تقوایی آبروی سینمای ایران بود

تقوایی آبروی سینمای ایران بود
او نه فقط منطق حاکم بر فرم داستان‌نویسی جدید را فهمیده بود بلکه به خوبی دریافته بود که اصولا هر فرم اقتضائات خودش را دارد. بر پایه‌ی همین بینش صحیح بود که او در اقتباس‌های سینمایی‌اش چیزی را در قالب دیگری نمی‌ریخت. او از ادبیات داستانی الهام می‌گرفت و آن را به بهترین صورت در قالب سینما بازمی‌آفرید.

   عصر ایران؛ محمدمنصور هاشمی* - ناصر تقوایی در پس ظاهر ساده‌ی صمیمی‌اش، نگاهی کاملا حرفه‌ای، دیدی بسیار تیز، روحیه‌ای سرزنده و سِرتِق، آزادگی‌یی سربلند و سرکش، و شخصیتی مستحکم را یک عمر به نحوی ستودنی استوار نگاه داشته بود.

    ثمره‌ی این ترکیب تحسین‌برانگیز کارنامه‌ای است نه‌چندان‌پربرگ اما پربار. او هر چه ساخت به دیدن می‌ارزید. تقوایی با فیلم‌های مستند هوشمندانه‌اش، فیلم‌های سینمایی خوش‌ساخت و ظریفش، و سریال شاهکارش همواره در خاطر تاریخ هنر ایران خواهد ماند.

   توانایی‌های او متنوع و والا بود. از کارگردانی و میزانسن و دکوپاژ استادانه، تا داستان‌نویسی و داستان‌گویی ویراسته و پیراسته، تا تدریس و تحلیل ژرف‌کاوانه. کافی است کسی همین حرف‌های جسته‌گریخته‌ای را که از او این طرف و آن طرف هست دقیق ببیند تا دریابد او چه دریافت‌های تازه و بینش‌افزایی از تاریخ سینمای ایران و نشیب و فراز تکوین آن داشت.

   میان همه‌ی این توانایی‌ها، به گمان من، یکی ناصر تقوایی را در سینمای ما یکه و یگانه کرده است: او مهم‌ترین نقطه‌ی پیوند ادبیات داستانی جدید با فیلم و سینما در هنر ایران بود.

   فیلم‌سازان بزرگ ما از ادبیات بیگانه نیستند. مسعود کیمیایی رمان نوشته است. داریوش مهرجویی رمان و شعر جهان را به خوبی می‌شناخت. عباس کیارستمی عاشق شعر بود و دل‌مشغول آن. علی حاتمی از دل ادبیات‌ سنتی‌مان راهی به سینما گشوده بود. آثار بهرام بیضایی بر تارک ادبیات نمایشی زبان فارسی نشسته است. 

   منظورم از نقطه‌ی پیوند ادبیات و فیلم بودن اینها نیست. منظورم توان ترجمه‌ی آفرینش‌گرانه‌ی ادبیات داستانی است به زبان فیلم. بازآفرینی ادبیات در سینما. در سینمای‌مان گه‌گاه اقتباس‌های ادبی موفق داشته‌ایم، برخی فیلم‌های داریوش مهرجویی و مجموعه‌ی قصه‌های مجید هوشنگ مرادی کرمانی به روایت تلویزیونی و سینمایی کیومرث پوراحمد از آن جمله است.

  اما رابطه‌ی ناصر تقوایی با ادبیات داستانی جدید خاص بود. کافی است داستان‌هایی که از مهرجویی و پوراحمد و دیگر فیلم‌سازان‌مان منتشر شده با داستان‌هایی که ناصر تقوایی در جوانی‌اش نوشته مقایسه کنیم. داستان‌های تقوایی به جوهره‌ی داستان‌نویسی جدید راه برده است. از وصف‌حال‌گویی و ادبی‌نویسی و ادبیات‌زدگی معمول دور است. قصه‌ی "با نتیجه" و حکایات تمثیلی و روایات ارزش‌داورانه نیست. داستان‌های او که در نهایت ایجاز نوشته شده و درست‌ساخت است و یک کلمه اضافه ندارد دقیقا در همان جایی ایستاده که ادبیات داستانی جدید را از داستان‌گویی‌های گذشته متمایز می‌کند، در ساحت فرد.

  تقوایی نه فقط منطق حاکم بر فرم داستان‌نویسی جدید را فهمیده بود بلکه به خوبی دریافته بود که اصولا هر فرم اقتضائات خودش را دارد. بر پایه‌ی همین بینش صحیح بود که او در اقتباس‌های سینمایی‌اش چیزی را در قالب دیگری نمی‌ریخت. او از ادبیات داستانی الهام می‌گرفت و آن را به بهترین صورت در قالب سینما بازمی‌آفرید. چه آن اثر داستانی "داشتن و نداشتن" ارنست همینگوی بود و چه "دایی‌جان ناپلئون" ایرج پزشک‌زاد. فیلم ناخدا خورشید یا سریال دایی‌جان ناپلئون هیچ‌یک ذره‌ای بدهکار سرچشمه‌ی ادبی اولیه نمانده‌ است و هریک اثری است کامل و قائم به خود.

   دریغ که این پیوندگاه استوار ادبیات داستانی جدید با سینمای ما همواره گرفتار اعمال سلیقه‌های تنگ‌نظرانه‌ی دیگرانی مزاحم بود و در بند محدویت‌های بی‌معنایی که نمی‌گذاشت آنچه در توان داشت به تمامی انجام بدهد. کاش مدیران هنرشناس فرهنگ‌فهمی مانند فرخ غفاری و رضا قطبی بیشتر داشتیم تا هنرمندانی چون ناصر تقوایی بتوانند آسوده‌تر بیافرینند.

   او کم‌ساختن و درست‌ساختن را به بسیار ساختن و به سانسور میان‌مایه‌پرور تن‌دادن ترجیح داد و چه خوب! قدر خودش را شناخت و برای چهاربار بیشتر دیده‌شدن و چندی زندگی را راحت‌تر گذراندن شعور خودش و مخاطبانش را در حد ممیزان بی نام و نشان پایین نیاورد. تقوایی آبروی سینمای ایران بود.

   آرزو کردن دیگر بی‌معناست، اما اگر چراغ جادویی در کار می‌بود دوست داشتم آرزو کنم ناصر تقوایی مینی‌سریالی بسازد بر اساس "درخت انجیر معابد" احمد محمود. یقین دارم سریال پساانقلاب او به انداره‌ی سریال پیشاانقلابش برای همگی‌مان خاطره‌ساز می‌شد.

پربیننده ترین پست همین یک ساعت اخیر

پیشنهادی باخبر