته و همچنان نقش مهمی در روایت هویت هنری ایران ایفا می‌کند.

کاشی‌کاری؛ روایتی کهن از هویت ایرانی و پیوندهای فرامرزی

در همین راستا پرویز هلاکویی، عضو هیئت علمی دانشگاه هنر اصفهان در حاشیه افتتاح نمایشگاه «کاشی پرتغالی آزولژو؛ گفت‌وگوهای معاصر» که با همکاری سفارت پرتغال برگزار شده است در گفت‌وگو با خبرنگار ایمنا اظهار کرد: پیشینه استفاده از کاشی و محصولات لعاب‌دار در ایران به حدود اواسط هزار دوم پیش از میلاد بازمی‌گردد. نخستین شواهد این هنر در چغازنبیل دیده شده است. با حرکت به سمت شمال‌غرب، به محوطه‌هایی چون حسنلو، تپه ربط و تپه قلایچی می‌رسیم که از مراکز مهم تولید محصولات لعاب‌دار در ایران محسوب می‌شدند. این روند تا دور هخامنشی ادامه یافته و آجرهای لعاب‌دار آن دوره که امروزه نمونه‌هایی از آن در موزه لوور نگهداری می‌شود نشان‌دهنده اوج این فناوری در تمدن ایرانی است. ما از اواسط هزاره دوم تا اواسط هزاره اول پیش از میلاد، بیش از هزار سال سابقه استفاده از آجر لعاب‌دار داریم. با پایان این دوره، استفاده از محصولات لعاب‌دار در معماری حدود یک قرن متوقف می‌شود. جالب آنکه تکنیکی که در دوره هخامنشی رواج داشته، شباهت قابل توجهی به شیوه «آریستا» یا «کوئنکا» در پرتغال و اسپانیا دارد.

وی افزود: پس از هخامنشیان و تا قرن یازدهم میلادی (قرن پنجم هجری / دوران سلجوقی)، کاربرد کاشی در معماری به چشم نمی‌خورد، هرچند تولید سفال‌های لعاب‌دار ادامه داشته است. تصاویر موجود از آثار موزه لوور نشان می‌دهد تکنیکی که در ایران، سوریه و عراق رواج داشته، با نام «کوردوسکا» یا «کِردا» به شبه‌جزیره ایبری منتقل شده است. درباره این انتقال میان محققان اختلاف‌نظر وجود دارد، اما گروهی بر این باورند که پیدایش هنر هیسپانومورسکی در قرن دهم میلادی متأثر از سنت‌های ایران، عراق و سوریه بوده است. نخستین نمونه کاشی‌های قالب‌زده سلجوقی در ایران در منار مسجد جامع دامغان دیده می‌شود.

عضو هیئت علمی دانشگاه هنر اصفهان ادامه داد: آثار بعدی مربوط به طپُد کبود، مسجد جامع یزد و نمونه‌هایی از اصفهان و مسجد سینه مربوط به قرن ششم هجری است. این‌ها بیشتر آجرهای قالب‌زده با لعاب سطحی هستند که گاه همچون کاشی‌های معرق، برش خورده‌اند. نمونه‌ای از آن‌ها در مسجد امام حسن اردستان (۵۴۸ هجری / قرن دوازدهم میلادی) وجود دارد. در این دوره هنوز تکنیک هفت‌رنگ به معنای امروز آن دیده نمی‌شود. از قرون ششم تا هشتم هجری، کاشی‌کاری مینایی در ایران شکل می‌گیرد؛ تکنیکی متأثر از سفال‌های چینی که در کاشان به اوج می‌رسد و بسیاری از نمونه‌های آن امروزه در موزه‌های اروپایی نگهداری می‌شود. کیفیت کاشی‌های مینایی ایران در آن دوران کم‌نظیر است. کاشی‌های زرین‌فام نیز از قرن ششم تا هشتم هجری و از دوره سلجوقی تا ایلخانی رواج گسترده دارند و یکی از نمونه‌های شاخص آن یعنی کاشی مسجد میدان کاشان اکنون در موزه برلین است.

هلاکویی مطرح کرد: در همان دوره، در شبه‌جزیره ایبری نیز کاشی‌کاری «آلیکاتادو» یا «کاتادو» شکل می‌گیرد که از واژه «زلیج» گرفته شده و شباهت‌های زیادی به کاشی معرق ایرانی دارد. حتی ظروفی وجود دارد که از نظر فنّی مشابه کاشی‌های معاصر سلجوقی و اواخر خوارزمشاهی را نشان می‌دهد؛ تکنیکی که به هفت‌رنگ امروزی نیز نزدیک است. در منابع خارجی از این تکنیک با نام‌هایی چون «کوردسکا»، «کردسکو» یا «کردا سکا» یاد می‌شود. در ایران، تا پیش از نیمه قرن دهم میلادی نمونه معماری از این شیوه نداریم، در حالی که در همان زمان در شبه‌جزیره ایبری ظروف لعاب‌دار هیسپانومورسکی رواج داشته است. همین امر موجب شده برخی پژوهشگران معتقد باشند هفت‌رنگ ایرانی از سنت ایبری تأثیر پذیرفته است.

کاشی‌کاری؛ روایتی کهن از هویت ایرانی و پیوندهای فرامرزی

وی بیان کرد: در قرن سیزدهم و اوایل قرن چهاردهم میلادی (قرن هشتم هجری / دوران ایلخانی)، کاشی‌های لاجوردینه در ایران ساخته می‌شود؛ کاشی‌هایی بسیار فاخر، به‌ویژه نمونه‌های تخت سلیمان. کاشی‌کاری معرق نیز در همین دوره شکوفا می‌شود، هرچند پیشینه آن به سلجوقیان می‌رسد. شاهکار این نوع کاشی‌کاری، آثار مدرسه امامی اصفهان است که بخش‌هایی از آن در سال ۱۹۳۷ از ایران خارج شد. نمونه‌های دیگری نیز در پیربکران اشترجان قابل مشاهده است. قدیمی‌ترین پنل معرق‌شده اسپانیا و پرتغال شباهت قابل توجهی به نمونه‌های ایرانی دارد و با نام «آلیکاتادو» شناخته می‌شود. این شیوه در قرون ۱۳ تا ۱۵ میلادی در جنوب اسپانیا، پرتغال و شمال آفریقا رواج گسترده داشته است.

عضو هیئت علمی دانشگاه هنر اصفهان تصریح کرد: در همین زمان، تکنیک زیرلعابی نیز در ایران وارد معماری می‌شود. پیشینه این تکنیک در سفال‌های نیشابور، خراسان و عراقِ قرون سوم و چهارم هجری وجود داشت، اما نخستین کاربرد آن در معماری به قرن هشتم هجری بازمی‌گردد. در قرن پانزدهم میلادی و در دورۀ تیموری، با گسترش ارتباطات ایران از جمله با اسپانیا تکنیک هفت‌رنگ شکل می‌گیرد. نمونه‌ای از این آثار در مدرسه غیاثیۀ خرگرد وجود داشته که امروز در موزۀ متروپولیتن نگهداری می‌شود. خط سیاه میان لعاب‌ها دلیل نام‌گذاری «هفت‌رنگ» است. این تکنیک در زمان تیموریان پایه‌گذاری شد و در دوره صفوی به اوج رسید. متأسفانه بسیاری از کاشی‌های مدرسه غیاثیه در سال‌های بعد از بنا جدا شده‌اند.

هلاکویی ادامه داد: در شبه‌جزیره ایبری، تکنیک‌های آریستا و کوئنکا به‌طور گسترده رواج داشت؛ شیوه‌هایی که از نظر ساختاری به هفت‌رنگ ایرانی نزدیک‌اند. در ایران نیز تکنیک زرین‌فام که از قرن ششم هجری رواج یافت تا دوره قاجار ادامه پیدا کرد و خاندان معصوم‌زاده از حاملان این سنت بودند. در اسپانیا و پرتغال، این شیوه‌ها حدود سه تا چهار قرن پس از اوج زرین‌فام در ایران به‌کار گرفته شدند. از قرون سیزدهم تا شانزدهم میلادی، هنر کاشی‌کاری اسپانیا به‌شدت از هیسپانومورسکی و شمال آفریقا تأثیر پذیرفت. از قرن شانزدهم به بعد، فاینس‌ها و مایولیکاهای ایتالیایی جریان تولید لعاب را در اسپانیا و پرتغال متحول کردند. پیش از آن، بخش عمده کاشی‌های پرتغال از طریق سویل وارد می‌شد. اما از همان قرن، سبک‌های ایتالیایی نقش اصلی را ایفا کردند.

وی افزود: در اصفهان، کاشی‌کاری هفت‌رنگ در دوره صفوی به اوج خود رسید. پس از ابداع این تکنیک در دورۀ تیموری، توجه گستردۀ شاه‌عباس به ساخت‌وساز و سرعت بالای تولید هفت‌رنگ موجب شد این شیوه جای معرق را در بسیاری از بناها بگیرد. در اواخر صفوی، مانند مسجد علی‌قلی‌آقا، استفاده ترکیبی از هفت‌رنگ و معرق مشاهده می‌شود. در قرن سیزدهم هجری، کاشی‌های موسوم به مینایی که نمونه‌هایی از آن در ارگ کریم‌خان قابل مشاهده است، تحت تأثیر تحولات صنعتی و ورود تکنیک‌های اروپایی دگرگون شدند.

عضو هیئت علمی دانشگاه هنر اصفهان در پایان گفت: در پرتغال، از قرن هجدهم میلادی دوره تولید انبوه کاشی آغاز شد؛ دوره‌ای که خود آن را «بوم کاشی» می‌نامند. زلزلۀ ۱۷۵۵ لیسبون موجی از بازسازی و گسترش کاشی‌کاری را ایجاد کرد. کاشی‌های آبی و سفید پرتغالی نیز از هنر هلندی به‌خصوص کاشی‌های دِلفت تأثیر پذیرفته‌اند. هدف از کنار هم نهادن این نمونه‌ها آن است که نشان دهیم مسیر تأثیرگذاری یک‌سویه نبوده و شبکه‌ای از ارتباطات فرهنگی، مسیرهای تجاری و تحولات فناورانه باعث شده است ایران، اسپانیا و پرتغال در شکل‌گیری و تداوم سنت کاشی‌کاری نقش متقابل و پیچیده‌ای داشته باشند. سنت کاشی‌کاری در ایران از جمله در اصفهان تا امروز زنده است و کارگاه‌ها همچنان نمونه‌هایی از تکنیک زیرلعابی و سایر شیوه‌ها تولید می‌کنند.

به گزارش ایمنا، مسیر تاریخی کاشی‌کاری نشان می‌دهد که این هنر بیش از آنچه در ظاهر دیده می‌شود، حامل لایه‌های پیچیده‌ای از دانش، فرهنگ، زیبایی‌شناسی و ارتباطات بین‌تمدنی است. استمرار آن از محوطه‌های باستانی تا معماری معاصر، بیانگر توانایی شگفت‌انگیز این هنر در بازآفرینی و انطباق با زمانه‌های مختلف است.

همچنین، پیوند آن با جریان‌های مشابه در اروپا و گسترۀ مدیترانه‌ای تأکیدی است بر اینکه هنر ایرانی نه در انزوا، بلکه در تعامل فعال با جهان شکل گرفته است. شناخت این مسیر، زمینه‌ای فراهم می‌کند تا امروز نیز بتوانیم جایگاه کاشی‌کاری را نه فقط به عنوان یک یادگار گذشته، بلکه به‌عنوان بخشی از هویت فرهنگی زنده و اثرگذار ایران معاصر بازتعریف کنیم.

پیشنهادی باخبر