به گزارش خبرگزاری ایمنا، قتل دلخراش الهه حسیننژاد، دختر جوانی که در جریان یک سرقت خشن جان باخت، بیشک زخمی عمیق بر وجدان جمعی جامعه گذاشته است؛ اما آنچه این حادثه را به فراتر از یک پرونده جنایی برده، موج سنگین روایتسازی، شایعهپراکنی و بهرهبرداریهای سیاسی و اجتماعی است که پیرامون آن شکل گرفته، آیا ما با یک سوگ طبیعی مواجهایم یا با نمایشی هدفمند از سوگواری برای پیشبرد روایتهایی خاص؟
در روزهای اخیر، این قتل به دستاویزی برای تسویهحسابهای رسانهای، سیاسی و حتی قومیتی تبدیل شده است، از شایعههایی بیاساس مانند تجاوز پیش از قتل در حالی که پزشکی قانونی هنوز بررسی رسمی را کامل نکرده تا روایتهایی مانند اینکه قاتل به دلیل تذکر حجاب الهه او را به قتل رسانده است؛ روایتهایی که بدون استناد رسمی بهسرعت در شبکههای اجتماعی بازنشر شده و احساس ناامنی را در جامعه تشدید کردهاند.
حتی قومیت و ملیت متهم نیز دستمایه موجی تازه از شایعهسازی شده است؛ برخی با طرح اینکه راننده افغانستانی بوده تلاش کردهاند از این ماجرا برای مشروعیتبخشی به گفتمان طرد و اخراج مهاجران استفاده کنند؛ گفتمانی که پیشتر نیز در بسترهای دیگر دیده شده بود و حالا با این قتل، سوختی تازه یافته است.
در کنار اینها، مقایسههای تصویری متعددی در فضای مجازی دستبهدست میشود؛ کاربری تلفن همراهش را در دبی رها میکند و با اطمینان بازمیگردد، در حالی که در ایران، دختری برای یک موبایل جان میدهد، این قیاسها بدون آنکه ریشههای ساختاری و اجتماعی جرایم را تحلیل کنند احساسی از فروپاشی کامل امنیت اجتماعی را القا میکنند؛ احساسی که با واقعیت همخوانی ندارد اما بر ذهن و روان جامعه سایه میاندازد.
حال این پرسش اساسی مطرح است؛ آیا واقعاً آنچه این روزها در فضای رسانهای و مجازی میگذرد، از سر همدردی و مطالبه عدالت برای یک قربانی مظلوم است؟ یا آنچه شاهدش هستیم، موجی از روایتسازی است که مرزهای سوگ و سوءاستفاده را درهم میشکند؟ حجم بالای سیاهنمایی، القای ناامنی، برجستهسازی گزینشی اطلاعات و پمپاژ شایعه گاهی چنان غلبه پیدا میکند که خود واقعیت در پس لایههای روایت محو میشود.
وقتی هنوز ابعاد کامل پرونده روشن نشده چرا برخی رسانهها و کاربران بهسرعت روایتی کامل، قطعی همراه با مؤلفههای سیاسی، جنسیتی و قومی از این ماجرا میسازند؟ آیا صرفاً دلسوزی برای یک دختر قربانی این حجم از واکنش را توجیه میکند؟ یا برخی جریانها مترصد فرصتاند تا هر حادثه تلخ را به ابزاری برای اثبات فرضیههای پیشساختهی خود تبدیل کنند؟
در چنین فضایی، خطر اصلی نهفقط گمشدن حقیقت، بلکه عادیشدن مصرف رسانهای از رنج انسانهاست؛ جایی که غم و خشم نه برای عدالت، بلکه برای تسویهحسابهای سیاسی، تخریب نهادها یا دامنزدن به شکافهای اجتماعی به کار گرفته میشود؛ در این میان، آنچه گم میشود، چهره واقعی الهه حسیننژاد است: دختری که بیش از آنکه موضوعی برای نزاع روایتها باشد، انسانی بود با زندگی، آرزو و حق زیستن.
روایت الهه چگونه فراگیر شد؟
معصومه نصیری، کارشناس سواد رسانهای در گفتوگو با خبرنگار ایمنا اظهار کرد: در ساخت روایت ما به یک چهارگانه نیاز داریم که این چهارگانه در ماجرای الهه حسیننژاد اتفاق افتاد؛ یعنی روایتی از جنس گم و ناپدید شدن ساخته و ارائه شد، تداوم پیدا کرد، در شبکههای مجازی توسط مردم و سلبریتیها امتداد داده و در نهایت با خبر به قتل رسیدن او تثبیت شد؛ هرجایی که ما در حوزه روایت این چهارگانه را یعنی ساخت، ارائه، تداوم و تثبیت طی کنیم، آن روایت در ذهن افکار عمومی غالب میشود.
وی با بیان اینکه جنسیت در تثبیت روایت تأثیر دارد، افزود: در ساخت دو قطبیها جنسیت میتواند به میزان پررنگ شدن آن روایت، ضریب دهد؛ بنابراین دختر بودن این فرد و حساستر بودن افکار عمومی نسبت به این مسئله باعث شد که این واقعه پررنگتر شود، حتی در کلیپها و محتواهایی که اکنون درباره این ماجرا تولید میشود همه بر این تاکید میکنند اگر یک خانم هستید لازم است فلان دسترسی را در موبایل خود فعال کنید و… همچنین قابلیت فهم، درک و ورود به لایه شناختی و تجربه زیسته افراد جامعه منجر به پررنگتر شدن آن روایت میشود.
کارشناس سواد رسانهای ادامه داد: در بین موضوعات مختلف موضوعاتی که قابلیت برانگیختگی احساسات را دارند، میتوانند بر موج احساسات سوار شوند، در ساخت دو قطبی تأثیر بگذارند، همهگیرتر میشوند. در درجه نخست تأثیر بر احساسات و نقاط ترس درونی افراد نقش دارد؛ وقتی در ذهن مخاطب مخاطب تعلیقی از جنس ناپدید شدن ایجاد میکنیم، مخاطب منتظر پاسخ سوال میماند و مطالبه میکند، بر این اساس خبر ناپدید شدن در این ماجرا تعلیق را در ذهن مخاطب ایجاد کرد.
سیاه نمایی کن تا بیشتر دیده شوی
نصیری در مورد همدلی عمومی تصریح کرد: همدلی عمومی یا همگرایی جمعی زمانی اتفاق میافتد که موضوعی برای همه قابل درک است، قابلیت پیادهسازی در زندگی و تجربه شخصی افراد را دارد و همه میتوانند خودشان را در موقعیت سوژه، تصور کنند؛ بنابراین روایتپذیری جمعی درباره این ماجرا به جهت بازسازی و بازتولید رخداد در پسزمینه ذهنی مخاطبان اتفاق میافتد. این روایتپذیری جمعی از لایههای پنهان جامعه پردهبرداری میکند؛ ترسها، اضطرابها و تجربههای افراد در این زمینه تأثیر بسیاری دارند.
وی افزود: ایجاد ناامنی وسیع و عمیق اجتماعی، مختل کردن امنیت جامعه و امنیتی کردن موضوع، اتفاقاتی هستند که ذیل این ماجرای غمانگیز و ناراحتکننده پررنگ شده اند؛ طی این چند روز اتفاقات مختلفی افتاده است که به شدت در سیاهنمایی و برجستهسازی منفی این ماجرا نقش داشتهاند؛ برخی مانند بلاگرها فارغ از نگاه به خود سوژه، تلاش میکنند حرفهایی را بزنند که در شرایط فعلی خریدار دارد؛ یعنی بخشی از محتواهایی که با هدف سیاهنمایی تولید میشود، در راستای اقتصاد توجه اتفاق میافتد، افراد تلاش میکنند به تنش ماجرا دامن بزنند چون منجر به دیده شدنشان میشود.
کارشناس سواد رسانهای مطرح کرد: بخش دیگری از محتواها توسط رسانههای معاند و ضد انقلاب ضریب داده میشود؛ این افراد که اساساً به ماجرا زن، زندگی، آزادی ورود کردهاند، تلاش میکنند این موضوع را دستاویزی برای زنده کردن مجدد آن جنبش ناقص و معیوب تبدیل کنند و از این آب گلآلود ماهی بگیرند بخش دیگری نیز در حال آموزش و تولید محتواهای کاربردی در این زمینه هستند؛ به طور مثال چه نرمافزار و دسترسیهایی را در موبایل فعال کنیم که امنیت بالاتری داشته باشیم.
نصیری اشاره کرد: در کشور ما موضوعات کوچک در جامعه ما بهدلیل سناریوپردازیهای رسانهای، بدبینی اجتماعی، سیاهنمایی رسانههای معاند قابلیت تبدیل شدن به پروژههای بزرگ را دارند؛ بر این اساس ممکن است مسئله اجتماعی تبدیل به مسئلهای سیاسی و امنیتی شود. این حجم از سیاهنمایی طبیعی نیست؛ بخشی از مسئله بهدلیل نوع اطلاعرسانی ما در اتفاقات اجتماعی و حوادثی از این قبیل است، ما مدام در حال شنیدن اخبار سرقت، خفتگیری و زورگیری و ارائه و انعکاس تصاویری از دوربینهای مداربسته در حال ثبت این وقایع هستیم.
پروتکل استاندارد و حرفهای خبر باید رعایت شود
وی بیان کرد: متأسفانه در ارائه تصاویر و محتواها توسط نهادهای رسمی، بهداشت و امنیت روانی جامعه در نظر گرفته نمیشود؛ به طور مثال در کانادا دختری ناپدید شده بود و جسد او در کنار آبراههای پیدا کردند، اما اصلاً شاهد این محتواها نبودیم. پروتکل حرفهای و استاندارد انتشار اخبار در این زمینه، متفاوت است؛ اما در کشور ما ذهن افراد بدون وقفه و هیچگونه ملاحظهای تحت فشار قرار میگیرد.
به گزارش ایمنا، در ماجرای الهه حسیننژاد، آنچه بیش از خود جنایت دلخراش نگرانکننده است، موج روایتسازیهایی است که غم انسانی را به ابزاری برای تسویهحسابهای رسانهای، سیاسی و اجتماعی تبدیل میکنند؛ وقتی مرز میان همدلی و هیجانزدگی، مطالبهگری و سیاهنمایی، آگاهیرسانی و مصرفگرایی رسانهای گم میشود، نهفقط حقیقت، بلکه شأن قربانی نیز به حاشیه میرود، شاید مهمترین وظیفه امروز رسانهها و کاربران مسئول، بازگرداندن گفتوگو به مسیر انصاف، دقت و کرامت انسانی باشد.