همشهری آنلاین: در پایان دهه ۱۳۷۰ و در روزهای امیدواریهای بزرگ، ظهور جوانی به نام حامد بهداد در فیلمهای ایرانی نویدبخش احیای سنتی شد که با پایان دوران تولید چرخه فیلمهای اکشن- موادمخدری رو به افول بود. دستهای سینمای ایران برای عرضه جوانان رمانتیک پر بود، اما برای نمایش مردانگی چارهساز در داستانهایی که نیاز به جواناول حس میشد، هنوز از قهرمان بااعتمادی که بتوان بار داستان را دوشاش گذاشت، خبری نبود. ابوالفضل پورعرب، فریبرز عربنیا، محمدرضا فروتن و محمدرضا گلزار نامهایی بودند که توانایی جواناول را داشتند و نقش اول بازی کرده بودند، اما جواناول متقاعدکننده که چرخه تولید فیلمها را به نامش زد غایب بود. درخشش بهداد در فیلم جوانپسند همایون اسعدیان که داستانش در کافه میگذشت، باعث دلگرمی دفاتری شد که قصد تولید و بازتولید چرخههایی با جواناول دیگری در زمانه ای بودند که سنتها هنوز زنده بودند.
سینمای ایران از وقتی که ناصر ملکمطیعی نخستین فیلمش را بازی کرد تا روزی که جمشید هاشمپور نامش نخستین نام پوستر فیلمهای ایرانی بود، از سنتی در داستانگویی سود میبرد که در دفاتر سینمایی به آن جواناول میگفتند. جواناول توصیف نقشی بود که بازیگر نقش اول فیلم بازی میکرد. این ویژگی روایی که داستان فیلم سرنوشت مردی جوان با خصلتهای پهلوانی و درویشی همزمان باشد، از سنتهای روایی نقالی به سینما وارد شده بود. نقالان تا قبل از محبوبیت امیرارسلان در دوران ناصری از منابع مذهبی و ملی چون روایات اولیا و حماسههای پهلوانی برای نقل استفاده میکردند. نقیب الممالک در نقل مکتوب امیرارسلان در شخصیتپردازی قهرمان رومانس پهلوانی خود از همه منابع پیش از خود استفاده کرد. او ترکیبی از شرححال مردان الهی را با خصوصیات رستم و روایات پراکنده عاشیقهای دربار صفوی از شاهعباس و شاهاسماعیل ترکیب کرد تا مجموعه صفات عینی و ذهنی برای امیرارسلان نامدار پیریزی کند. محصول کار نقال اول دوران سلطان صاحبقران جریانساز شد.
وقتی در دهه۱۳۳۰ سینماگران در پی یافتن پشتوانههای فکری برای ارتباط با همه اقشار مردم ایران بودند، از تولیدات پارس فیلم و عقاب فیلم دکتر کوشان و مهندس بدیع ایلوش خوشابه و ناصر ملکمطیعی با فیلمهایی چون«امیرارسلان» و «ولگرد»، پدیده جواناول وارد جهان سینمای ایران شد. حامد بهداد با بروز تمایلات و هیجانات و رد و خطهایی از خود در همان دهه اول حضورش در سینمای ایران از جواناولی تغییر شکل دادهشده در سینمای ایران پرده برداشت. جواناول دهههای قبل با درون راسخ و بیرون ستبر، با سیمای سرداری و صدای دلبری طرح سادهای از حماسه در زندگی روزمره را برجای میگذاشت، اما بهداد با اینکه ستایش فراوان نثار صدای براندو میکرد در مسیری قرار گرفت که ایده جواناول را منهدم میکرد. انهدام جواناولی در برابر ترسیم واقعیتی که سینمای ایران به سمتش حرکت کرده بود. جواناول بخشی از دنیای رویاپرداز سینمای ایران برای میزبانی از مخاطبان مرد طبقه فرودست بود، اما پروژه تکثیر واقعیت در برابر رویاسازی همزمان با ورود بهداد به سینمای ایران به اوج خود رسیده بود. او ستاره نقشهایی شد که بیتاب و مردد با هیجان و تردید عشق و رفاقت را تجربه میکنند. مدیران دفاتر امیدوار به احیای پروژه جواناول دهه ۱۳۸۰ به ساختن کمدی روی آوردند و تلخی و تندی بهداد را برای سینمای واقعگرای ایرانگذاشتند. بهداد بازیگری شد برای « بوتیک» و «جرم» و «نارنجیپوش» و فیلم ناتمام «چای تلخ».
بیش از ۲دهه است که در بیش از ۴۰ فیلم حامد بهداد سینمای ایران را در بالاترین سطح حرفه بازیگری ادامه داده. در این کارنامه چشمگیر او بازتابدهنده تداوم نقشی شده که در فیلم دورانساز « بوتیک» از حمید نعمتالله از خود برجای گذاشت. جوانی مجرم و عاشقپیشه که هم در خلاف و هم در عاطفه در خود پیچیده، صاحب کارش و بانی عشقش از او بریدهاند و مثل ماری بیدم نیشاش فقط به خودش کارگر است. او در برابر قهرمان فیلم که وجدان جهان برساخته را حمل میکند، در آن بالاخانه سرد میجهد و ضجه میزند. او ته تباهشدگی را رقم زد؛ گرچه تمام نشد. این تصویر تداوم کار بهداد شد؛ حتی وقتی تریلر بازی کرد و هیجانانگیز و چه وقتی که کمدی. همه دوران جوانی حامد بهداد در مقابل دوربین پروژههایی که بازیگرش بوده به همین تلواسه گذشت: تباهشدهای که نمیخواست تمام شود. وقتی برای جرم سیمرغ گرفت تأیید باور عمومی درباره حامد بهداد به تجسم رسید. او توانسته بود پرسونای خود را شکل بدهد و به بخشی از حافظه ما تبدیل کند؛ مجموعهای از موفقیتها و شکستها. ترکیبی از تبسمهای کوتاه و تداوم تلخی.
بازیگری در سینمای ایران چیزی فراتر از تبدیلشدن به عاملی برای تکرار نماد انسانی نیست؛ گاهی پاکباخته مثل «در نیمه شب اتفاق افتاد» و گاهی برنده مثل «آرایش غلیظ» سکه دو رو بیشتر ندارد.