پروژه شکستخورده رئال: چگونه رختکن مسیر ژابی آلونسو را تغییر داد؟
پروژه ژابی آلونسو در رئال مادرید نه بهدلیل مشکلات فنی، بلکه بهواسطه از دست رفتن قدرت و حمایت داخلی دچار فروپاشی شد. از روزی که وینیسیوس در برنابئو واکنش تندی نشان داد و باشگاه دخالتی نکرد، مسیر تیم و سرمربی بهطور ناگزیر از هم جدا شد.
به گزارش ایلنا، مشکل اصلی رئال مادریدِ ژابی آلونسو صرفاً فنی نبود؛ بحران در قدرت و مدیریت رختکن بود. روزی که وینیسیوس جونیور در برابر دیدگان بیش از ۷۰ هزار نفر در سانتیاگو برنابئو از کوره در رفت، پروژه آلونسو عملاً از هم پاشید. باشگاه تصمیم گرفت مداخله نکند و همه چیز را بر عهده سرمربی بگذارد؛ مسیری که بهتدریج اقتدار و هویت پروژه او را از بین برد.

مأموریت اولیه: ساختن تیمی مدرن و با هویت
آلونسو با هدف ایجاد یک رئال مادرید مدرن، شفاف و قابلشناسایی وارد شد. در باشگاه از سالها تأثیر مدیریت نرم کارلو آنچلوتی و زینالدین زیدان خسته بودند و میخواستند به مسیر تازهای وارد شوند؛ مسیری شبیه آنچه میکل آرتتا در آرسنال ساخته است. آلونسو با درخشش در بایرلورکوزن و تبدیل بازیکنان گمنام به ستارههای جهانی، امیدهای زیادی ایجاد کرده بود.
او آمده بود که به رختکن سازگار نشود، بلکه آن را تغییر دهد.
آغاز امیدوارکننده
آلونسو از همان روز نخست تصویر روشنی از تیم داشت؛ تیمی با انعطاف تاکتیکی اما متکی بر پرس شدید و تعهد جمعی. او تیم را حول کیلین امباپه بنا کرد و پیام شفافی برای وینیسیوس فرستاد: «برای بازیکردن باید بدوی.» نیمکتنشینیهای متعدد وینیسیوس، برخلاف تصور، خللی در عملکرد تیم ایجاد نکرد و رئال شروع فوقالعادهای داشت؛ ۱۳ برد در ۱۴ بازی.
در غیاب جود بلینگامِ آسیبدیده، ساختار تیم متوازنتر شد. آردا گولر به کانون بازی تبدیل شد و بازیکنانی مانند ماستانتونو، ابراهیم دیاز و رودریگو نقشهای کلیدی پیدا کردند. ماستانتونو بهویژه بهدلیل سبک بازی جنگندهاش نماد تیم موردنظر آلونسو بود؛ بازیکنی مطیع و آماده پرس.

نارضایتی رختکن؛ جنگ سرد آغاز میشود
اما با وجود نتایج خوب، نارضایتیها کمکم بالا گرفت. ستارههایی مانند وینیسیوس، بلینگام و والورده نسبت به حجم کار تاکتیکی، جلسات ویدئویی و سختگیری آلونسو واکنش نشان دادند. خبرهای داخلی شروع به درز کردن کرد که نشانهای از یک جنگ سرد کلاسیک میان بازیکنان و کادر فنی بود.
وینیسیوس به چهره اصلی این تقابل تبدیل شد. او نقش فرعی، فشار دفاعی و تعویضهای پیدرپی را برنمیتافت و این نارضایتی هر روز آشکارتر میشد.
نقطه شکست: الکلاسیکو
اوج بحران در الکلاسیکو رقم خورد؛ جایی که وینیسیوس پس از تعویض، در برابر همگان انفجاری رفتار کرد. باشگاه با وجود این بیانضباطی آشکار، تصمیم گرفت واکنشی نشان ندهد. نه جریمهای، نه محرومیتی. این لحظهای بود که آلونسو نبرد قدرت را باخت و تنها ماند.
از آن روز، رئال مادرید بهتدریج از تیمی سختکوش و منسجم به تیمی متزلزل تبدیل شد. پرس شدید از بین رفت. بازیکنانی مانند براهیم دیاز و ماستانتونو کنار گذاشته شدند. وینیسیوس و بلینگام دوباره به مهرههای غیرقابللمس تبدیل شدند و والورده کمتر در نقشهای تاکتیکی موردنظر مربی ظاهر شد. آلونسو دیگر مربیِ ساختارگرا نبود؛ مدیرِ مدیریتِ غرورها شده بود.
از مربی تا «منیجر»؛ تغییری که آلونسو نمیخواست
هدف اولیه آلونسو روشن بود: تیمی که «همه بدوند»، صرفنظر از نام و جایگاه. او تلاش کرد وینیسیوس و بلینگام را دوباره تربیت تاکتیکی کند، نه برای تنبیه، بلکه برای تعهد به یک فلسفه مشخص. اما بدون حمایت باشگاه، این مسیر ناممکن شد.
بازیکنان نبرد را بردند. و امروز، سرنوشت آلونسو بیش از آنکه به ایدههایش وابسته باشد، در اختیار رختکن قدرتمند رئال مادرید قرار گرفته است.

پروژهای که شروعی روشن داشت، در تاریکی فرو رفت
اکنون رئال مادرید دوباره تیمی بدون هویت مشخص است. آلونسو میان باورهای تاکتیکی خود و واقعیتی که از کنترلش خارج شده، گرفتار مانده است؛ مربیای که آمده بود ساختار بسازد، اما در نهایت مجبور شد ساختار را به خواست بازیکنان واگذار کند.
منبع: مارکا


